ریشه شناسی برخی واژه ها

میزبان : میز ( مهمان ) + بان ( پسوند دارندگی)۱ = کسی که دارای مهمان است.

 گوسفندگو ( جانور اهلی ) + سپند ( مقدس، پاک ) = جانور اهلی پاک ۱
*جز اول ( گو ) در واژه های گوساله و گاو نیز به کار رفته است.۱

.

.

.

میرزا : میر ( مخفف امیر ) + زا ( مخفف زاده) = امیر زاده
این واژه ظاهراً از زمان تیموریان رواج یافته است در عهد قاجار هرگاه پیش از نام افراد ذکر می شد به معنای  « آقا » بود مانند: میرزا جعفر و اگر بعد از نام اشخاص می آمد دلیل بر شاهزادگی بود.مانندمحمدعلی میرزا- احمد میرزا ۱

 کدبانو: کد ( خانه) + بانو = بانوی خانه ۱

 آسمانآس( سنگ مدور) + مان(پسوند شباهت)= فضای شبیه سنگ آس
این تشبیه به این دلیل است که به زعم قدما آسمان مدور همچون سنگ بزرگ آسیاب است که  بر فراز زمین در حال چرخش است.جزء اول این واژه را می توان در واژه های آسیاب و خراس نیز مشاهده کرد.

 کهکشان: که ( کاه) + کش (بن مضارع کشیدن)+ ان = جایی که کاه کشیده شده است
*
این وجه تسمیه به این سبب است که درخشش ستاره های ریز و درشت کهکشان که همچون خطی درشت بر آسمان است گویی راهی است که بر اثر نقل و انتقال کاه مشخص و نمایان شده است.

 زمین: زم(سرد) + ین( پسوندنسبی)= سرد شده.
زمین در آغاز آفرینش گوی آتشینی از گدازه ها بود که در پی چند میلیون سال بارش باران به سردی و خشکی گرایید. جز اول این واژه را می توان در کلماتی چون؛ زمهریر(باد سرد)، زمستان نیز مشاهده کرد
 
البرز : هر( کوه) + برز( بلند) = کوه بلند
بیستون: این واژه در اصل بغستان به معنای محل پرستش خدا بود که تشکیل یافته از دو جزء بغ( خدا) + ستان ( پسوند مکان) می باشد و در سیر تحول واجی ابتدا به بیستان(یای مکسور) و سپس به بیستون (یای مفتوح)و سرانجام به بیستون تغییر یافت.
ظاهراً چون ایرانیان کوه ها و اماکن بلند را برای مناجات مناسب می دیدند این کوه بلند را جایگاه نیایش خدا نامیدند۲

 دبستان : دب( خط) + ستان( پسوند مکان ) = محل آموزش خط و کتابت
جزء اول این واژه در اصل مشتق از کلمه   dipi  است که در فارسی باستان به معنای خط می باشد. این واژه که به شکل « دیپ » در کتیبه های هخامنشی آمده است در حقیقت یادگاری از زبان سومر می باشد که به صورتdub  به معنای لوح و خط بود. بعدها این کلمه به زبان اکدی وارد شد و به صورت  duppu  وtuppu  ملفوظ و مکتوب شد. سپس با ورود به زبان آرامی به شکل  dup  درآمد و وقتی به زبان فارسی باستان آمد به شکل های مختلف: دب ، دیب ، دیو تغییر یافت و ما امروزه این صورت ها را می توانیم در کلماتی چون: دبیر ، دیباچه ، دیبا و دیوان ببینیم.۳

دشوار: دش( ضد) + خوار( آسان) = ضد آسان
*جزء اول این واژه را به صورت دش و دژ در واژهایی چون؛ دشنام ، دشمن و دژخیم می توان دید.
تابستان: تاب( بن مضارع تابیدن) + ستان (پسوند(
 
کوچه: کوی( محله) + چه ( پسوند تصغیر(
داوطلب: داو( هر دست بازی نرد ) + طلب( بن مضارع طلبیدن) =  کسی که خواستار بازی کردن بازی نرد باشد. این کلمه بعدها عمومیت یافت.
حقه باز: حقه ( جعبه مخصوص نگهداری اشیای قیمتی که سر باز بود) + باز: فرد متخصص در بازی و جابه جایی حقه ها.
در قدیم افرادی به عنوان تردستی چند حقه را با رنگ های مختلف، واژگون بر زمین می گذاشتند و مهره ای در زیر یکی از آنها می نهادند سپس با جابه جایی حقه، مهره را ازحقه ای به حقه ی دیگر منتقل می کردند که مایه ی شگفتی تماشاگران می شد. این واژه بعدها بار منفی یافت و امروزه مترادف با واژهای نیرنگ باز و فریبکار می باشد
پاسخپات(ضد- مقابل) + سخون یا سخن  = جواب سخن
*این واژه بعدها با کاهش واج در دو جز خود به صورت پاسخ درآمد.
کهرباکاه+ ربا (بن مضارع ربودن)= رباینده کاه 
کهربا در حقیقت نوعی صمغ مترشح از درختان است که اگر به پارچه ابریشمی مالش داده شود خاصیت الکتریسته پیدا می کند و ذرات کاه و خرده های کاغذ را جذب می کند.۴ بعد ها که ادیسون جریان برق را اختراع کرد این واژه در زبان عربی به الکتریسته اطلاق شد. جالب این جاست در برابر این کلمه فارسی که در زبان عربی رایج است کلمه عربی(برق) درزبان زبان فارسی به کار می رود.

زمهریرزم ( سرما) +  هریر( موجب )= موجب  و دلیل سرما -بادسرد۵

فردوس:از دو جزء ترکیب یافته است: Pairi ) پیرامون) + ( Daeza) ( معنی انباشتن و دیوارکشیدن )=  درختکاری و گل کاری پیرامون ساختمان 
اصل این واژه که به صورت پردیس می باشد با معرب شدن به شکل فردوس در آمد و به زبان عربی راه یافت.۶
پیژامه: پای + جامه = جامه ی پا
این واژه از زبان فارسی وارد هندوستان شد و از آنجا به زبان انگلیسی راه یافت سپس با تغییر شکل  به صورت پیژامه به کشور مصدر بازگشت.
شلوار : شل (ران ) + وار (پسوند شباهت) = جامه ای که شبیه ران است.۱

آدینه : این واژه در ایران باستان: ati-ayanaka  بوده است که به معنای به سویی رفتن، به سویی حرکت کردن، جمع شدن، اجتماع کردن می باشد.۷
*در عربی هم روز جمعه معنای روز جماعت و روز گردهمایی را می‌دهد.

 آفرین : afri) افسون، دعای خیر) +   vana:( آروز، خواست(۷
ریشه لغت آفرین ازfri به معنی توجه کردن و خشنود کردن می‌آید. لغت نفرین همان (نه +آفرین) است

هندوانه: هندوان + ه (نسبت) = میوه ای که از هند می آید.۱


یخچال: یخ+ چال ( گودال)= گودالی که  در آن یخ نگهداری می شد.۱

آبشار : آب + شار (بن مضارع شاریدن به معنی ریختن) = ریزش آب  ۱

بوستان = بوی (رایحه) + ستان = جایی که گل های خوشبو بسیار باشد.۱

بیابان : بی + آب + ان = مناطقی که بی آبند.

 پاکیزه : پاک + ایزه یا ایچه (پسوند)= پاک۱

۳۰پایین : پای+ ین (پسوند نسبت۱

 پیغمبر : پیغم(مخفف پیغام) + بر (بن مضارع بردن) = کسی که پیام می برد.۱

 کنیز: کن( زن) + یز( پسوند صغیر) = زن کوچک

الکی:
 
الک ابزاری است که از سيمهاي باريک بافته مي شود، مانند غربال، ولي سوراخهاي آن کوچکتر است. به همين جهت بيخته آن بسيار نرم است. سابقاً که الک سيمي معمول نبود و يا در مناطقي که الک سيمي نداشته اند، پارچه هاي بسيار نازک پنبه اي را مانند الک سيمي به چوب وصل مي کردند و آرد و ساير چيزهاي نرم را به منظور بيختن از آن عبور مي دادند. این نوع الک مانند سیمی آن داری دوام نبوده و پس ازمدتی از بین می رفت. بعدها با توجه به این عدم استحکام آن، نماد سستی و کم دوامی شد و واژه «الکی»شکل کنایه به خود گرفت۸
گاوبندی: 
تا چندی پیش که تراکتور و سایر ابزارآلات موتوری وجود نداشت شخم زدن به وسیله گاو صورت می گرفت به مرور زمان واژه « گاوبندی »با امور کشت و زرع ترادف پیدا کرد.
اما معنای مجازی آن که « تبانی »و « شرکت در منافع نامشروع » از آنجا سرچشمه گرفته است که مباشران و متصدیان وصول بهره مالکانه برای آنکه منافع بیشتری نصیبشان گردد با یک یا چند نفر از خوش نشینها در زراعت و گاوبندی شریک می شدند و منافع حاصله را با یکدیگر  تقسیم می کردند.بدین گونه که زمان دریافت بهره مالکانه که برمبنای مساحت اراضی تحت کشت تعیین و از کشاورزان وصول می شد مباشر مساحت زمینهای شراکتی را که با خوش نشینها گاوبندی کرده کمتر از میزان مقرر تقویم می کرد و یا اصولاً به حساب نمی آورد تا زیان و ضرری متوجه او و شریک گاوبندیش نشود
 
استمرار در این عمل از طرف مباشر و خوش نشین موجب شد که از عبارت گاوبندی در افواه عمومی به معنی مواضعه و تباین و شرکت در منافع نامشروع استناد و تمثیل کنند  . ۸

شنبه:این واژه از واژه ی شپت در عبری گرفته شده.این واژه ی عبری به عربی هم رفته و در آن جا به السبت دگرگون شده است.در ارمنی هم این واژه را "شاپات"می گویند.چم واژه ی شپت "روز آسودگی" است.برای این که یهودیان(که به زبان عبری سخن می گویند)روز نخست هفته را استراحت می کنند.با آشکار شدن چم(معنای)واژه ی شنبه چم(معنای)روز های دیگر نیز آشکار می شود.برای نمونه یکشنبه  یعنی یک شب پس از شنبه و دوشنبه یعنی دو شب پس از شنبه و همین روند تا پایان ادامه دارد.چم(معنای) واژه ی آدینه هم که می شود:روز آذین و آرایش.معنای برابر عربی این واژه نیز می شود روز جمع شدن و روز گرد هم آمدن.

واژه پاک ایران:

ان درواژه ایران پسوند افزایه(جمع)در زبان فارسیست.
ایر واژه ایست که در اوانگاری به گونهer نوشته می شودکهe ای کشیده است.
در پارسی میانه و باستان ار به معنای آزاده و شریف است.
که هنگام دگرگونش به پارسی دریe کشیده به گونه "ای" ودر پیوست با "ر" ایر نوشته وخوانده می شود.
ایران به معنای ازادگان و سرزمین و جایگاه ازادگان و مردمان شریف است.

سوگند:در روزگاران کهن به چم آب گوگرد به کار می رفته.در آن هنگام هر وقت که می خواسته اند دریابند که آیا کسی دارد سخن راست می گوید یا نه،به او آب گوگرد را می خورانده اند و اگر حالش بد می شد، در می یافتند که او دروغ می گوید و اگر هم حالش به هم نمی خورد،سخن او راست و درست بود.

مسجد: این واژه در اصل "مزگت" بوده.مسجد یک واژه ی معرب است.یعنی این که عرب ها این واژه را از فارسی به عربی برده و پس از چند دگرگونی برای آن هم خانواده ساخته اند.امروزه در کردستان و عراق و ترکیه و سوریه این واژه را به صورت مزگوت به کار می برند.واژه ای که در انگلیسی به معنی مسجد است(mosqe) و واژه ی ارمنی ( mskit) هر دو ریشه در مزگت دارد.واژه ی مزگت که در واقع مزکد است از دو بخش مز(که به معنای خداست(به واژه ی اهورا "مز"دا  توجه کنید)) +کد(به چم خانه(که هنوز در بسیاری از روستا ها و یا شهرستان ها(نواحی اطراف کاشان مانند بادرود) به خانه می گویند کده و یا کدبانو(بانوی خانه) که همه ی این ها به ما می گویند کد به معنای خانه است))

اکنون که دو بخش این واژه را دریافتیم می توان به راحتی گفت که معنای واژه ی مزگت(مزکد) همان خانه ی خدا است.

.

.

.

.

منابع:

۱- برهان قاطع ، محمد حسن خلف تبریزی، به اهتمام دکتر محمد معین، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۲.

۲- تاریخ زبان فارسی، دکتر مهری باقری، انتشارات قطره، چ نهم، ۱۳۸۳.

۳- برگزیده اشعار ناصرخسرو، به اهتمام دکتر محمد غلامرضایی، انتشارات جامی ،چ اول، ۱۳۷۵.

۴- فرهنگ معین، محمد معین، انتشارات امیرکبیر، چ نهم، ۱۳۷۵.

۵سایت تبیان (کلمات فارسی در قران مجید)

۷-فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی،دکتر محمد حسن دوست، ناشر: فرهنگستان زبان و ادب فارسى، ۱۳۸۳.