مقاله اسطوره و اسطوره شناسی

به نام خداوند جان و خرد

سلامی چو بوی خوش آشنایی

به پیشگاه همکاران گرامی و استادان فرزانه

مقاله اسطوره و اسطوره شناسی (بخش هشتم )

 

اسطوره در جهان امروز

اسطوره ظاهراً از آغاز شکل‌گیری جوامع و تمدنها با بشر همراه بوده است. اسطوره‌پردازی اعم از اینکه ناشی از فطرت آدمی دانسته شود یا محصول عوامل محیطی و فرهنگی، پایانی ندارد. چنان‌که پیش‌تر نیز اشاره شد، اسطوره‌ها با گذشت زمان، تحول می‌یابند و تغییر شکل می‌دهند. به ناظران سطحی ممکن است چنین بنماید که اسطور‌ه‌پردازی متعلق به روزگاران دوردست و اقوام بسیار کهن است. ولی اگر به دیدۀ تحقیق بنگریم، خواهیم دید که چنین پنداری خطا ست و اسطوره و اسطوره‌پردازی هنوز از جهان رخت برنبسته است.

در سدۀ ۱۹م، تصور بر این بود که دین نیز در نتیجۀ تکامل عمومی جهان به راه انحطاط و زوال می‌رود. اما شواهد موجود نشان می‌دهند که به‌هیچ‌وجه نمی‌توان اسطوره را گونه‌ای از هنرها و تجربه‌های دینی شمرد که تنها در اعصار گذشته در میان اقوام عمدتاً‌ بی‌سواد پدید آمد و رشد کرد. جست‌‌وجو برای یافتن اساطیر را نباید به کشف بقایا یا «سنگواره‌»های ادیان و آیینهایی محدود کرد که اکنون برافتاده، و از یاد رفته‌اند. سرگذشت بشر پیچیده است و به صرف اینکه تصورات غالب در هر عصر دگرگون می‌شوند، به‌آسانی گوشه‌های پنهان خود را آشکار نمی‌سازد و عناصر اساسی سازندۀ تاریخ را رها نمی‌کند. یکی از این عناصر، خلاقیتی است که آدمی در اسطوره‌پردازی به کار برده است. صرف‌نظر از اینکه ادیان بزرگ جهانی اساطیر را خرافات پیشینیان و قصه‌های دروغ بنامند و محکوم کنند، مشاهدۀ وضع جهان نشان می‌دهد که بازار اسطوره همچنان گرم است.

این تصور خطا ست که گریبان خویش را از چنگ اساطیر رهانیده‌ایم و اکنون به‌سرعت به سوی پالایش زندگی از این‌گونه «خرافات» پیش می‌رویم. بنای آن تصور بر این فرض است که دنیای ما «واقعی» و «واقع‌بین» است و برخلاف گذشته، افسانه‌ها و خرافات را مردود می‌شمارد. ولی نباید از یاد برد که هر عصر و تمدنی بنا را بر همین‌گونه فرض گذاشته بود و هنوز هم می‌گذارد. هر اسطوره تنها هنگامی در همۀ جوانب آن به تمام دیده می‌شود که چون‌و‌چرا در آن راه یابد و نمود «واقعیت» پنداشته نشود. در زمان کنونی، محرومیت از فاصلۀ زمانی و روانی لازم، سبب می‌شود که نتوانیم اسطوره‌های عصر خویش را به دیدۀ روشن تشخیص دهیم و ارزیابی کنیم. این کار ضرورتاً باید به نسلهای بعد سپرده شود.

جریان «عقلانی» اسطوره‌ها بارها در تاریخ تکرار شده است. از نمونه‌های آن کوشش فیلسوفان یونان قدیم برای حرکت از «اسطوره» (muthos) به «عقل» (logos) بود؛ یا رواج تفسیرهای تاریخی در اواخر سده‌های میانی میلادی که راه را برای تاریخ‌نگاری و توجه به پدیده‌های روانی، اجتماعی و اقتصادی هموار کرد. فیلسوفان و دانشمندان طبیعی رنسانس و ادوار بعد کوشیدند طبیعت را اصل قرار دهند و چهره‌ها و رویدادهای اسطوره‌ای را محصول بی‌خبری پیشینیان از قوانین طبیعی و کوشش در تبیین پدید‌ه‌های مشهور معرفی کنند. ولی چنان‌که تاریخ پیاپی نشان داده است، جریان عقلانی‌کردن بی‌بازگشت نیست.

هم‌زمان با اکتشافات اواخر سده‌های میانه، و دورۀ رنسانس، به‌ویژه در اخترشناسی، جریانی از نو پدید آمد که تصور خدا و قوانین فراجهانی حاکم بر کائنات را برای آشتی‌دادن آنها با یافته‌های علوم جدید، هرچه بیشتر به قلمرو مجردات برد و چهره‌ای متعالی به آن داد. این جریان با گسترش پژوهشها و افزایش اکتشافات علمی در سده‌های ۱۹ و ۲۰ م نه‌تنها به ضعف نگرایید، بلکه در فلسفه و ادبیات و جهان‌بینی بخش پهناوری از مردم جهان متمدن، حتى شدت گرفت و به بازخیزی جنبشهای مذهبی و پیدایش فرقه‌های اعتقادی و نهضتهای سیاسی شگفت‌انگیز انجامید و به موازات پیشرفت «عقلانیت»، اسطوره‌های جدید آفرید.

در اسطوره‌ها خاصیتی است که حتى پس از «عقلانی»شدن، باز بقایایی برجای می‌گذارند. زدودن این بازمانده‌ها در سد‌ه‌های ۱۹ و ۲۰ م وجهۀ همت اولیای مذاهب بوده است. اصطلاح «اسطوره‌زدایی[۳]» را رودُلف بولتمان، الٰهی‌دان پرُتستانِ آلمانی، وضع کرد و ازآن‌پس، این موضوع نه‌تنها در مذهب پرتستان، بلکه در محافل نواندیشان دینی یهودی و اسلامی نیز مطرح بوده است.

اساطیر حتى در جوامع صنعتی پیشرفته هنوز محور اندیشه و کردار بخشهای گسترده‌ای از مردم‌اند و به صورتهای امروزیِ داستانها و فیلمهای مردم‌پسند یا برخی اید‌ئولوژیهای قومی، مذهبی، نژادی و سیاسی، برخی از نگرشهای قالبی، موروثی و تقلیدی را استوار نگاه می‌دارند. ژرژ سورِل، نویسندۀ فرانسوی، در اوایل سدۀ ۲۰ م فرق گذاشت میان اعتقادات تابع ملاک صدق و کذب و اعتقاداتی که آن ملاک دربارۀ آنها کاربرد ندارد و باید بر این اساس سنجیده شوند که آیا هنوز تأثیری در اذهان دارند یا از تأثیر افتاده‌اند. غالباً اسطوره اعتقادی دربارۀ آینده است که عمیق‌ترین خواستهای گروه اجتماعی خاصی را در بر می‌گیرد، مانند مسیحاگرایی یا پیشگویی هیتلر دربارۀ عمر هزارسالۀ رایش آلمان یا پیشگویی مارکسیستها دربارۀ پژمردن و برافتادن تدریجی دولت و پیروزی نهایی پرولتاریا. در سیاست، اسطوره هنگامی بر اذهان مسلط می‌شود که خادم منافع گروهی خاص باشد و به آرزوهای آن گروه محوریت دهد. صدق یا کذب آن در این مواقع مطرح نیست.

امروزه گفته می‌شود که سیاست همان نقشی را بر عهده‌ دارد که روزگاری درگذشته، دین و اسطوره داشتند؛ ولی مسئله پیچیده‌تر از این است. به همان وجه که اسطوره همواره شامل عناصر قوی سیاسی و اجتماعی بوده است، جنبشها و نظریه‌های سیاسی نیز ابعاد اسطوره‌ای دارند، و این ابعاد به انسجام‌یافتن و همبستگی واحدهای سیاسی، از روستا گرفته تا کشور، کمک می‌کنند. گاهی در بحثهای معاصر دربارۀ سرمایه‌داری و سوسیالیسم، عنصر اسطوره‌ای آن‌چنان قوت می‌گیرد که شاید بتوان گفت دامنۀ سخن به عرصۀ اساطیر کشانده می‌شود.

 

 

ادامه دارد

با ارادت

مینا اکبری فراهانی