مقاله؛ علم بیان

بیان در لغت: به معني ظهور و آشكار شدن است (جوهري، ج 6 ص 244) یعنی فصاحت، فلانٌ اَبینُ مِن فلانٍ یعنی او در سخن گفتن فصیح تر و واضح تر سخن می گوید.(جوهري، ج 5 ص 2082) و در اصطلاح، علمی که از تعقید معنوی در کلام جلوگیری می کند یعنی باعث می شود که کلام دلالتش بر معنا واضح باشد.

 

 

 

موضوع:

علم بيان: تشبيه

تهیه کننده:پروين كيواني

ارسالی از : قم

 

10/10/1391


فهرست مطالب

مقدمه:3

تاریخچه:4

ضرورت این علم:6

ابواب علم بیان:6

تشبیه در لغت:6

ارکان تشبیه:7

[بحث اوّل]8

تقسيم دو طرف تشبيه به حسي و عقلي.. 8

بحث دوم. 9

تقسيم دو طرف تشبيه به اعتبار مفرد يا مركب بودن. 9

بحث سوم. 11

تقسيم دو طرف تشبيه به اعتبار تعددّ آنها11

(بحث چهارم)12

[تقسیم تشبیه به اعتبار وجه شبه] ماهيت باشد. 12

[تقسیم تشبیه به اعتبار وجه شبه اگر صفت خارج از ماهیت باشد]12

بحث پنجم. 13

[تقسیم وجه شبه از حیث دو طرف تشبیه به واحد ـ مرکب ـ متعدد]:13

[تقسیم  ديگر تشبیه به اعتبار وجه شبه]16

علت آشکار بودن وجه شبه چند امر است:19

بحث هشتم. 20

[اقسام تشبیه به اعتبار ابزار]20

بحث نهم. 23

منابع. 25


مقدمه:

فصاحت و بلاغت براي قوم عرب ارتكاذري بوده است و عرب جاهلي با شعر و سخن آشنا بوده است. و شاعراني چون نابغه ذبياني، انزؤ القيس و خطيباني چون سحبان وابل داشتند  وانجمن ادبي بازار عكاظه را تشكيل مي‌دادند.

و قرآن در همين زمان با بلاغت خود درخشيد و بعد از قرآن سخنان و خطبه‌هاي پيامبر اكرم (ص)و حضرت علي (ع) و بزرگان اسلام باعث ذوق بلاغي در همه قشرها و طبقات شده (حكيمي، ص 22) و مسلمانان خيلي زود متوجه شدند كه براي شناخت دقيق و درست اين كتاب بزرگ نيازمند يك سلسله شناخت‌هاي دقيق و روش بلاغي در مورد سخن و معاني مي‌باشند. پس اديبان- متكلمان و مفسران براي پي بردن به وجوه اعجاز قرآن شروع به تدوين كتب بلاغي كردند و تاكنون در اين باره نيز مي‌نويسند و در گذشته در نزد عالمان بلاغت علم بيان به 3 علم معاني، بيان و بديع اطلاق مي‌شد.

ولي توسط سكاكي (م 626:هـ) اين علوم از هم جدا شدند.

و در اين مقاله بر آن شديم كه يكي از شاخه‌هاي علم بيان را كه تشبيه مي‌باشد مورد بررسي قرار دهيم.

بیان در لغت: به معني ظهور و آشكار شدن است (جوهري، ج 6 ص 244) یعنی فصاحت، فلانٌ اَبینُ مِن فلانٍ یعنی او در سخن گفتن فصیح تر و واضح تر سخن می گوید.(جوهري، ج 5 ص 2082) و در اصطلاح، علمی که از تعقید معنوی در کلام جلوگیری می کند یعنی باعث می شود که کلام دلالتش بر معنا واضح باشد. (هاشمی ص 4)

اصول و قواعد است که بواسطۀ آن اصول می توانیم یک معنا را با روش های مختلف بیان کنیم. که هر کدام از جملات نسبت به جملات دیگر از نظر دلالت های عقلی اختلاف دارند که قطعاً بعضی از آن جملات دلالتشان بر معنای مقصود واضح‌تر و روشن‌تر از جمله های دیگر است (تفتازانی ص 183)

مثلاً برای بیان فضل علم می گوئیم:

العلمُ نحرٌ و الحکمۀُ بحرٌ یا العلماءُ حول الثمرِ یطوفون یا الحکماء وسط البحرِ یغوصون.

یا العارفون في سنن النجاة يسيرون (هاشمي ص 253) پس ما مي‌توانيم با تركيب‌هاي مختلفي بگوييم حسن بخشنده است مثلاً مي‌گوئيم: حسن حاتم طائي است. حسن ابرگونه است. حسن گشاده دست است. در خانةحسن باز است. در اين جمله‌ها از نظر دلالت عقلي تفاوت وجود دارد و هر كلام از نظر وضوح با كلام ديگر تفاوت دارند.

ولي در جائيكه تنها واژه‌ها (مثلاً واژه‌هاي مترادف) تغيير كند چون از نظر دلالت تغيير حاصل نمي‌شود از بحث خارج است مثلاً گفته شده حسن مرد- حسن فوت كرد، حسن درگذشت. اين جملات از علم بيان خارج هستند. (حسن عرفان  ص 15-12)

تاریخچه:

بحث‌هاي بلاغت و نقد ادبي در كتابهاي پيشينيان به صورت مختلف وارد شده و اين مباحث در خلال كتابهاي مفسران، متكلمان و اديبان آشكار مي‌شود.

و از تفسيرهاي قرن 3 و 4 هجري بدست مي‌آيد كه اين تفاسير پر از اسم‌هايي نظير مجازالقرآن، معاني القرآن، شكل القرآن و تشبيه، مجاز، كنايه و غيره مي‌باشد.

از جملة اين مفسران فراء (وفات 205 هـ ) است كه در تفسير خود سخن از كنايه، تشبيه و مجاز آورده است.

و ابن جرير  طبري (وفات 310 هـ ) پايه گذار فن بلاغت براي مفسران بعد از خود بخصوص زمخشري (وفات 538 هـ ) است.

زمخشري (وفات 538 هـ ) كه در تفسير خود راه فن بلاغت را مي‌پيمايد و  وي قرآن را مشتمل بر انواع بديعي مي‌شمارد و آن‌ها را بيان و بديع مي‌نامد.


ـ واضح این علم ابوعبیده معمر بن مثنیَْ از شعراء و اُدبای اوایل قرن سوم هجری و از شاگردان ابوعثمان مازنی و ابوحاتم سجستانی است و از تألیفات او اعراب القرآن ـ طبقات الشعراء غریب الحدیث ـ غریب القرآن ـ معانی القرآن و مجاز القرآن است وی در سال 224 هـ ق وفات یافته.

ـ عمرو بن بحر مکنّی ملقب به جاحظ از متكلمان معتزله و از پيشوايان علم بيان است که در سال 160 هـ ق تولد یافت و در سال 255 هـ ق وفات یافت و از کتاب های او: کتاب الحیوان ـ البیان و التبین و نظم القرآن است.

ـ از دیگر علماء، ابن معتز از ادیبان قرن سوم است و کتابی به نام بدیع نوشت که در آن هفده صنعت بدیع را نام می برد.

ـ قدامه از فصحاء و بلغاء قرن چهارم است و در کتاب «نقد الشعراء» به مسائل علم بديع و بیان می پردازد. ـ ابوهلال عسکری است كه کتاب الصناعتين را در دو صنعت شعر و کتابت نوشته است. (عرفان ص 8)

ـ بنیانگذار این علم دانشمند شیعه امام مرزبانی است وی در علم بیان کتابی نوشته که حدود 300 صفحه دارد و او شصت سال قبل از عبدالقاهر جرجانی می زیسته است. (سید حسن صدر ص 168)

جرجانی از دانشمندان قرن چهارم است که اسرار البلاغۀ و دلایل الاعجاز را در علم معانی نوشت.

وی اساس علم بیان را محکم کرده و قوائدش را مرتب نمود. (هاشمی، ص 255)

در قرن 7، سراج الدين يوسف سكالي (متولد 626) كتاب مفتاح العلوم را در دوازده علم و در 3 قسم مي‌نويسد: قسم اول درباره صرف، قسم دوم دربارة نحو و قسم سوم دربارة معناي و بيان است. اين نخستين كسي است كه علوم بلاغت عربي را به معاني، بيان و بديع توزيع مي‌كند و در قرن 8 خطيب قزويني (وفات 780 هـ )كار سكالي را ادامه مي‌دهد و علم بديع را از انواع ديگر (معاني، بيان) جدا مي‌كند.

خطيب قزويني قسم سوم كتاب سكالي را خلاصه مي‌كند و نام آن را تلخيص المفتاح مي‌گذارد و تاكنون ده‌ها شرح بر اين كتاب نوشته شده است از جملة آنها 2 شرح بنام مختصر و مطول مي‌باشد كه توسط سعد الدين تفتازاني انجام شده است. (حكيمي ص 27)


ضرورت این علم:

1.      دوری گزیدن از تعقید معنوی: چرا که دور بودن از تعقید معنوی شرط فصاحت سخن است و فصاحت شرط بلاغت است.

2.      شکل دادن به بلاغت: بوسیلۀ علم بیان، بلاغت سخن شناخته می شود ولی در علم بدیع شیوه های زیباسازی سخن شناخته می شود. (عرفان ج 3 ص 14)

3.      پی بردن به اسرار کلام عرب: بوسلۀ علم بیان به اسرار کلم عرب اعم از نثر و نظم پی می بریم و به تفاوت آن کلام از جهت فصاحت پی می بریم.

4.      پی بردن به اعجاز قرآن: عالی ترین مرتبه بلاغت در قرآن کریم است، که بواسطه این علم به آن پی می بریم (هاشمی ص 246)

5.      ايراد سخن با شیوه های متفاوت: یک معنا را با شیوه های متفاوت بیان می کنیم که از نظر وضوح دلالت با هم فرق می کنند. (عرفان ج 3 ص 14-15)

ابواب علم بیان:

این علم از 3 باب تشکیل شده است: 1) تشبیه 2) استعاره 3) کنایه

در این مقاله فقط تشبیه مورد بحث قرار می گیرد: تشبيه داراي شگفت‌ي و زيبائي است و پايگاه نيكوئي در بلاغت دارد.

تشبیه در لغت:

یعنی التمثیل: یعنی چیزی مثل و مانند چیز دیگری باشد. (جوهری ج 6 ص 2236)

و در اصطلاح، پیوند مماثلة بین 2 چیز یا چند چیز که در صفتی مشترک هستند و یا در چند صفت مشترک هستند بوسیله اداتی و بواسطۀ اغراضی که متکلم از این تشبیه دارد (هاشمی ص 256)

هرگاه خواستی صفتی را برای موضوعی اثبات کنی و آن اثبات همراه با توضیح و یا نوعی مبالغه باشد به چیز دیگری که این صفت آشکارا در آن وجود دارد توجه می کنی و پیوند همانندي بین آن دو برقرار می کنی و این همانندی را وسیله ای برای توضیح صفت یا مبالغه در اثبات ان صفت قرار می دهی. (عرفان ص 12)

مقصود از تشبیه اصطلاحی در علم بیان ـ نشان دادن اشتراک چیزی با چیز دیگر در یک معنا است با این قید که به گونه استعاره تحقیقیه مثل «ما رأیتُ اَسداً فی الحمام» و یا استعاره بالکنایه چون اَنْشَبَتْ المنیّۀُ اَظفارَها (مرگ ناخنها (چنگالهایش) را فرو برد) و یا به شیوۀ تجرید مثل«لَقیتُ بزيد اسداً» نباشد (حسن عرفان ج 3 ص 46)  زیرا در این مثلها مشارکت امری با امر یگری در معنائی نيست زیر در مثال بالا هیچ وجه اشتراکی بین مرگ و ناخن وجود ندارد که تشبیه باشد. (تفتازانی ص 188)

ارکان تشبیه:

تشبیه دارای 4 رکن است: مثلاً در اين آيه كريمه: «مثلُ الذینَ اتخذوا من دون الله اولیاءَ کمثل العنکبوت اتخذت بیتاً و انَّ اَو هنّ البیوتِ بیتُ العنکبوت کانوا یعلمون.»  داستان کسانی که به جای خداوند سرورانی را به پرستش گرفتند همان داستان عنکبوت است که خانه ای ساخت. و اگر در می یافتند که سست‌ترین خانه ها خانۀ اوست. (عنکبوت/ 41)

1. مشبه: امری است که اراده شده الحاق شود به دیگری، كه در اين آيه «الذين اتخذوا من دون الله اولياء» است.

2. مشبه به : امری که مشبه، به آن الحاق می شود: كه در اين آيه عنكبوت است.

3. وجه شبه: صفت مشترک بین مشبه و مشبه به است كه گاهي ذكر مي‌شود و گاهي حذف مي‌شود. گاهي حقيقي و گاهي تخيلي است که آن صفت در مشبه به قوی تر است كه در اين مثال سست بودن آن چيزي است كه اتخاذ كرده‌اند.

4. ادات تشبیه: الفاظی که بر تشبیه دلالت می کنند و مشبه را به مشبه به ربط می دهند. كه در اين آيه كاف مي‌باشد. از این چهار رکن، مشبه و مشبه به دو رکن اساسی تشبیه هستند. (حسن عرفان/ ص 51)

این ارکان خود نیز تقسیمات و توضیحاتی دارند که به شرح زیر می باشند.


[بحث اوّل]

تقسيم دو طرف تشبيه به حسي و عقلي

1. طرفین تشبیه حسی هستند اعم از حس لامسه، بویایی، چشائی، بینائی

مثل القمرُ قدرناه منازلَ حتیَ عادَ کالعرجون القدیم ما براي ماه منزلگاههايي قرار داديم به صورت شاخة كهنه قوسي شكل و زرد رنگ خرما در مي‌آيد. (ياسين/ 39)

که در این مثال خوشۀ خرما و هلال ماه زرد هر دو حسی هستند.

و مثل: قَسَتْ قلوبُکم من بعد ذلک فهی کالحجارۀٍ اَو أشَدُّ قَشوَۀً سپس دل شما، سخت شد همچون سنگ يا سخت‌تر (بقره/74) و دِل و سنگ نیز هر دو حسی هستند.

2. طرفین تشبیه عقلی هستند: مثل: العلم كالحياة

و مثل انّما شجَرۀَ تخرجُ فی اصل الجحیم طلعها کَأنّه رؤوسُ الشیاطین و آن درختی است که از بن جهنم می روید میوه اش گوئی کلمه های شیاطین است (صافات 65-54)

3. مشبه عقلی و مشبه به حسی: مثل: الذین کفروا بربِّهم اعمالَهم کرماد اشَتدّت ـ به الریحُ اعمال کافران به خاکستر هنگامی که باد به شدّت به آن می زد تشبیه شده (ابراهيم/18)

و یا مثل اِنَّ الحسد یأکُلُ النارَکما یأکُلُ النارَ الحطبَ. گفته‌اند حسادت آتش را مي‌خورد همچنانكه آتش هيزم را كه حسد عقلي و آتش حسي است.

4. مشبه حسی و مشبه به عقلی

عده ای این نوع تشبیه را منع کرده اند و گفته‌اند، عقل از حس نتیجه می گیرد و اگر حس نباشد پس عقل هم نیست. (البرهان، ج 3، ص 420)

ولی بعضی این تشبیه را پذیرفته اند و گفته اند: در این گونه موارد عقول برای مبالغه چیزی را به گونۀ محسوس فرض می کند و برای آن محسوس (مشبه) قرار می دهد. مثل طبيب السوء كالموت: پزشك بد مثل مرگ است. (سیوطی ج 3 ص 144).

ـ  اگر مشبه یا مشبه به خیالی باشند جزء حسی قرار می گیرند مثل: «اعلامُ یاقوتِ نُشِرْنَ علیَْ رماح من زبرجدٍ» در این مثال مشبه کوه یاقوت است كه هم کوه و هم یاقوت هر دو قابل حس هستند.

و مشبه به دانه های جدا شده از زبر جد است و این هم قابل حس است پس امور خیالی داخل در حس می شود.

ـ و اگر مشبه یا مشبه به از امور وهمی باشند مثل غول هفت سر، عنقیا، داخل در امور عقلی است.

و اگر مشبه یا مشبه به از امور وجدانیات باشند از امور عقلي حساب مي‌شوند. (حسن عرفان ص 60) [1]

بحث دوم

تقسيم دو طرف تشبيه به اعتبار مفرد يا مركب بودن

1. تشبیه مفرد به مفرد:

این حالت به چند صورت متصور است:

الف) طرفین مفردِ مطلق (بدون قید) باشند: و مثل هن لباسٌ لکم و اَنتم لباسٌ لهنّ آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها يعني مراد زينت و سبب حفظ يكديگرند. (بقره 187). مثل خده کالورد. و یا مثل فاِذا انشقت السماء فکانت وردۀ کالدهان.

ب) طرفین مقید[2] باشند. مثل کلمۀ طیبۀ کشجرۀِ طیبۀ یا مثل الداعی بلا عمل کالرامی بلاوَتر.

و یا مثل جفانُ کجواب: کاسه های بزرگ حوض مانند (سبأ/13)

ج) مشبه به مقید باشد: مثل الشمس کالمرآۀ فی کف آشل

قف العیش من اطلال میّۀ فاسأل     رسوماً کاخلاق الرداء المسلسل

د) مشبه مقید است مثل المرآۀُ فی کفِ آشل کالشمس. و مثل العين الزرقائ كالسفان: چشم آبي مثل سر نيزه است.

و مثل کأن فجاج الارض و هی عریضۀ                علی الخائف المطلوب کفۀ حابل

2. تشبیه مفرد به مرکب:

الف) مشبه مفرد است:

مثل الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکاۀ ...  مثل نور خداوند همانند چراغداني است كه در آن چراغي پر فروغ است... (نور/35)

و یا مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماء اشتدت به الریح فی یوم عاصف: اعمال كساني كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكستري است در برابر تندبادي در يك روز طوفاني آنها توانائي ندارند كمترين چيزي از آنچه را انجام داده‌اند بدست آورند اين همان گمراهي دورو دراز است.

ب) مشبه به مفرد است آب شور مانند زمر است.

(هاشمی ص 266)

و مثل: یک روز آفتابی که با شکوفه های تپه ها در هم آمیخته به گونه ائی که مثل شب مهتابی است. (حسن عرفان ص 174)

3. شبه به مفرد است مثل: (لا تعجبوا من خاله في خده كلّ الشقيق بنقطة سوداء) از خال گونه‌اش تعجب نكنيد همة لاله‌ها نقطة سياه دارند.

4. تشبیه مرکب به مرکب:

دو طرف تشبیه مرکب است، ترکیبی که جداسازی اجزاء آن ممکن نیست به گونه ای که مرکّب یک منظره و شکل پدید آمده از دو چیز یا چند چیز به هم چسبیده است که گوینده آنها را یک چیز لحاظ کرده ست و اگر وجه شبه از بعضی اجزاء تغیر نکند بدون برخی دیگر آنگاه هدف  گوینده از تشبیه تباه می شود (حسن  عرفان ص 20)

مثل «هم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضاءت حوله» (بقره 17)

مشبه حال منافقان است که ترکیب صفات آن ها در دروغگوئی، ریا، چرب زبانی در اظهار خلاف کفری که در دل دارند نمایانگر آن است.

مشبه به نمایانگر مردي است که در شبی تاریک در بیابان آتشی می افروزد و اطراف خود را روشن می کند و از آنچه می ترسد خود را حفظ می کند که ناگاه آتش خاموش می شود و او می ماند ترسان و سرگشته.

وجه شبه: همان نومیدی از چیزی است که بدست آورده و در راه بدست آورده آن کوشیده است.

بحث سوم

تقسيم دو طرف تشبيه به اعتبار تعددّ آنها

دو طرف تشبیه به اعتبار چند تا بودن آن دو (مشبه، مشبه به) یا چند تا بودن یکی از آن دو به چهار قسم تقسیم می شود:

1. تشبیه ملفوف:  چند مشبه به شیوۀ عطف یا غیر عطف آورده می شود سپس چند مشبه به به همان سان آورده می شود.

مثل خمرٌ و درٌ و وردٌ                  ریقٌ و ثغرٌ و خدٌ

آب دهان به شراب و دندان های ثنانی به مروارید و گونه به گل سرخ تشبیه شده است.

2. تشبیه مفروق: یک مشبه و یک مشبه به آورده می شود سپس یک مشبه و یک مشبه به دیگر آورده می شود و سپس یکي دیگر ...

النشر سك و الوجوه دنا                نيرو اطراف الا كفٌ عنمٌ

و مثل بوی دهانشان چو مَشک، چهرهایشان به سان دینارها ـ اطراف کف دستشان مانند درخت عنم[3] است.

3. تشبیه تسویّه: مشبه متعدد و مشبه به مفرد است. مثل:

صدغ الجیب و حالی                   کلاهما کاللیالی ـ موی آویخته بر شقیقۀ یار و حال من هر دو چون شب هاست و مثل

و ثغره فی صفاء و  ادمعی کاللآلی

دندان پیشین او و اشک های من در صفا چونان مروارید هاست.

4. تشبیه جمع: مشبه به متعدد و مشبه مفرد است.

مثل: مرت بنارأء الضحي              تحکی الغزالۀ و الغزالا (هاشمی ص 262)

آن زن هنگام اوج چاشتگاه بر ما گذر كرد در حالي كه خورشيد و آهو را حكايت مي‌كرد نشان مي‌داد در اين مثال آن محبوب به خورشيد و‌ آهو تشبيه شده است.

و مثل کأنّما یبسم عن لؤلؤ            منضدا و برد او اقاح

گویا از مروارید به رشته درآمده یا تگرگ یا گل با بونه لبخند می زند.

در این مثال دندانهای پیشین محبوب به مروارید به رشته درآمده و تگرگ و گل بابونه تشبیه شده است. (حسن عرفان ص 26)

(بحث چهارم)

[تقسیم تشبیه به اعتبار وجه شبه] ماهيت باشد

الف) وجه شبه غیر خارج (داخل) از مشبه و مشبه مانند جنس، نوع، فصل است.

یعنی وجه شبه تمام ماهیت مشبه و مشبه به را یا جزئی از ماهیت آن دو را تشکیل می دهد. مثل این که جامه ای را به جامۀ دیگر تشبیه کنیم در نوع یا در جنس یا در فصل آن دو جامه می گوئیم این پیراهن مثل آن پیراهن است در این که هر دو کتان یا هر دو جامه یا هر دو پنبه هستند.

ب) وجه شبه صفتی خارج از حقیقت مشبه و مشبه به است، مشبه و مشبه به در آن صفت اشتراک دارند. وجه شبه همتائی قوام یافته در آن دو است یعنی مشبه و مشبه به در آن معنا اشتراک دارند. و آن صفت گاهي حسي است مثل تشبيه گونه به گل سرخ و گاهي عقلي است مانند شجاعت در تشبيه كردن مرد شجاع به شير.

[تقسیم تشبیه به اعتبار وجه شبه اگر صفت خارج از ماهیت باشد]

الف) صفت حقیقی است یعنی وجه شبه هيئت و چگونگی خاصی است که در ذات جایگزین شده است و در آن استقرار یافته [آن صفت حقیقتاً وجود داشته باشد نه اینکه به نسبت با چیز دیگری لحاظ گردد.] مانند جلاء (ازاله و زدودن) در تشبيه بينه به صبح صفت ازاله در ذات بينه و صبح نيست ولي وابسته به آنهاست. بينه شك و تيرگي جهل را مي‌زدايد و صبح تيرگي شب را.

ب) صفت اضافی است و نسبی است، وجه شبه هیئت و حالت استواری در کسی نيست بلکه با تصور دو چیز یا نسبت به چیز دیگر آن معنا متصور می شود مثل پائین و بالا که نسبت ثابتی در چیزی نیست بلکه نسبت به چیز دیگری  بالا یا پائین می شود.

بحث پنجم

[تقسیم وجه شبه از حیث دو طرف تشبیه به واحد ـ مرکب ـ متعدد]:

 وجه شبه يا واحد يا به منزلة واحد و يا متعدد است و هر كدام يا حسي و يا عقلي هستند و هر كدام داراي اقسامي مي‌باشند كه به شرح زير مي‌باشند:

1) وجه شبه واحد (مفرد)

وجه شبه یک چیز است.

یا حسی است مثل زیبائی و یا عقلی است مثل شجاعت.

ـ اگر وجه شبه واحد حسی باشد، براي مشبه و مشبه به فقط يك حالت قابل فرض است و آن اينكه طرفين حسي هستند؛ مثل انت کالشمس که وجه شبه زیبائی است و با حس قابل درک است و مثل فاذا انشقت السماء فكانت وردۀً کالدهان. آنگاه که آسمان از هم شکافته شود و همچون گل سرخ و روغن گداخته شود. (الرحمن /37)

ـ اگر وجه شبه واحد عقلی باشد 4 حالت برای مشبه و مشبه به قابل فرض است:

الف) طرفین تشبیه حسی هستند مثل: هذا الرحل کالاسد که وجه شبه «شجاعت» است که عقلي است.

ب) طرفین تشبیه عقلی است: مثل وجود هذا کعدمه: که وجه شبه «بی فایده بودن» است که عقلی است.

ج) مشبه عقلی و مشبه به حسی است مثل العلم کالنور، وجه شبه «هدایت» است که عقلی است.

د) مشبه حسی و مشبه به عقلی است مثل العطر کخلق الکریم، وجه شبه، «لذت بردن نفسی از هر دو» است که عقلی است. (تفتازانی ص 161)

2) وجه شبه به منزلۀ واحد است (مرکب) 


الف) حقیقی:

وجه شبه واحد نیست بلکه به منزلۀ واحد است و در واقع از چند چیز ترکیب شده ولی در خارج واقعاً یک چیز سوّمی است که از ترکیب چند چیز بوجود آمده است مثل آب که از هیدروژن و اکسیژن تشکیل شده که این مرکب یا حسی یا عقلی است.[4]

ـ در وجه شبه مرکب حسی حقیقی 4 حالت متصور است:

1- مشبه و مشبه به مرکب و حسی هستند:

مثل: کأن مثار فوق و اسیا فنا لیلً تهاوی کواکبه بالنفع فوق رؤوسنا و اسافينا

غبار برانگیخته شده بر فراز سرهای ما همراه شمشیر هایمان گویا شبی است که ستاره هایش فرو می ریزد.

2- وجه شبه: هیئتی است پدید آمده از فرو افتادن ماده های درخشان و درازی که اندازه هایی متناسب دارند و در اطراف چیزی تیره هستند. و مثل: الذین کفروا اعمالهم سرابٍ بقیعۀ. مثل كساني كه كافر شدند اعمالشان همچون سرابي است در يك كوير كه انسان تشنه از دور آن را آب مي پندارد. (نور/39)

مشبه و مشبه به هر دو مفرد هستند مثل:

قد لاح فی الصبح الثريا كما تری     کعنقود ملاحیّۀ حين  نوراً.

در صبح ستارۀ پروین درخشید آن چنان که می بینی بسان خوشۀ انگور هنگامی که شکوفه آورد.

وجه شبه: هیئتی است که در چشم به صورت شکلهای کوچک درخشان و نزدیک به هم جلوه می کنند. (هاشمی ص 270)

3- مشبه مفرد و مشبه به مرکب است:

مثل الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکاۀ

4- وجه شبه: نوری است که از منبعی برنخاسته بلکه نور خودش است.

مشبه مرکب و مشبه به مفرد است مثل:

ثریا نهارا مشمسا قد شابه             زهر الربی فکأنما هو مقمر

روز آفتابی را می نگرید که با شکوفۀ تپه ها آمیخته است چنانکه مانند شب مهتابی گشته در اینجا مشبه هیئت برداشت شده از یک روز آفتابی است که با انبوه شکوفه های تپه ها در آمیخته است و مشبه به شب مهتابی است.

نكته: [تقسیم تشبیه به اعتبار وجه شبهی که دارای هئیتی است]

ـ وجه شبه حسی وقتی زیبا می شود که در هیئت هایی همراه با حرکت بیاید

یعنی وجه شبه هیئتی باشد که با آن حرکت مقرون گردد چه حرکت چرخشی باشد و چه حرکت راست و غیر این ها. و تقسیم می شو به دو گونه:

الف) وجه شبه دارای حرکت مقرون با اوصاف دیگری مثل شکل و رنگ است.

مثل الشمس کالمرآۀ فی کف الاشل: خورشید به آینه ای می ماند که به دست رعشه داری باشد

وجه شبه: گِرد بودن همراه درخشش و حرکت تند و به هم پیوسته است.

ب) وجه شبه دارای حرکت های گوناگون در جهت های مختلفی است.

فلمّا رآها تهتزُّ کانّما جان: آن را دید که چون ماری می جنبد. (نمل/10)

ج) گاهی ترکیب در هیئت سکون جلوه می کند مثل یجلس جلسه العبید(حسن عارف ص 129)

نکته: گاهی وجه شبه از تضاد برداشت می شود چون هر دو ضد در تضاد اشتراک دارند و این کار برای مسخره کردن و ریشخند کردن است مثلاً به آدم ترسو گفته می شود او چونان شیر است. (حسن عرفان ص 121)

و اگر وجه شبه مرکب عقلی[5]، باشد مشبه و مشبه به حسی هستند مانند:

مثل الذین حملوا التوراۀ ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا (جمعه/5)

مشبه: یهود بی عمل است که 3 چیز در آن مورد نظر است.

مکلف بودن به تورات 2- تورات ظرف انش و معنویت است

3- جاهل بودن از مسئولیتی که به دوش دارند.

و مشبه به «الحمار» است که 3 چیز در آن ملاحظه شده : 1) کار ویژۀ آن کشیدن بار است 2) این که بار ظرفهای دانش است 3) جاهل بودن و بی خبری خر از آنچه بر دوش دارد. و وجه شبه: سود نبردن بوسیلۀ سود بخش ترین چیزها به اضافۀ رنجش در کشیدن آن که امری است مرکب عقلی. (حسن عرفان ص 120)

3- وجه شبه متعدد:

الف) وجه شبه متعدد حسی است: وجه شبه چندتا و همه حسی هستند مثل این که میوه ای را در رنگ و بو و مزه به میوۀ دیگری تشبیه کنیم. و مثل: مهفهف و جنتاه كالخمر لوناً و طعماً

لاغر اندامي كه دو گونه‌اش از رنگ و مزه شبيه شراب است. كه وجه شبه:‌ مزه و رنگ است كه حسي هستند.

ب) وجه شبه متعدد عقلی است: وجه شبه چند تا است و همه عقلی هستند.

مانند دور بینی، دور اندیش و احتیاط پیشگی و پنهان داشتن آمیزش (جهش نر بر ماده) در تشبیه پرنده ای به کلاغ

ج) وجه شبه متعدد است بعضی حسی و بعضی عقلی است.

مثل ابوذر در نظافت (حسی) و حلم (عقلی) مثل سلیمان است.

ـ وجه شبه متعدد در قرآن یافت نشده است. (خرمشاهی ج 1 ص 621)

مبحث ششم

[تقسیم  ديگر تشبیه به اعتبار وجه شبه]

(1) تمثیل: تشبیهی که وجه شبه صفتی است که از چند چیز گرفته شده است.  چه آن چيزها حسي باشد چه غير حسي

مثل ما المرء اِلاّ کالشهاب وضوئه              یوافی تمام الشهر ثم يغيب:

انسان نيست مگر ماه و پرتو آن كه يك ماه را به سر مي‌رساند و سپس پنهان مي‌گردد.

وجه شبه سرعت فناء و نابودی است که شاعر از احوال متعدد ماه از زمانی که هلال است تا زمانی که ماه کامل می شود سپس کم می شود تا مخاق[6] ) به او برسد بدست آورده (تفتازانی ص 271)

و مثل کأَن مثارَ بالنقع رؤوسنا                  و اسافينا لیلٌ تهاوی کواکبه

وجه شبه هيئتي است که از فرو ریختن اجرام درخشان، دراز با مقداری متناسب در پیرامون چیز سیاهی پدید آمده است. (حسن عرفان ج3 ص 19)

و مثل: اعلموا انما الحیاۀ الدنیا لعب و لهو و زینۀ و تفاخر و تکاثر فی الاموال و الاولاد (الحديد/20)

و مثل: کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون خطاما و فی الاخرۀ عذاب شدید (حدید/30)

و مثل: مثلهم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم 

فی ظلماتٍ لایبصرون. (بقره/17) داستان ایشان همچون داستان کسانی است که آتشی افروختند و چون پیرامونشان را روشن کرد [بناگاه] خداوند نورشان را خاموش کرد و آنان را در تاریکی ای که [چیزی را] نمی بینند رهایشان ساخت. (بقره/17)

تشبیه تمثیل دو نوع است:

اول: ادات تشبیه در آن آشکار است مانند آیۀ شریفه؛

مثل الذین حملوا التوراۀ ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفاراً.  (جمعه/5)

كساني كه مكلف به تورات شدند ولي حق آن را به جا نياوردند مانند دراز گوشي هستند كه كتابهائي را حمل مي‌كنند.

دوم: ادات تشبیه در آن آشکار نیست.

اراک تقدم رجلا و تؤخر اخری: می بینم که یک پا را پیش می آوری و یک پای دیگر را پس می بری. در اين تشبيه ادات تشبيه حذف شده و وجه شبه هيئتي پيشي گرفتن و بازگشتن همراه با ترديد است.

مواقع تشبیه تمثیل: جاهاي تشبيه تمثيل دو مورد است.

اوّل: تشبیه در اول کلام می آید مثل وقتی که با دلیل همراه است. این نوع تمثیل در قرآن کریم فراوان است.

مثل: مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبۀ انبتت سبع سنابل فی کل شنبله مئة حبۀ. (بقره/261)

دوم: بعد از تمام شدن معنا برای واضح شدن و  روشن شدن معنا مي‌آيد در واقع این تشبیه شبیه برهان و دلیل است که بواسطۀ آن مدعا اثبات می شود.

مثل: ما المال و الاهلون الا و دائع             و لابدّ یوماً ان تردّ الودائع

مال و كسان امانتي بيش نيستند و ناچار روزي امانتها پس داده مي‌شوند.

«تأثیر تشبیه تمثیل در نفس آدمی»

ـ اگر تشبيه در اوّل جمله باشد: معنی را واضح و روشن تر می کند و با دلیلی که بعد از آن می آید بیشتر تأیید می شود.

ـ اگر بعد از بیان معنی باشد یا دلیل برای امکان آن معنا است.

مثل و ما انا منهم بالعیش منهم                  و لکن معدن الذهب الرغام. من با اينكه با آنها زندگي مي‌كنم از آنها نيستم لكن معدن طلا خاك است.

و یا تأید برای معنایی است که در ذهن ثابت شده مثل:

ترجو النجاۀ و لم تسلک مسالکها                        ان السفینۀ لاتجری علی العیش. به نجات اميد بسته‌اي و راههايش را پيموده‌اي بي شك كشتي در خشكي حركت نمي‌كند.

ـ اگر این تشبیه برای مدح باشد دلپذیرتر است.

ـ اگر این تشبیه برای ذم باشد دردخیز تر است.

اگر این تشبیه برای مؤعظه و نصیحت باشد بیشتر در قلب اثر می گذارد.

از این رو برای فهمیدن آن نیاز به زحمت ذهن است.

(2) تشبیه غیر تمثیل: تشبیهی که در آن وجه شبه از چند صفت گرفته نشده

مثل وجهه كالبدر.

(3) تشبیه مفصّل: وجه شبه یا ملزومش در جمله ذکر شود مثل کلمۀ خبیثه كشجره خبيثه اجتثت من فوق الارض مالها من قرار. مثل كلمة پليد (شرك) همانند درختي است پليد كه [ميخ آن] از روي زمين كنده باشد [و] استوار نباشد. (ابراهيم/ 26) مثل؛ طبع فريد کالنسیم رقۀ و یده کالبحر جوداً و کلامه کالدّر حسناً و الفاظه کالعسل حلاوۀ

در این مثال حلاوۀ و شیرینی ملزوم وجه شبه است و جوداً یعنی بخشش وجه شبه است.

(4) تشبیه مجمل: تشبیهی که وجه شبه یا ملزومش ذکر نشده: مثل النحو فی الکلام کالملح فی اطعام» نحو سخن را و نمك غذا را اصلاح مي‌كند كه وجه شبه اصلاح بوده نيامده و یا مثل انما الدنیا کبیتٍ نسجه من عنکبوت  دنيا مثل خانه‌اي است كه بافتش از عنكبوت است كه وجه شبه سستی و بی بنیادی است که ذکر نشده

و مثل: له الجوار المنشآتُ فی البحر کالاعلام. و چون راست کشتیهای بادبان برافراشته که چون کوه ها در دریا روانند.  همچون كوهي هستند وجه شبه عظمت و بزرگی است که ذکر نشده. (الرحمن/24)

این تشبیه به 2 گونه قابل فرض است:

1) با اینکه وجه شبه ذکر نشده ولی فهم وجه شبه مشخص و آشكار است و هر کس متوجه آن می شود. مثل: زید کالاسد

2) وجه شبه مخفي است و فقط افراد خاصی پي به وجه شبه می برند. (هاشمی ص 272)

مثل هم کالحلقه المفرعۀ              لایدری این طرفاها

در این مثال عدم فرق بین دانه های حلقه است که به راحتی نمی توان آن را فهمید. (تفتازانی ص 207)

و اين بر چهارگونه است:

-  مشبه به همراه با صفتی آمده که پی به وجه مشبه می بریم مثل شعر بالا

-  مشبه همراه با صفتی است. مثل زيد الافضل كافلاطون

- مشبه و مشبه به هیچ وصفی ندارند  مثل زید اسد

- مشبه و مشبه همراه با صفتی آمده اند که پی بر وجه شبه می بریم،: مثل ماری که هر که را بینی بزنی یا بوم که هر کجا را بینی بکنی (حسن عرفان 201)

5) تشبیه قریب مبتذل [نزديك و در دسترس، پيش پا افتاده و متداول]

در این تشبیه به علت آشکار بودن وجه شبه بدون توجه به وجه شبه از مشبه پی به مشبه به می بریم.

علت آشکار بودن وجه شبه چند امر است:

1- وجه شبه چیزی مرکب و متعدد نيست و اگر دارای اجزاء هم باشد آن اجزاء موردنظر نیست بلکه وجه شبه به طور سربسته و بدون تفصیل مورد نظر است. مثل تشبيه گونه به گل سرخ

2- وجه شبه در ذهن با تفصیل کمی حضور پیدا می کند. مثل تشبيه چهره به ماه تمام در تابش و گرد بودن.

زیرا با حضور مشبه در ذهن غالباً مشبه به در ذهن حضور پیدا می کند بخاطر اینکه بین مشبه و مشبه به مناسبت وجود دارد.

6) تشبیه بعید غریب [دور و شگفت]

در این تشبیه تشخیص وجه شبه مشکل است و وجه شبه آشکار نیست زیرا ذهن از مشبه به مشبه به انتقال پیدا نمی کند مگر با دقت و اندیشیدن

مثل الشمش کالمرآۀ فی کف الاَشکل (خورشید چونان آیینه در دست لرزان است)

وجه شبه در این تشبیه نیاز به تفصیل دارد.

یا بخاطر اینکه حضور مشبه به در ذهن کم است.

و یا مشبه به وهمی است مثل دندان های دیوها

و یا مشبه به مرکب خیالی است مثل اعلام یاقوتٍ اسنرن علی رماح من زبرجد پرچم های یاقوتی گسترده شده بر نیزه‌هایی از زبرجد.

و یا مشبه به مرکب عقلی است: کمثل الحمار یحمل اسفارا (حسن عرفان  ص 207)

بحث هشتم

[اقسام تشبیه به اعتبار ابزار]

الف) تشبیه مرسل: آن تشبیهی است که ادات تشبیه دارد مثل تري الجبال تحسبها جامدة و هي تمرّ مرّ سحاب: كوه‌ها را مي‌بيني گمان مي‌كني جامد هستند ولي آنها مثل ابرها حركت مي‌كنند. (نمل/88)

و مثل انّما الدنیا کبیت تسجه عن عنكبوت، دنيا خانه‌اي است كه بافتش از عنكبوت است. (هاشمي/280)

ب) تشبیه مؤکدّ: آن تشبیهی است که ادات تشبیه ندارد.

انت نجم فی رفعة و ضیاء تجتليك العيون شرقاً و غرباً. تو در بلندي و تابش ستاره‌اي، چشم‌ها از خاور و باختر به تو مي‌نگرند و مثل قد خلع سرابيل الشهوات: جامه‌هاي شهوت را از تن بر كند.

نکته: برخی از تشبیه های مؤکد به گونه ای است که مشبه به به مشبه اضافه شده مثل کاخ هستی، مهد زمین، كه هستی به کاخ و زمین به گهواره تشبیه شده اند. تشبيه مؤكد از مرسل بليغ‌تر است و بيشتر در جان مي‌نشيند.

ج) تشبیه بلیغ: ادات تشبیه و وجه شبه حذف شده مثل انت بحر! اين تشبيهي است كه دلپذيرتر و زيباتر است. پس هرچه وجه شبه ظهورش كمتر باشد و درك آن نياز به انديشيدن داشته باشد بيشتر در دل مي‌نشيند. در اين تشبيه به ذهن انسان مي‌افتد كه مشبه و شبه به اتحاد دارند و يكي بر ديگري برتري ندارد آنگاه مشبه تا سطح مسبه به بالا مي‌رود و اين مبالغه از قدرت تشبيه است. مثل

عزماتهم قضب و فيض اكفّهم                  سحب و بيض وجوههم اقمار

اراده‌هاي آنان آن شمشيرهاي برنده، بخشش دست‌هايشان ابرها و سپيدي چهره‌هايشان ماههاست)

مانند فبصرک الیوم حدید امروزه دیده‌ات تیزبین است (ق/22)  یعنی دیده تو در روز قیامت در قوت و نفوذ همچون آهن است و بخاطر از بین رفتن همۀ موانع قادر خواهی بود آنچه را از تو پنهان بوده ببینی، حذف ادات چنین پیامی دارد که هر دو طرف تشبیه همسانند تا بدین ترتیب مرزهای میان آن دو از میان برود و دیگر جای تفاوتی در میان باقی نخواهد ماند حذف وجه شبه خبر از شمول در صفات دارد پس هر دو نیرو در این تشبیه در کنار هم می آیند (خرمشاهی ص 218 ج 1)

تشبيه به غير از راه‌هاي اصلي:

تشبیه ضمنی: مانند تشبیه معروف نیست و مشبه و مشبه به از معنی فهمیده می شود مثل شعر متنبي:

من یهن يسهل الهوان علیه             مالجرح بمیت ایلام

کسی که خوار گردد خواری بر او آسان می شود مرده از زخم، درد نمی کشد.

انسانی خوار را به مرده تشبیه کرده است.

تشبيه مقلوب: مشبه، مشبه به قرار مي‌گيرد در اين تشبيه اين مفهوم نهفته است كه وجه شبه در مشبه به اقوي و اظهر است مثل: انما البيع مثل الربا (بقره/ص 270) به جاي اينكه بگويد «انّ‌ الربا مثل البيع»

پندار آنان چنين بود كه ربا از داد و ستد هم حلاليت بيشتري دارد زيرا وجود سود در ربا ثابت‌تر از معامله است.

و مثل افمن يخلق كمن لا يخلق (نحل/17) و مثل: كأنّ ضوء النهار جبينه: گويا پرتو روز، جبين اوست.

بحث دربارۀ ادات تشبیه (بحث هفتم)

ادات تشبیه الفاظی هستند که دلالت بر همانندي می‌کنند.

مثل کاف ـ کأنَّ، مثل و شبِهَ و غیر آنها و افعالي که بیانگر تشبیه هستند مثل: یحکی، یصاهی، یضارع، یماثل، یساوی، یشابه و اسم فاعل این افعال بعضی از آنها حرف بعضی اسم و بعضی دیگر فعل هستند.

گاهی این ادات در لفظ می آیند مثل: فاروق کالبدر و اخلاقه فی الرّقۀ النسیم. فاروق مثل ماه تمام است و اخلاق او در لطافت چون نسيم است.

و گاهی ادات ملحوظ می شوند مثل اندفع الجیش اندفاع السیل یعنی سپاه پيش روي كرد چون پيش روي سيل

ـ اصل در کاف و مثل و شبِهَ این است که اضافه شوند و مضاف الیه مشبه به است

یا در لفظ است مثل زید کالأسد

و يا در تقدير است مثل: او کصیب من السماء فيه ظلمات و رعد و برق يا مانند باراني از آسمان كه در شب تاريك همراه با رعد و برق و صاعقه ببارد (بقره/19) که در تقدیر او کمثل ذوی صیب است که مثل ذوی صیب مشبه به بوده که حذف شده و در تقدیر است.

و گاهی این ادات بر روی مشبه قرار می گیرند و آن زمانی است که وجه شبه هیئتی است که از چند چیز برداشت شده است.

مثل: اضرب لهم مثل الحیاۀ الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشیماً تذروه الریاح (كهف/45)

که وجه شبه هیئتی است برداشت شده از زیبائی تعجب آفرین و سودبخش که پی آن تباهی است.

ـ اصل در کأنّ، شابَهَ، ماثَلَ و ترادف های آنها این است که اضافه شوند و مضاف الیه مشبه باشد.

مثل: کأنّ الثریا راحۀ  تشبر الدجي            لتنظر طال اللیل ام قد تعرّضنا

گويا ستارة پروين كف دستي است كه تاريكي را واجب مي‌كند تا ببيند شب دراز شده يا پهن.

ـ کأنّ افادۀ تشبیه می کند اگر خبر آن جامه باشد مثل: کأن البحر مرآۀ صافیۀ  گوئي دريا آينة صافي است و گاهی کأن افادل شک می کند اگر خبر آن مشتق باشد. مثل كانّك فاهم.  گويا تو فهميده‌اي.

و مثل کأنّک من کلّ النفوس مرکبّفانتَ الی کل النفوس حبیب.

گويا تو از همة مردم تركيب يافته‌اي كه محبوب همه هستي.

ـ اگر فعل بعنوان ادات تشبیه آمده فعل یقین باشد دلالت بر قرب مشابهت می کند که این نوع تشبیه بسیار بلیغ است. مثل رأیت الدنیا سراباً غرّاراً. دينا را سرابي بسيار فريبنده يافتم.

ـ اگر فعل براي شک باشد تشبیه ضعیف است مثل اذا رأیتهم حسبتم لؤلؤاً منثوراً :‌ هرگاه آنان را بيني گمان مي‌كني مرواريد پراكنده‌اند. (انسان/19)

در این مثال حَسِبَ از افعال شک است. (تفتازانی 270)

بحث نهم

3-2- فوائد

تشبیه دارای شگفتی و زیبائی است و پایگاه نیکویی در بلاغت دارد.

از جمله:

1. معانی نهفته را  بیرون می آورد.

2. دور را نزدیک می سازد. مثل شجرۀ النارنج کشجر البرتقال.

3. بر بلندی و وضوح معانی می افزاید و آن را جمال و فضل می‌بخشد و به آن جامۀ ارجمند و گرانقدری می پوشاند.

4. بیان حال مشبه: آن زمانی است که حال مشبه مبهم باشد و پیش از تشبیه به صفتی که خواسته می شود اثبات آن شناخته شده نباشد مثل زمین مثل توپ است.  و مثل كانّما اغشيت وجوههم قطعاً من الّليل مظلماً: چهره‌هايشان تاريك است گوئي با پاره‌هائي از شب تاريك صورت آنها پوشيده شده است. (يونس/27) چهرة گناهان به سياهي شب تشبيه شده است.

5. بیان امکان درستی مشبه:

مثل : ذوق مردن بود اندک چو هوس بسیار است.  خواب کم رود هر آنجا که مگس بسیار است.

6. جای دادن مشبه در ذهن شنوند مثل: العلم فی الصغر كنقش فی الحجر.

7. بیان وجود مشبه هنگامی که وجود مشبه دور به نظر آید و مشبه به آن دور بودن را مي‌زدايد و بيان مي‌كند كه حصول آن امكان دارد: مثل: فانّ المسك بعض دم الغزال. مشك قسمتي از خون آهو است.

8. مدح و زیبا سازی حال مشبه مثل کأنّک شمس

براي اينكه شيفتگي در مشبه ايجاد شود و بزرگ شود.

9. زشت نشان دادن مشبه:

تا مردم از او درمانده شوند و يا او كوچك شود.

مثل: اذا اشار محدثاً فکأنّه            قرد يقهقه او عجوز تلطم

هنگامی که سخنرانی می کند چون بوزینه ای که می خندد و یا پیره زنی است که سیلی بر چهره می زند

10. شگفت و تازه شماردن مشبه. يعني مشبه را شگفت ولو به حساب آرند.

مثل: انظر الیه کزورق من فضۀ                 قد اثقلته حمولۀ من عنبر

به آن بنگر چون قایق نقره ای است که باری از عنبر آن را سنگین کرده است.[7]

مثل: انّ مثل عيسي عند الله کمثل آدم خلقه من تراب.

آفرینش عیسی بدون پدر برای خداوند مثل آفرینش انسان حضرت آدم بدون پدر و مادر است که از خاک آفریده. (آل عمران/59).


منابع

1- القران الكريم

2- التفتازاني، سعد الدين، شرح مختصر، انتشارات دارالفكر، 1411 هـ ق.

3- جرجاني عبدالقاهر، اسرار البلاغة في علم البيان دار الكتاب، 1418 هـ

4- الجوهري، اسماعيل بن حمار، صحاح اللغة لتحقيق احمد عبدالغفور عطّار- دارالعلم الملايين، چاپ 1407 هـ

5- حكيمي، محمدرضا، ادبيات و تعهد در اسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1358

6- خرمشاهي، بهاء الدين، دانش نامه قرآني و قرآن پژوهي چاپ گلشن، 1372

7- زركسي، عبدالله، البرهان في علوم القران تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دارالمعرفة

8- سيوطي، جلال الدين، الاتقان في علوم القرآن، دارالسلام 1429 هـ

9- الصدر، سيد حسين، الشيعه و فنون الاسلامي، دارالعلم، 1976

10- ژعرفان، حسن كرانه‌ها، شروع فارسي مختصر المعاني، انتشارات هجرت، 1377 هـ.

11- الهاشمي، سيد احمد، جواهر البلاغة في المعاني و البيان و البديع، انتشارات مصطفوي، 1358

 



[1]. 1ما نیروهای درونی داریم که با آنها، شادی، غم، تنفر و عشق و ... را درک می کنیم و این ها را وجدانیات می گویند که با عقل قابل درک است مثل:

شهوت انسان بسان خشم نهنگ زندگی سوز است. (حسن عرفان ص 68(

[2]. قید می تواند، وصف، حال، ظرف و نیز این ها باشد مثل العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر در واقع اگر منظور ما یک چیز باشد و چیزهای دیگر تابع آن باشند.

این جا مفرد مقید است ولی اگر چند چیز به یک اندازه لحاظ شوند

این جا مرکب است مثل

تریا نهاراً مُشمساً قد شابه       زهرا بربّی                        فکأنما هو معمر (حسن عرفان ص 179)

[3]. درخت حجازي كه ميوه‌اي سرخ رنگ دارد.

[4]. اعتباری: در خارج واقعاً اجزائی نیست که ما آنها را با هم ترکیب کرده باشیم بلکه مرکب را اعتبار می کنیم مثل وقتی که می گوئیم شهر کرج مثل دمشق است. از اینجا هیئت و تصویر برداشت شده از اجزاء شهر کج مانند تصویر برداشته شده از دمشق است نه اینکه تک تک خانه هایش مانند کرج باشد.

[5]. وجه شبه حسی نمی شو مگر اینکه طرفین تشبیه می باشند ولی وجه شبه عقلی می شود اگر طرفین تشبیه عقلی نباشد. زیرا حس با عقل درک می شود ولی عقل با حس درک نمی شود. (هاشمی ص 271)

[6]- آخرين شب ماه يا سه شب آخر ماه

[7]. سید هاشمی، احمد، جواهر البلاغۀ، ص 281.