به نام خداوند جان و خرد
مقاله اسطوره و اسطوره شناسی
نویسنده عزت الله فولادوند
برگرفته از دایره المعارف بزرگ اسلامی
اُسْطوره وَ اُسْطورهشِناسی، اسطوره اسم عام است برای روایتهای اصولاً دینی نمادین دربارۀ ایزدان یا موجودات فوق انسانیِ دخیل در رویدادها یا اوضاع خارقالعاده در زمانهای نامشخص، ولی بههرحال جدا از زمان عادی و تاریخی وقایع انسانی، و معمولاً در بیان ریشۀ برخی اعمال یا باورها یا نهادها و علت پدیدههای طبیعی. توسعاً واژۀ اسطوره ممکن است بر شخص یا چیزی تخیلی دلالت کند که وجود آن قابل تحقیق نیست؛ مانند عقیدهای که افراد یک گروه بدون بحث و سنجش، حقیقت آن را پذیرفتهاند، یا اندیشه و تصوری ایدئولوژیک که از آرمانی خاص حکایت دارد. هر اندازه هم رویدادهای روایتشده در اسطوره با قوانین طبیعت یا تجربههای عادی مباینت داشته باشند، به نظر معتقدان، نیازی به اثبات ندارند. اسطوره الگویی است برای اعمال انسانی و حد آرمانی فرزانگی و معرفت و به زبانی بیرون از حوزۀ بحث و استدلال عرضه میشود.
در فارسی امروزی، «اسطوره» در برابر واژههای انگلیسی یا فرانسوی یا آلمانی myth یا Mythe یا معادل آنها در دیگر زبانهای اروپایی به کار میرود که همه از واژۀ یونانی muthos/ mythos، دراصل به معنای گفته یا داستان، ریشه میگیرند، در مقابلِ logos به معنای واژه یا سخنی که صدق آن قابل بحث و اثبات باشد. بنا به این پیشینۀ تاریخی، و چون «اسطوره» حاوی رویدادهای بدون پایه و اساس واقعی بوده است، گاهی آن را مترادف با دروغ، یاوه و داستانهای ساختگی نیز بهکار بردهاند و میبرند.
اسطورهها در همۀ جوامع وجود داشتهاند و حتى میتوان گفت یکی از پایههای فرهنگ بشری بودهاند و بهرغم تنوع بیشمار، در هر زمان، تصویری را که هر قوم از خویش داشته است (یا خواسته است داشته باشد) بازتاب دادهاند. بنابراین، در پژوهش دربارۀ جوامع گوناگون و فرهنگ بشری، عموماً، باید به بررسی اسطورهها اهمیت ویژه داد.
بسیاری از پژوهندگان برآناند که در این بررسیها باید میان انواع مختلف روایت فرق گذاشت و اسطوره را از قصه و حکایت و مَتَل و تمثیل و داستانهای حماسی و افسانه تفکیک کرد (هر چند در ایران، برخی از فضلا اخیراً مدعی شدهاند که میان افسانه و اسطوره تفاوتی نیست، و دیگران گفتهاند که افزودن به این مقولات کاری بیهوده است و بهجای آن باید مفهومی عام، مانند داستان سنتی، در مقام دلالت بر همه به کار رود؛ زیرا مقولههای یاد شده و مانند آنها قابل بخشبندی محکم و قطعی نیستند، بلکه طیفی تشکیل میدهند که در آن، دست کم بعضاً تداخل وجود دارد.)
بههرحال، اسطوره به معنای اخص، داستانی است دربارۀ ایزدان و موجودات فوق انسانی و در بیان امر قدسی، و گزارشی است از رویدادهایی در سرآغاز جهان که هنوز اساس و هدف هر وجودی است. کسی که در این زمینه میان «امر قدسی» و «امر غیرقدسی» یا «لاهوتی» و «ناسوتی» یا «آسمانی» و «خاکی» تفاوت گذاشت، اِمیل دورکِم، جامعهشناس فلسفیمشرب فرانسوی، بود که مشاهده کرد در همۀ سنتها و جوامع بشری، بهگونهای آن امور از یکدیگر تفکیک میشوند. حقیقت قُصوا یا متافیزیکی امر قدسی آنچنان مطمح نظر نیست که فرق آن با امور عادی و روزانه و دنیوی.
اسطوره به زبانی و به واژگانی غیر از دیگر زبانها و واژهها، خبر از امر قدسی میدهد که بههیچوجه قرار نیست موضوع بحث و جستوجو باشد. اسطوره صرفنظر از اینکه موضوع آن کارهای خدایان باشد یا دیگر رخدادهای خارقالعاده، همواره ما را به سرآغاز همۀ چیزها میبرد و بنابراین، کیهانزایی یا پیدایش جهان عمدهترین موضوع آن است؛ ولی اسطورهها نهتنها به اختلاف فرهنگها مختلفاند، بلکه خود نیز تابع دگرگونی و تحولاند. پاسخ به این پرسش که جهان چگونه پدید آمد و بر چه بنیادی استوار شد، لازم نیست همواره یکسان و دگرگونیناپذیر باشد.
ظاهراً به نظر میرسد که میان اسطوره و دیگر شکلهای ادبیات عامیانه بسیاری مشترکات وجود دارد. اسطوره و افسانههای پریان هردو با رویدادهای «فوق طبیعی» سروکار دارند، و اسطوره نیز مانند قصه و داستان حماسی به اشخاص فوقالعاده میپردازد. ولی اولاً حجیت و سندیت اسطوره بدون استناد به چیزی خارج از خود آن پذیرفته است، و ثانیاً اسطوره از زمانی حکایت میکند غیر از زمانی که بر بشر گذشته است. قهرمانان حماسی و شخصیتهای مذهبی بیگمان از آدمیان عادی برترند؛ اما زمانی که بر آنان گذشته است، همان زمان تاریخی خود ما ست. به علاوه، حکایت و قصه را بدین منظور مینویسند و میگویند تا شنونده یا خواننده، هم از آن لذت ببرد و هم احتمالاً پند بیاموزد و از تجربههای دیگران عبرت بگیرد. ولی اسطوره گرچه ممکن است جذاب و دلانگیز باشد، برای کسب لذت و پند پرداخته نشده است. حماسه تقریباً همیشه به شعر است و برمیگردد به روزگاران پهلوانی و کارهای قهرمانی، و غالباً رویدادها و اشخاص اسطورهای در آن نقش دارند. در حماسۀ گیلگَمِش، متعلق به تمدنهای باستانی میانرودان (بینالنهرین)، شرح بسیاری وقایع اسطورهای آمده است، ازجمله ملاقات گیلگمش با مردی به نام اوتناپیشتیم که تنها کسی است که پس از سیل و توفانی که خدایان برانگیختند، با همسر خویش به سلامت جست و زندگی جاوید یافت.
برخی قصهها نیز چون علت امور را بیان میکنند، به اسطورهها شباهت دارند و به باور شماری از دانشوران، باید گونۀ خاصی از اساطیر به شمار آیند. از این مقولهاند قصههایی که شرح میدهند علت برخی رسوم یا پارهای از ویژگیها در جهان آدمیان یا عالم ایزدان چه بوده است، یا فلان صخره یا کوه چگونه پدید آمد. ولی چنین مینماید که قضایای مربوط به اسباب و علل بعدها به اسطورهها افزوده شدهاند و از ممیزات آنها نیستند.
ادامه دارد
با ارادت
مینا اکبری فراهانی