به نام خداوند جان و خرد
سلامی چو بوی خوش آشنایی
به پیشگاه همکاران گرامی و استادان فرزانه
مقاله اسطوره و اسطوره شناسی (بخش چهارم)
ادامه شیوه های تفسیر اسطوره
چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، یکی از نکات شگفتْ تکرار بعضی موضوعات و حتى جزئیات آنها در اساطیر فرهنگهای مختلفی است که از یکدیگر بیخبر بودهاند. اسطورههای حاکی از خلقت عالم و آفرینش آدمی همهجا به چشم میخورند. اُتو رانک[۷]، روانکاو آلمانی، دربارۀ این الگوی مشترک در اساطیر مختلف که قهرمانی اسطورهای از پدر و مادری والاتبار چشم به گیتی میگشاید، بهتفصیل بحث کرده است؛ ولی پیش از آن، غیبگویی پدر را از خطرِ داشتن چنین پسری برحذر میدارد؛ بنابراین، نوزاد در جایی بیرون از شهر و آبادی رها میشود تا بمیرد؛ اما شبان یا جانوری او را نجات میدهد؛ پسر بزرگ میشود، دست به کارهای بزرگ میزند، انتقام میگیرد و سرانجام، هویت و تبار او آشکار میشود. چه در قبایل سرخپوستان ناواهو، چه در خاور دور و چه در یونان قدیم، همهجا به این الگو برمیخوریم. در تبیین این پدیده نظریههای گوناگون برپایۀ روانکاوی مکتب فروید، مکتب یونگ، مکتب ساختارگرایی لِوی ـ استروس، و عقاید میرچا الیاده، مورخ ادیان و اسطورهپژوه رومانیایی تبارِ آمریکایی، عرضه شده است. زیگموند فروید بر آن بود که ارتباط و مفاهمه به وسیلۀ نمادها نهتنها به تاریخ فرهنگی، بلکه همچنین به کارکرد روان وابسته است، و برایناساس، برداشتی فراتاریخی و زیستشناختی از آدمی عرضه کرد و به این نظر رسید که اسطوره تصورات سرکوفته را مینمایاند. یونگ رویکرد فراتاریخی و روانشناختی را برپایۀ نظریهاش در باب «ناخودآگاهی جمعی» و «سرنمونهها[۸]» که به باور او، به صورتهای رمزی در اسطورهها پدیدار میشود، بیشتر بسط داد. برخی از دانشوران، مانند میرچا الیاده و رودُلف اُتو، الهیدان آلمانی، معتقدند که اسطوره را باید صرفاً پدیدهای دینی و غیرقابل فروکاستن و برگرداندن به مقولات غیردینی دانست. اهل مکتب اسطوره و مناسک مدعیاند که هر اسطورهای در مقام «تبیین» یا سببگویی مناسکی متناظر با آن عمل میکند یا روزگاری درگذشته چنین عمل کرده است. البته پیوستگی اسطورهها با مناسک انکارپذیر نیست، ولی اینکه کدام یک نخست آمد، جای تردید دارد. ازاینگذشته، گرچه احتمالاً هیچ مناسکی نمیتوان یافت که با اسطورههایی همراه نباشد، هستند اسطورههایی که مناسکی مکمل آنها نیست.
ادامه دارد
با ارادت
مینا اکبری فراهانی