حكيم هيدجي
حكيم « هيدجى» در زمره دانشورانى است كه با وجود كسب كمالات گوناگون علمى هيچ گاه خود را بى نياز از عبادات و بجاى آوردن فرائض و نوافل نديد و توانمندى در عرصه دانشورى را با فضيلتى كه با اخلاق و تقوا به خود اختصاص داد، توأم ساخت و در واقع علم و ايمان را مكمّل و متمّم هم نمود و به همين دليل به جاى آنكه در درّه خوديّت به بام غرور برود، دامنههاى ديانت را پيمود و خويشتن را به قله كرامت انسانى رسانيد و در اقيانوس پژوهش به غواصى پرداخت و مرواريدهاى معرفت را بدست آورد و جان خود را از تعلقات دنيايى و پيوستگىهاى فناپذير پيراست.
زادگاه
استان زنجان از جمله نقاط باستانى ايران است كه در سال ۲۴هجرى توسط لشكر اسلام به فرماندهى براءبن غارب از اصحاب رسول اكرم (ص)فتح گرديد. اين ناحيه و توابع آن در طول تاريخ داراى سوابق علمى و فرهنگى درخشانى بوده است و رادمرانى خردمند و وارسته از آن و پيرامونش برخاستهاند.
يكى از شهرستانهاى مهم اين استان ابهر است. اين شهر در منطقه معتدل كوهستانى در دره وسيعى در جنوب غربى زنجان و بر سر راه تهران به تبريز قرار گرفته و ۳۲۷۵كيلومتر مربع مساحت دارد. از ويژگىهاى مهم ابهر اين است كه در قرن چهارم هجرى جزو قلمرو علويان قرار گرفت.اثيرالدين مفضل بن عمر ابهرى ( متوفى ۶۶۳ه.ق) از دانشمندان رياضى قرن هفتم كه در رصد خانه مراغه با خواجه نصير طوسى همكارى مىكرد، از اهالى اين ديار است.
در چهارده كيلومترى شمال غربى ابهر به جانب زنجان شهر « هيدج» واقع شده كه اهالى آن شيعه هستند و به زبان تركى سخن مىگويند.
در هر حال حكيم الهى و فيلسوف جهان تشيع حاج ملا محمد فرزند حاج معصوم على به سال ۱۲۷۰ه. ق مطابق ۱۲۳۳ه. ش در اين آبادى ديده به جهان گشود و موجب شهرت آن گشت. حكيم هيدجى دوران طفوليت را در خانوادهاى متديّن و نيكوسرشت سپرى كرد و از همان اوان نوجوانى استعداد خود را در زمينههاى علمى و ادبى بروز داد. او بخشى مقدماتى را در موطن خويش از آخوند ملا محمد فرا گرفت.
اقامت در تهران
ملا محمد در سال ۱۲۹۷و به هنگامى كه ۲۷بهار را پشت سر نهاده بود زادگاهش را به قصد اقامت در قزوين ترك نمود و در اين شهر ادامه تحصيل را پى گرفت و از خرمن انديشه سيد على خوئينى قزوينى صاحب حاشيه بر قوانين ميرزاى قمى توشهها برچيد، او كه در هيدج زندگى ساده و عارى از تكلف داشت، در قزوين و در مدرسه حسن خان روزگار را با عسرت و تنگدستى مىگذرانيد، اينكه در برخى منابع ادعا شده كه نامبرده مقدمات علوم دينى و حكمت را در زنجان آموخته به استناد منابع متعدد واقعيت ندارد.وى پس از هشت سال اقامت در قزوين و تكميل معلومات نزد استادان برجسته اين شهر، به سال ۱۳۰۵ه. ق و در حالى كه ۳۵ساله بود به تهران عزيمت نمود، در شرح حالى كه خودش نوشته چنين مىخوانيم،
« …بارى من بنده، حاجى ملا محمد آغاز شباب در مدرسه واقع در قريه مزبور ( هيدج) چند گاهى در قزوين به آموختن علوم رسميه مانند نحو و صرف، منطق و معانى و بيان اشتغال داشته از آن پس در دارالخلافه تهران از بهشتى روان آقاميرزا حسين سبزوارى كه سرآمد شاگردان دانشور يگانه و آموزگار فرزانه حاج ملا هادى سبزوارى عليه الرحمة البارى بود، بحرى از علوم كلاميه و رسوم رياضيه استفاضه نموده…»
استاد هيدجى در مدرسه عبداللّه خان واقع در بازار بزّازان تهران ادبيات فقه و اصول تدريس مىكرد و شهرت بيشتر او به مهارت وى در رياضى، نجوم و هيئت است و آقاميرزا ابراهيم زنجانى از تلاميذ اين دانشور است. موقعى كه حكيم هيدجى به تهران رحل اقامت افكند حكيم ميرزا ابوالحسن جلوه زوارهاى ( ۱۳۱۴ - ۱۲۳۸ه. ق) آخرين دهه تدريس حكمت و فلسفه را در مدرسه دارالشفاى تهران طى مىكرد و نيز انسانى سالخورده به نظر مىرسيد، حكيم هيدجى موقعيت اين حوزه درسى پر فيض را مغتنم شمرد و چنين محفلى را درك كرد و مدتى در اين مدرسه به تحصيل و تكميل معارف تشيع و فنون فلسفى و عرفانى پرداخت، خودش به اين موضوع اشارهاى روشن دارد: « در محضر حكيم بارع و متأله شامخ آقا ميرزا ابوالحسن متخلص به جلوه قدس سره اخذ معارف حقه و تحصيل فنون حكميه كرده ساير علوم را از فقه و اصول و حديث از هر كدام به لياقت و مراتب استعداد خود استفاده نموده…»
از مختصات روحى اين حكيم حالت شهامت در بررسى افكار قدماى حكمت و فلسفه است و گويى اين صفت را از استادش جلوه آموخته بود و همچون وى برخى آثار معروف چون اسفار را به ديد انتقاد مورد بحث قرار مىداد.
برخى تراجم نويسان خاطر نشان ساختهاند كه حكيم هيدجى براى تقويت آموختههاى خود به عتبات عاليات رفته، از محضر اساتيد عراق مستفيض شده است.مهدى مجتهدى نوشته است:
« به عتبات عاليات مشرف گشته، فقه و اصول خوانده، در فرا گرفتن معقول رنجها كشيده است.»
شيخ آقا بزرگ تهرانى نيز از نجف رفتن وى سخن گفته است.و معلم حبيب آبادى اظهار داشته است: حكيم هيدجى پس از ۲۰سال به تهران بازگشت و شهيد مطهرى مىنويسد:
« ملا محمد هيدجى زنجانى…سفرى به عتبات براى تكميل معلومات رفت و در آنجا نيز ضمن تحصيل علوم نقلى به تكميل علوم عقلى پرداخت، پس از مراجعت به تهران خود حوزه درس داشت. طالبان حكمت از محضرش استفاده مىكردند…»
جواد محقق ذيل تذكره علماى شاعر و شعراى عالم از آية اللّه حاج ملامحمد حكيم هيدجى سخن به ميان آورده و ادعا كرده است:
« اين حكيم زاهد و فقيه مجاهد و عالم عامل و عارف كامل پس از مقدمات علوم اسلامى در محل تولدش براى تكميل تحصيلات راهى عتبات شد و در آنجا ضمن تحصيل فقه و اصول و تفسير حديث در فرا گرفتن فلسفه و علوم عقلى نيز رنج فراوان برد و تا چهل سالگى در همانجا اقامت گزيد، وقتى به ايران بازگشت در تهران ساكن شد»
كه در اين نوشتار حتى اشارهاى به تحصيلات حكيم هيدجى در قزوين و تهران هم نشده است، هيدجى شرح حال خويش را نگاشته ولى به مسافرت به عتبات براى تحصيلات اشاره نكرده است و چنين مستفاد مىگردد تا آخر عمر در تهران ساكن بوده و حظّ آفاقى كمتر داشته است وى مىگويد:
« جز حج بيت اللّه الحرام و زيازت مشاهد مشرف ائمه (ع) به جايى مسافرت نكردهام»
و قطعا اگر چنين موضوعى واقعيت داشت، آن هم تحصيل چندين ساله در نجف و مانند آن امكان نداشت از آن بگذرد زيرا در همين زندگى نامه خود نوشت به پارهاى مسايل جزيى هم اشاره دارد.
بر كرسى تدريس
حكيم هيدجى پس از بهره مندى از محضر بزرگان حكمت و فلسفه و فقه و حديث در مدرسه منيريه اين شهر اقامت گزيد، اين مكان كه چندين دهه در آن تدريس مىنمود از بناهاى امير نظام حاكم تهران بود كه خواهرش منيرالسلطنه - همسر ناصرالدين شاه - آن را تكميل كرد و از اين جهت آن را منيريه ناميدهاند. جنب مدرسه مزبور امامزاده سيد ناصرالدين از اولاد حضرت امام زينالعابدين (ع)جد سادات طالقان واقع شده است كه حكيم هيدجى ضمن تبيين معارف عميق در قلمرو حكمت از فضاى معنوى اين مكان مسكين نيز نصيبى داشت.گفته شده وى مدت سى سال در اين مدرسه، معقول تدريس نمود و خود پنج سال قبل از رحلت خويش نوشته است. « مدت بيست و پنج سال است در مدرسه منيريه واقع در جنب سيد ناصرالدين به عنوان تدريس معقول به درس و بحث با طلاب مشغوليم».
حكيم هيدجى تا آخر عمر به تدريس مشغول بود و هر كس از طلاب علوم دينى هر درس مىخواست، او مىگفت، شرح منظومه سبزوارى، اسفار ملاصدرا، شفا، اشارات ابو على سينا و حتى دروس مقدماتى همچون صرف و نحو را بيان مىكرد و از اين برنامه هيچ دريغ نداشت و همه را مىپذيرفت.
شاگردان
برخى از تربيت شدگان حوزه درسى اين حكيم والا مقام عبارتند از: آقا ميرزا احمد آشتيانى آقا شيخ محمد تقى آملى، ميرزا ابوالحسن شعرانى، آقا جمال نورى، شريعت سنگلجى، آقا ميرزا محمد همدانى، آقا نورالدين شريعتمدار رفيع، آقا شيخ جعفر لنكرانى،آقا سيد جعفر مرتضوى، حاج ملا نظر على هيدجى،آخوند ملا على همدانىمرحوم خرّمشاهى.
تراوش انديشه
حكيم هيدجى عمر با بركت خويش را به تحقيق، تأليف و مطالعه آثار فلسفى و روايى صرف نمود و به كتاب اشتياق شگرفى داشت، در سرودهاى زيبا اين علاقه را به طرز جالبى در شيوايى وصف كرده است:
من مونسى گزيدهام از بهر خود مرا
يك لحظه در مفارقتش صبر و تاب نيست
خوش رو و نغز گو ادبآموز و نكته دان
هرگز نياورد سخنى كان صواب نيست
گويند بى زبان سراينده بى صدا
رأيش به مثل و قال و سؤال و جواب نيست
حكيم هيدجى ضمن بررسى منابع تاليف شده توسط علماى سلف بر آنها حواشى و تعليقات آموزنده و ارزنده مىنگاشت و خود نيز رسالاتى در موضوعات فلسفى، عرفانى، كلامى و ادبى به رشته تحرير در آورد. از آثار وى كه مرغوب اهل علم و مطلوب دانشوران عرصه حكمت واقع شده، تعليقهاى است بر منظومه سبزوارى در منطق و حكمت.رساله دخانيه و كتاب كشكول كه به طبع نرسيده، ولى سروده هايش چاپ شده است.
طبع لطيف
حكيم هيدجى از دوران طفوليت ذوق شعرى داشت و در نوجوانى به سرودن اشعار فارسى و تركى پرداخت. او در سنين بالاتر كه دانستههاى فلسفى و اعتقادى خود را غنى نمود، شعر را به خدمت حكمت علمى و مواعظ و اندرزهاى ارزنده گرفت، او شعر و شاعرى را نه تنها به عنوان حرفه ادبى بلكه همچون تلاشى ذوقى مىدانست و در كنار ساير اشتغالات علمى و اجتماعى بدان مىپرداخت؛ بيشتر اشعارش از استحكام موضوع و مضمون حكايت دارد و به دليل پرداختن به اين مورد اهتمام به جنبه محتوايى كمتر به آرايشهاى هنرى و شعرى و جنبههاى تخيّلى مبادرت ورزيده است.
نخست در اشعار « مغنى» تخلص مىنمود، چنانچه در اين شعر مىگويد:
مغنيادل، به توبه و پند
ز مطرب و مى مىتوان كند
به گوشه غم، خموش تا كى
به كنج محنت، ملول تا چند
خلق و خوى
حكيم هيدجى بعد از رحلت والدش علايق ارثى را از ملك و مواشى پدر به برادران خود واگذار نمود و به حالت قناعت در تهران زيست و جز سفر حج و زيارت مشهد ائمه هدى (ع) مسافرت ديگرى ننمود. او به آنچه عمل مىكرد، ديگران را توصيه مىنمود و به هر چه مىگفت، عامل بود:
حكيم جلوه، استاد حكيم هيدجى موت اختيارى را به عنوان دليل بارز تجرد نفس قبول داشت و يك بار هم موت ارادى در خويش پديد آورد.ولى مرحوم هيدجى منكر مرگ اختيارى بود و خلع و لبس اختيارى را محال مىدانسته، در بحث با شاگردان انكار و رد مىكرد، شبى در حجره خود پس از به جا آوردن فريضه عشا رو به قبله مشغول تعقيبات نماز بود كه مردى روشن ضمير وارد شد، سلام كرد آنگاه عصايش را در گوشهاى نهاد و گفت: جناب آخوند تو چه كار دارى به اين كارها؟ آن مرد كه صفاى نفس و نورانيت دل داشت، گفت: موت اختيارى، هيدجى گفت اين وظيفه ماست بحث و نقد و تحليل كارمان است، بى دليل و برهان نمىگوييم، آن مرد بار ديگر گفت راستى قبول ندارى، حكيم زنجانى پاسخ منفى داد، او هم درنگ ننمود در برابر ديدگانش پاى خود را رو به قبله كشيد و به پشت خوابيد و گفت انا للّه و انا اليه راجعون و گويى كه مرده است، حكيم هيدجى نگران شد در حال اضطراب و تشويش دويد و طلاب را خبر نمود، آنها نيز از ديدن اين وضع آشفته شدند، سرانجام بنا گرديد خادم مدرسه تابوتى بياورد و شبانه او را به فضاى شبستان مدرسه ببرند تا فردايش براى استشهادات و تجهيزات آماده شوند، ناگاه آن مرد از جا برخاست و گفت بسم اللّه الرحمن الرحيم و رو به هيدجى نمود، لبخندى زد و اظهار داشت: حالا باور كردى، وى گفت: به خدا باور كردم ولى امشب جانم را از هراس گرفتى! پير مرد در خاتمه گفت: آقا جان معرفت تنها از طريق درس خواندن به دست نمىآيد، عبادت نيمه شب، تعبّد، راز و نياز و مانند اينها هم لازم است، اينكه تنها بخوانيد و بنويسيد و بگوييد كفايت نمىكند، از همان شب هيدجى روش گذشته را عوض نمود، نيمى از اوقات را براى مطالعه و تدريس و تحقيق قرار داد و نيم ديگر را براى تفكر در قدرت و آفرينش الهى، ذكر و عبادت خداوند عزوجل، او شبها توجه و اقامه نماز شب را جدىتر انجام مىدهد و به جايى مىرسد كه دلش به نور خداوند منور و سرّش از غير و او منزه و در هر حال انس و الفت با خداى خود داشته و از سروده هايش اين حالات زاهدانهو عابدانه هويداست.
شهيد مطهرى از تهذيب نفس و صفاى نفس او سخن گفته است.اهل مزاح و خوشرويى هم بود و با آخوند ملا قربانعلى زنجانى فقيه حامى مشروطه مشروعه مراوده داشت.
از دامگاه تا آرامگاه
حكيم هيدجى از آن دسته انسانهاى بود كه به دنيا به عنوان دار عبرت و مزرعه آخرت مىنگريست و كوشيد تا در ايام كوتاهى زندگى دنيوى توشه هايى براى جايگاه ابدى و خانه جاويدان تدارك ببيند، آن چنان خود را در چشمه معرفت شستشو داد كه ديگر به امور فناپذير هيچ گونه تعلّقى نداشت و حتى تن خويش را قفسى مىديد كه روان او را در بند كرده بود.
در فرازهايى از وصيّت نامه خود خاطر نشان نموده است: اختيار جنازهام با آقاى حاج سيد حسن لاجوردى است، تتمه وصايا از دوستان و رفيقان خواهش دارم كه هنگام حركت جنازهام عمامهام را بالاى عمارى قرار ندهند و در حمل آن به اختصار كوشند، هياهو لازم نيست، براى برقرارى مجلس ختم براى كسى اسباب زحمت پديد نياورند و دوستان مسرور و خندان باشند چرا كه از زندان محنت و بلا رهايى جستم و از دار غرور به سراى سرور پيوستم و به جانب مطلوب خويش شتافتم، حيات جاويدان يافتم اگر جهت مفارقت از يكديگر محزون و افسرده مىباشيد، به زودى تشريف آورده انشاء اللّه خدمتان مىرسيم، هر گاه وجهى مىداشتم وصيت مىكردم شب دفن كه ليله وصالم است، دوستان انجمنى فراهم آورده شاد باشند و به ياد ايشان من نيز خوشحال شوم، بارى با اين همه اظهار دليرى نهايت هول و هراس دارم ولى به فضل پروردگار و شفاعت اولياء حق اميدوارم، به همه دوستان سلام و التماس دعاى خير از همگان دارم همه گونه حق در ذمه من دارند، مرا حلال نمايند. طلاب مدرسه منيريه نقل كردهاند: مرحوم هيدجى هنگام شب همه طلاب را جمع كرد و نصيحت و اندرز مىداد و به اخلاق اسلامى فرا مىخواند و بسيار شوخى و خنده مىنمود و ما در شگفت بوديم مردى كه شبها پيوسته در عبادت و تهجد بود، چرا اين مزاح مىكند و ما را به عبارات نصيحت مشغول مىنمايد و از حقيقت امر خبر نداشتيم، هيدجى نماز صبح خود را در اوّل فجر صادق خواند و سپس در حجره خود آرميد پس از ساعتى كه در حجره را گشودند، ديدند رو به قبله خوابيده، رحلت نموده است.
زمان ارتحال اين عالم جامع در معقول و منقول را آخر ماه ربيع الاول سال ۱۳۴۹ه. ق مطابق تابستان ۱۳۱۴ه. ش نوشتهاند. ، شهيد مطهرى سال فوتش را ۱۳۳۹ه. ق ( ۱۳۱۴ه. ش) مىداند، جنازهاش را بر حسب وصيت او به قم حمل نمودند و بعد از اقامه نماز ميت توسط آية اللّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى در قبرستان بابلان واقع در شمال شرقى بارگاه حضرت معصومه دفن نمودند و بر مرقدش گنبدى نيز ساختهاند و مادر او در جوار قاضى سعيد قمى دفن شده است.