برای این که بد تدریس کنیم و مدرّسی ناموفق باشیم به گونه ای که از ما برای تدریس کمتر دعوت کنند و یا اصلا دعوت نکنند، باید به20 نکته زیرین خوب توجه و عمل نماییم. پس مدرس بد باش تا ......
به آراستگی ظاهر و چهره خویش توجه نکنید و آن را نادیده بگیرید؛ زیرا در تدریس، فقط خوب درس دادن مهم است، نه آراستگی ظاهر مدرّس. پس با موهای نامرتب و شانه نکرده، کفش های واکس نزده، لباس های اتونکرده و وصله خورده، دهان مسواک نزده، بدن و جامه نامطبوع و نانظیف به تدریس بپردازید و به سخنانی همچون «خدا زیباست و زیبایی را دوست می دارد»، اهمیت ندهید.
به رعایت نظم و انضباط در کلاسداری توجه نکنید و وقت شاگردان را تلف نمایید. هرگاه خواستید، به کلاس دیر بروید و کلاس را دیرتر از موعد مقرر به پایان برسانید و حتی وقت زنگ تفریح و استراحت شاگردان را بگیرید. اصلا به دیگران چه کار که بخواهند در امور فنی و حرفه ای شما دخالت کنند؟
مخاطب شناسی در هنر تدریس اهمیت ندارد. پس طبق نیازهای شاگردان خود تدریس نکنید و هرچه را قبلا مطالعه و فیش برداری کرده اید، همان ها را برای شاگردان خویش بیان کنید. به طور مثال، اگر آنان به تحلیل کردن مطالب نیاز دارند، شما به وصف کردن مطالب بپردازید. اصولا در فن کلاسداری، قائل به ربط نباشید.
برای تدریس هایتان مطالعه نکنید، مخصوصا اگر در فن کلاسداری دارای سابقه و تجربه بسیاری هستید؛ زیرا مطالعه پیش از تدریس، برای آموزگار مبتدی است نه برای شما که راه ها و روش های نو و پیشرفته در گردآوری مطالب و ارائه هرچه جذاب تر محتوای سخن را به شاگردان خود کاملا می دانید و از سخنان و مطالب جدید و به روز اطلاع دارید.
چگونه بَــــــــــــد تدریـــس کنیم؟
-فقط به فکر این باشید که مطالب خوب و مفیدی را جمع آوری کنید و درا ختیار شاگردان خود بگذارید. دیگر به فکر این نباشید که همین مطالب خوب و مفید را چگونه و با چه روشی بیان کنید که برای شاگردانتان جذاب تر و بر آنان تاثیرگذارتر باشد. سخن در پی آمده را هرگز سرلوحه این گونه فعالیت های خویش قرار ندهید: «فقط خوب بودن پیام مهم نیست، بلکه خوب رساندن پیام نیز مهم است.»
در تدریس، فقط به مطالب و چیزهایی که «باید» بگویید فکر کنید و به مطالب و چیزهایی که «نباید» بگویید فکر نکنید، حتی اگر شُبهه انگیز یا ضدعقل و یا رَماننده از دین و مکتب باشند. پس کلا این جمله را در امر تدریس فراموش نمایید: «مدرس موفق فقط کسی نیست که می داند چه چیزهایی را باید بگوید، بلکه کسی است که می داند چه چیزهایی را هم نباید بگوید.»
در تدریس، از هر دری سخنی بگویید و از این شاخه به آن شاخه بپرید و بعد هم به شاگردانتان بگویید که الکلامُ یَجُرُّ الکلام و حرف، حرف می آورد. اساسا به تنظیم و دسته بندی مطالب و مدیریت اطلاعات و در اختیار گرفتن معلومات خویش اهمیت ندهید. کار نداشته باشید که از نظر روان شناسی و از جهت آموزشی، مطالبی که تنظیم و دسته بندی شده اند، زودتر و آسان تر آموخته می شوند و در ذهن و حافظه شاگرد جای می گیرند.
هرچه آیه و حدیث و شعر و مانند آن مطالعه و حفظ کرده اید، همانها را پشت سر هم و حتی بدون هرگونه دسته بندی و ترتیبی برای شاگردانتان بخوانید و هیچ گونه نکته و تحلیلی درباره آن ها بیان نکنید. مهم، فقط نقل و روایت گزارش است، نه عقل و درایت و پژوهش.
چگونه بَــــــــــــد تدریـــس کنیم؟
درس خود را با کلمات و جملاتی زیبا بیان نکنید؛ زیرا هرچه پیش آید، خوش آید. تازه، مگر چند نفر از شاگردانتان دقت می کنند کلمات و جملاتی که شما به کار می برید، زیباست و حتی از سخنان بسیاری مدرسان دیگر نیز زیباتر است و تاثیری غیرمستقیم و لطیف برآنان می گذارد؟ مثلا به جای این که جمله ای زیبا و بدین صورت بگویید: «نباید با دنیا بسازیم؛ بلکه باید دنیا را بسازیم» ، بگویید: «ما باید به مردم دنیا آموزش دهیم و آنان را تربیت کنیم و نباید تسلیم وضع موجود در دنیا شویم».
در تدریس های خویش تنوع نداشته باشید و به صورت یکنواخت و طوماری و اتوبانی تدریس کنید، حتی اگر خستگی و خمیازه کشیدن و پلک روی هم گذاشتن را در شاگردانتان مشاهده کردید. چه کسی گفته است که مدرس، برای ایجاد تنوع در تدریس های خود، باید گاه از شعر یا داستان یا اَمثال و حِکَم یا سخنان بزرگان دین و دانش یا خاطره و تجربه های خود و دیگران یا نکته های نغز و پرمغز یا آمار و اخبار یا اطلاعات عمومی یا مطالب علمی و یا لطیفه های پندآموز استفاده کنند؟
نوآوری در هنر تدریس را کنار بگذارید و به همان حرف ها و مطالب تکراری و باسمه ای بسنده کنید، حتی اگر متاع سخن و بازار تدریس، کساد و کلیم کاشانی در این باره نیز سروده باشد: «گر متاع سخن امروز کساد است کلیم/تازه کن طرز که در چشم خریدار آید». مثلا در جایی که می خواهید بگویید انسان ها برای نشان دادن توانایی ها و ویژگی های خویش نباید از خودشان تعریف کنند؛ بلکه باید خود ِ توانایی ها و ویژگی هایشان معرّف آن ها باشد، دوباره و چندباره به این سخن سعدی استشهاد کنید: «مُشک آن است که خود ببوید؛ نه آن که عطار بگوید» و از آن دست برندارید و مثلا به سخن دیگر سعدی در همین زمینه کم تر به آن استشهاد می شود، اشاره ننمایید: «اگر هست مرد از هنر بهره ور/هنر، خود بگوید نه صاحب هنر» و یا از سخن سعدی گونه ی زنده یاد سلمان هراتی نیز یاد نکنید: «بهار آن است که خود ببوید، نه آن که تقویم بگوید».
چگونه بَــــــــــــد تدریـــس کنیم؟
در کلاس های خویش، فقط کلی گویی کنید و از پرداختن به جزئیات و مثال ها و مصداق های عینی و کاربردی آن در جامعه خودداری ورزید؛ زیرا ذکر مثال و مصداق و جزئیات، درس شما را نزد استادان و مدرسان بزرگ، غیر علمی و کم ارزش نشان می دهد. به طور مثال، در درس اخلاق بگویید که دروغ، کاری ناپسند و حتی از نظر دینی حرام است، ولی به مصداق ها و نمونه های آن در اجتماع، مانند خالی بندی اشاره نکنید و درباره این که مصداق مذکور چه حکمی دارد، سخن نگویید.
هر سخنی و به ویژه سخنان مشهور را از هر کسی و به ویژه آدم های مشهور که شنیدید، بدون این که به منابع معتبر و دست اول مراجعه و درباره درستی یا نادرسی آن ها تحقیق کنید، برای دیگران و شاگردان خویش نقل نمایید و به جمله «رُبَّ مَشهورٍ لا اصلَ لَه؛ بس سخنان مشهوری که اصل و پایه ای ندارند» ، گوش نکنید. مثلا به شاگردان خود بگویید که حضرت امام خمینی –قدس سره – فرموده اند: «انقلاب ما انفجار نور بود» و دیگر درباره انتساب این سخن به ایشان، مطالعه و تحقیق نکنید که سخن مذکور از ایشان نیست و از یاسر عرفات و با عبارتی دیگر است. (صحیفه امام، ج6، ص 181)
اگر سوال و شبهه ای را در زمینه معارف دینی مطرح کردید، پاسخ آن را ندهید و به بعد موکول کنید و به آثار سوء منفی این کار توجه نداشته باشدی که حتی ممکن است بی پاسخ گذاشتن آن سوال و شُبهه، کسی یا کسانی را از دین بیرون کند و به بیراهه و کژراهه بکشاند و مسئولیت شرعی ِ آن نیز به عهده شما باشد. پس به این سخن اصلا توجه نکنید: «فقط طرح شبهه مهم نیست؛ بکله رفع شبهه نیز مهم و حتی از آن مهم تر است».
چگونه بَــــــــــــد تدریـــس کنیم؟
درباره چگونگی شروع درس، هیچ نیندیشید و هیچ مشوری با دیگران نکنید. چه کسی گفته است شروع درس از ادامه و پایان آن مهم تر است و باعث می شود که شاگرد را بر جایش میخکوب کند و به ادامه گوش دادن به درس شما تشویق نماید؟
از کلمات قلمبه و سلمبه و حرف های پرستیژدار استفاده کنید، حتی اگر شاگردانتان معنای آن کلمات و مفهوم آن حرف ها را متوجه نشوند. مگر نگفته اند: شاگردان، استادی را با سواد و با کلاس می دانند که حداقل، یک سوم حرف های او را نفهمند»؟ مثلا به آنان نگویید: «تدوین مطالب درسی ِ این جانب با استفاده از کتاب ها و منابع معتبری شکل گرفته است که به آن ها اشاره خواهم کرد» ؛ بلکه این گونه بگویید: «در پروسه تدوین مطالب درسی ام، رِفرِنس های معتبری را از رویت خویش گذرانده ام که به آن ها اشارت خواهم نمود».
به تلفظ درست کلمات و به ویژه نام های خاص دقت نکنید؛ زیرا این گونه امور از مسائل بسیار جزئی و سطحی است که کسی به آن ها توجه نمی کند و اهمیت نمی دهد. در فن کلاسداری فقط باید به مسائل کلی و کلان توجه کرد و اهمیت داد. حالا اگر مدرسی به جای این که کلمات ذیل را درست تلفظ کند و بگوید: «گُمان، نِکات، حاتِم طائی، نیکُلسون، کارنِگی، شِهاب الأخبار، مُنتَهَی الآمال» ، به غلط بگوید: «گَمان، نُکات، حاتَم طائی، نیکِلسون، کارِنگی، شَهاب الأخبار، مَنتَهِی الآمال»، مهم نیست و کسی به این غلط کاری های جزئی گیر نمی دهد.
اگر مطلبی را به صورت اشتباه بیان کردید، به اشتباه خود اقرار و اعتراف نکید و در صدد اصلاح آن برنیایید؛ زیرا نتیجه اقرار و اعتراف به اشتباهات خویش، همان سبک کردن و تحقیر نمودن و بی سواد نشان دادن خود و از دست دادن اعتماد شاگردان به خویش است. به طور مثال، چنان چه گفتید که مولوی در مثنوی سروده است: «شکر نعمت، نعمتت افزون کند/ کفر، نعمت از کَفَت بیرون کند» و بعدا متوجه شدید که در نسخه های معتبر مثنوی، مانند نسخه قونیه و نیکُلسون چنین آمده است: «شکر قدرت، قدرتت افزون کند/جبر، نعمت از کفت بیرون کند» و شما نیز فقط نسخه های معتبر را قبول دارید، چه ضرورتی دارد که به این اشتباه خود اعتراف کنید و آبروی علمی خویش را نزد شاگردانتان ببرید؟
در پایان تدریس خویش به جمع بندی ِ سخنان و مطالب خود و نتیجه گیری از آن ها نپردازید؛ زیرا چه کسی گفته است نتیجه سخن و آخرین مطالب درسی، پایدارتر و ماندگارترین مطلبی است که در ذهن و حافظه شاگردان جای می گیرد؟