مفعول فیه

مفعول فیه (الظرف)
    مفعول فیه یا ظرف؛ اسمی است منصوب که زمان یا مکان وقوع فعل را بیان می دارد و متضمن معنای «فی» می باشد و اگر متضمن معنای «فی» نباشد ظرف به حساب نمی آید بلکه مانند بقیه  اسمها براساس جایگاهش در جمله  «نقش» می پذیرد[1]مثل:  «اَنفقوا ممّا رزقناکم من قبلِ اَن یاتیَ یومٌ لا بیعٌ فیه و لاخُلَّة»[2] که کلمه ی یومٌ فاعل می باشد.

 


«شرحی بر ساختار مفعول فیه در زبان عربی»
 
 
 
مقدمه؛
    با نگاهی گذرا در مجموعه مباحثی که در دستور کار مولفین کتب درسی عربی دوره ی دوم قرار گرفته، به این نکته خواهیم رسید که پاره ای از مباحث از نگاه الفت بین مفاهیم، ساختاری نامتلائم یا حد اقل ناهمگون داشته به طوری که پرداختن آن مسلتزم مُوخَّره و مقدمه ی است بس تفصیلی و عدم پرداخت آن باعث ایجاد حلقه ای مفقوده در روند آموزش زبان عربی ایجاد خواهد کرد. این جاست که مامورین تالیف خود را بین دوراهی ذکر این مباحث در کتب و در نتیجه نسبت به در هم تندگی های زبانی تمکین نماید یا گذشتن از خیر آنها که مشکلات را از همین منظر چند برابر خواهد کرد و اختلالی بس تلخ و کدر را در فرآیند زبان قرآن ایجاد خواهد کرد.
  
سوال اینجا است؛ پس چه باید کرد؟
      به نظر می آید که چاره ای جزء ذکر آن مباحث وجود ندارد؛ چه اینکه در زبان آموزی رعایت اصول زبان نگاری ذهنی در فرایند آموزش ضرورتی ساختاری است. اما در درمان حداقل ها ی آسیب باید فکری نمود که آن هم در حوزه وظیفه شناختی معلمین امینی است که وارد کلاس درس شده و با حیله و هنر آموزگاری به آموزش این مباحث می پردازند. به تعبیری مباحث را به گونه ای باید سامان داد که خاک مقدس خستگی تعلیم و تعلم از چهره معلم و متعلم به آسانی برگرفته شود.
     
در این راستا برآن شدیم که یکی از همین مباحث حاشیه دار را با الفتی ساده تقدیم نماییم. امید که صاحبان فضل کاستی های شکلی و ماهوی را بخشیده و به فضل دانش خویش تصحیح نمایند.
مفعول فیه (الظرف)
    مفعول فیه یا ظرف؛ اسمی است منصوب که زمان یا مکان وقوع فعل را بیان می دارد و متضمن معنای «فی» می باشد و اگر متضمن معنای «فی» نباشد ظرف به حساب نمی آید بلکه مانند بقیه  اسمها براساس جایگاهش در جمله  «نقش» می پذیرد[1]مثل:  «اَنفقوا ممّا رزقناکم من قبلِ اَن یاتیَ یومٌ لا بیعٌ فیه و لاخُلَّة»[2] که کلمه ی یومٌ فاعل می باشد.
اقسام ظرف
ظرف بر دو قسم است. الف) ظرف زمان ب) ظرف مکان و هرکدام به دو گونه ی معرب و مبنی تقسیم می شود.
الف) ظرف زمان
معرب:
 1)
مبهم؛ ظرفی است که دلالت بر زمان غیر معین دارد[3]مانند: حینَ، آناءَ، أبداً، إزاءَ، أَمَدَ، زَمانَ، عندَ، مُدَّه، وَقت، دهر و ... . در عبارت (عَلِمتُ حیناً) کلمه ی حیناً ظرف زمان مبهم است که بر زمان معینی دلالت ندارد.
2)  
محدود(مختص)؛ ظرفی است که دلالت برزمان معین و محدود دارد و از میان آن می توان به نامهای ماه ها و فصلها و روزهای هفته و ظرف های مبهمی که به واسطه ی اضافه شدن به کلمه ای ابهام آن بر طرف گردد. مانند:أسبوع،خَریف،خَمیس، ربیع،ساعَه، شُباط، سنة، شهر، عام الفیل، قَرن الاول، یوم الجمعه،  ثلاثه ایام [4]و... .
مبنی:
اسم مبنی اسمی است که حرکت حرف آخر آن با توجه به نقشش در جمله تغییر نمی کند؛ ظرف در این حالت در محل نصب می باشد.
ظرف زمان مبنی عبارتند از: آلانَ، أمسِ، أین، رَیثَ(بخشی از زمان )، ریثما، لمّا، متی، مُنذُ، إذ، إذا، أنّی، أیانَ، بعدُ، بینا، بینما، عَوض.(مبنی بر سه حرکت است: عوضَ، عوضُ،عوضِ؛ ظرف است برای استغراق برای مستقبل و به معنیهرگز و ابداً)[5] قبل، قطُّ، لَدُن، لَدَی، صباحَ، مساءََ. مانند؛ کلمه ی «آلان و قبل» در این آیه شریفه ی« الانَ و قَد عصیتَ قبلُ و کنتَ من المُفسِدین»[6]
ب) ظرف مکان
 معرب؛
1)  مبهم: ظرفی است که به مکان غیر معینی دلالت دارد یعنی اینکه نتوان ظاهری حسی یا حدودی برای آن در نظر گرفت مثل: جهات شش گانه و آنچه  به معنای آنها می باشد؛ فوقَ، تحتَ، خلفَ و وراءَ، أمامَ و قُدّامَ، یسار و شمال، و مقادیر مکانی مانند: مِیل، فَرسخ، بَرید، کیلومتر، و مانند آن : جانب، ناحیه و[7] ... .
2)
محدود(مختص): ظرفی است که به مکان معین دلالت دارد یعنی که بتوان ظاهری حسی یا دامنه ای برای آن در نظر گرفت. مانند: البیت، الدار، المکتب، المسجد، البلد و .... و همچنین می توان به اسامی سرزمین ها و روستاها و کوه ها و دریاها اشاره کرد.
مبنی؛
مانند: حیثُ، لدن، لدی، اَین، هنا، ثَمَّ(اسم اشاره دور به معنی: آن جا)قبلُ، بعدُ، علُ. مانند کلمه ی ثَمَّ در آیه ی شریفه ی « فاینما تولوا فثمَّ وجه الله».[8]
تقسیم ظرف به اعتبار ملازمت با ظرفیت:
 
ظرف زمان یا مکانِ مبهم یا محدود به صورت متصرف و یا غیر متصرف استعمال می شوند.
ظرف متصرف؛ آن است که هم به صورت ظرف( مفعول فیه) به کار می رود [9]و هم در غیر ظرف یعنی بر حسب موقعیت آن کلمه در جمله اعراب می پذیرد. مانند:« مالکِ یومِ الدین»[10] واژه ِ «یوم» در نقش مضاف الیه و مجرور است یا« تولج الَّیل فی النهار و تولج النهار فی الَّیل»[11] که واژه ی «النهار» و« الَّیل» در نقش مجرور به حرف جر می باشند. و همچنین «فَلمّا جنَّ علیه الَّیلُ رَءَا کوکباً»[12] که «الَّیلُ» در  این آیه نقش فاعلی دارد.
ظرف غیر متصرف؛ ظرف غیر متصرف بر دو نوع می باشد؛
الف) آن است که همیشه به صورت ظرف و منصوب می باشند[13]: إذ، إذا، أیّانَ، بینما، بینا، قطُّ، لَدُن،لَدی، عوض، أنّی، ذاصباح و ذات لیلة و از آن می توان به ظرفهای ترکیبی نیز اشاره کرد مانند: صباحَ مساءَ و لیلَ لیلَ. «یسئلونکَ اَیّانَ یومُ الدِّینِ» که کلمه «اَیّانَ» در این آیه شریفه مفعول فیه و ظرف غیر متصرف می باشد.
ب) آن نوع ظرف هایی که گاهی مبنی و در محل نصب مفعول فیه بکار می رود مانند:« وقفتُ عندَک ساعة و خرجتُ من عندَک الی الشارع».
نکات قابل ذکر درباره ی ظرف:
1)
بعضی از ظروف میان مکان و زمان مشترک هستند مانند: أنّی، لَدُن، لَدی و... .
2)
اسم های مکان در صورتی که از مصدر بر وزن « مَفعَل و مَفعِل» باشند و عاملش هم از جنس خودش باشد منصوب می شود و این امری قیاسی است؛ مانند: «جلستُ مَجلسَ اهلِ الفضلِ و ذهبت مذهبَ ذوی العقلِ » و اگر عامل آن از جنس فعلش نباشد در این صورت مفعول فیه مجرور به حرف جاره ی «فی» می گردد مثلا: « اقمتُ فی مجلسِک[14]».
لازم به ذکر است استثنائاتی در این رابطه وجود دارد که سماعی می باشند مانند: «هو مِنّی مقعدَ قابلةِ، فلان من مَزجرَ الکلبِ و هذاالامر مناطَ الثریا» که واژه های «مقعدَ، مزجرَ و مناطَ» با وجود یکی نبودن با عاملشان به صورت مصدر آمده است.
3)
هرگاه حرف جر «فی» بر هر نوع ظرفی بیاید، اعراب آن مجرور به حرف جر می گردد. مثلا:« او اطعامٌ فی یومٍ ذی مسغبة»[15].
عامل مفعول فیه؛
 عامل مفعول فیه شامل فعل وشبه فعل می باشد که ممکن است درجمله مذکور یا مقدرباشد[16].
فعل؛ عامل فعل مانند:« وَ رفع بعضکم فوقَ بعضٍ درجات لِیبلُوکم فی ما آتاکُم»[17] در این آیه کلمه ی رَفَعَ عامل نصب «فوقَ» می باشد.
شبه فعل؛ که در این جایگاه شامل وصف و مصدر می باشد. مانند:  «وَ إن مِن قَریَةٍ إلّا نَحنُ مُهلِکُوهَا قَبلَ یَومِ القِیامةِ أَو مُعُذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کَانَ ذَلِکَ فِی الکِتَابِ مَسطُوراً »[18].در این مثال اسم فاعل «مُهلِکوُها» عامل نصب «قبلَ» می باشد.[19]
اما عامل های مقدر که وجوبا یا جوازا در تقدیر می باشد. عاملی که جوازا در تقدیر است مانند اینکه سوال می شود: « متی جئتَ» و پاسخ داده می شود؛ «یومَ الجمعةِ» که در تقدیر این چنین می باشد. «جئتُ یومَ الجمعةِ»
و اما در وجوب حذف عامل می توان به نکات زیر اشاره کرد[20]؛
1) خبر؛ مانند: « قل انّما الایاتُ عندَ الله»[21] که در این مثال ظرف «عندک» خبر واقع شده است و عامل آن یعنی «موجودٌ» محذوف می باشد.
2)
حال؛ مانند: «مررتُ بالطلابِ عندک» در این مثال ظرف « عندک»، حال واقع شده است که عامل محذوف آن «موجوداً» می باشد.
3)
صفت؛ مانند: « ذی قوةٍ عندَ ذی العرش المکین»؛[22] که ظرف «عند» صفت است و عاملش «موجودٍ» محذوف می باشد.
4)
صله؛ مانند:«جاء الذی عندک »  در این آیه «عندک» ظرفی است که صله است و عامل آن «یَستقِرِّ» محذوف است. لازم به ذکر است که عامل مقدر در صله را باید فعل در نظر گرفت اگر چه در غیر آن می توان فعل همچون (استقر، کان و وجد)  یا شبه فعل همچون ( حاصل، ثابت و موجود و غیره در نظر گرفت.
5) «
مُشتغل عنه یا مَشغول عنه» یکی از سه رکن اشتغال و اسم متقدمی است که عامل از عمل در آن روی گردان شده ودر غیر «مشغول به» عمل کرده است. مثل: «یومَ الجمعةِ سافرتُ فیه» در این مثال ظرف یوم «مشتغل عنه» واقع شده و عامل «سافرتُ» محذوف است.
الفاظ نیابت کننده از مفعول فیه
اصل در مفعول فیه این است که در کلام ذکر شود اما گاهی الفاظی از آن نیابت می کند و مفعول فیه در جمله حذف می شود. که آن عبارتند از 1- «مصدر» جانشین مصدر از ظرف مکان بسیار کم می باشد اما در ظرف زمان این جانشینی زیاد اتفاق می افتد[23]مانند: «جلست قرب زیدٍ» که در اصل «جلست مکان قربِ زیدِ » بوده است که کلمه مکان در نقش مضاف حذف شده و مضاف الیه به جای آن قرار گرفته  و اعراب آن را پذیرفته است.
و همچنین «اتیک طلوع الشمس» که در اصل «اتیک وقت طلوعِ الشمس» بوده است. که مضاف حذف شده و مضاف الیه اعراب آن راپذیرفته است.
2) 
لفظی که بر صفتی برای ظرف دلالت دارد.مانند: و «مهّلهم قلیلا»[24]که درایه شریفه «قلیلا» صفتی برای ظرف زمناً بوده که باحذف موصوف جانشین آن شده است.
3)
لفظی که بر عدد ظرف دلالت دارد؛ مانند: «و واعدنا موسی ثلاثین لیلةً» [25]که ثلاثین بر عدد ظرف دلالت داشته و تمییز آن لیلَ می باشد.
4)
لفظی که بر کلیت یا جزئیت ظرف دلالت دارد؛ مانند «کلَ یومٍ هو فی شأنٍ»[26]دراین آیه شریفه کل لفظی است که به اسم زمان یوم اضافه شده و بر کلیت ظرف دلالت دارد.
 
تقدیم یا عدم تقدیم عامل مفعول فیه
وجوب تقدم مفعول فیه؛ در صورتی که ظرف دارای صدارت باشد تقدم آن بر عامل واجب است. مانند «اِذا جاءَ نَصرُ اللهِ و الفتحِ» [27]که اذا از ادوات شرط و دارای صدارت است از این رو تقدم آن بر عامل جاء واجب است.
امتناع تقدم مفعول فیه؛ در صورتی که ظرف در کلام محصور فیه واقع شود تقدم آن بر عامل جایز نیست چرا که دراین صورت معنی حصر از کلام فهمیده نمی شود مانند: «ذلک بانهم قالوا لن تمسَّنا النارُ الا ایاماً معدودات»[28] دراین آیه شریفه ایّاماً مفعول فیه واقع شده که به جهت رساندن معنای حصر متاخر از عامل خود «لن تمسَّنا» آمده است.
جواز تقدیم مفعول فیه؛ تقدیم مفعول فیه بر عامل خود در غیر از موارد ذکر شده جایز است. مانند :« الیومَ اکملتُ لکم دینَکم و اَتممتُ علیکم نعمتی»[29] یا « یومَ یقومُ النّاس لربِّ العالمین[30]».
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
منابع؛
٭ القرآن الکریم
1) عبدالباقی، محمدفواد؛ المعج المفهرس لالفاظ القران الکریم، تهران، اسلامی، چ2، 1374.
2)
طنطاوی، دکتر محمد سید؛ معجم اعراب لالفاظ القران الکریم، قم  دفتر نشر نوید اسلام، 1385.
 3)
ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل؛ شرح ابن عقیل علی الفیه ابن مالک، انتشارات لقاء، چ اول، 1375ه.ش.
4)
حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، 1428ه.ق، چ اول.
5)
سیوطی، عبد الرحمان بن ابی بکر؛ البهجة المرضیه فی شرح الفیه، دارالحکمة، 1376ه.ش، چ4.
6)
الصفایی البوشهری، غلامعلی؛ بدائة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، 1386 ه.ش، چ دوم.
7)
الغلائینی، الشیخ مصطفی؛ جامع دروس العربیة، بیروت.
7)
بندر ریگی، محمد؛ المنجد، ایران، اول 1375.
 
الغلائینی، الشیخ مصطفی؛ جامع دروس العربیة، بیروت، جزء سوم، ص 44.-[1]  
-
القرآن الکریم، بقره:254. [2]
همان؛ جزء سوم، ص 147.-[3]
همان؛ جزء سوم، ص 45.-[4]
بندر ریگی، محمد؛ المنجد، ایران، اول 1375،  ج 2 ص  1205. -[5]
یونس آیه ی 91.-[6]
نکته:اگر جهات شش گانه از اضافه منقطع شوند مبنی می باشند.-[7]
همان؛ ج 1، ص155.-[8]
حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، 1428ه.ق، چ اول، ج2، ص204.-[9]
سوره حمد؛4.-[10]
آل عمران؛27.-[11]
 
انعام؛ 76.-[12]
الصفایی البوشهری، غلامعلی؛ بدائة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، 1386 ه.ش، چ دوم، ص 178.-[13]
-
ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل؛ شرح ابن عقیل علی الفیه ابن مالک، انتشارات لقاء، چ اول، 1375ه.ش،ج2،ص195.[14]
سوره بلد؛ 14.-[15]
سیوطی، عبد الرحمان بن ابی بکر؛ البهجة المرضیه فی شرح الفیه، دارالحکمة، 1376ه.ش، چ4،ص186.-[16]
سوره انعام؛ 165.-[17]
سوره اسراء؛ 58.-[18]
عامل های مذکور در مثالهای قبل ذکر شده است.-[19]
 
حسن، عباس؛ النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، 1428ه.ق، چ اول، ج2، ص196و197.-[20]
سوره انعام؛ 109.-[21]
سوره تکویر؛20.-[22]
ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل؛ شرح ابن عقیل علی الفیه ابن مالک، انتشارات لقاء، چ اول، 1375ه.ش، ج2، ص200. -[23]
سوره مزمل؛11.-[24]
سوره اعراف؛ 142.-[25]
سوره الرحمن؛22.-[26]
سوره نصر؛1.-[27]
سوره آل عمران؛24.-[28]
سوره المائده؛3.-[29]
سوره مطففین؛6.-[30]