مقاله: بررسي تحليلي معاد در سوره واقعه
نگارش: فهیمه مشایخی (سرگروه درس عربی ناحیه 4 استان قم)
چکيده:
نگرش به مرگ و جهان پس از آن در زندگي انسان در تمامي دورهها نقش مهمي را داشته است بسيار متفاوت است احوال انساني که خود را در آستانهي محکمهي الهي ميداند با فردي که به هيچ قيد و بندي پاي بند نيست. اين تفاوت ريشهاي در طرز تفکر افراد در تمامي تصميمها و کارها و به طور کلي تمامي لحظات زندگي مشهود است در کوچکترين تصميمها و فکرها دخالت ميکند و در آن موقع که جان به گلوگاه ميرسد و انسان خود را از تمامي تعلقات اين دنيا منقطع ميبيند و ضعف ديگر افراد را در برگرداندن جان او به وضوح مشاهده ميکند، برايش يقين حاصل ميشود که آري، خدايي در اين نزديکي است و او در آستانهي حياتي جديد قرار دارد، اما... .
چکيده:
نگرش به مرگ و جهان پس از آن در زندگي انسان در تمامي دورهها نقش مهمي را داشته است بسيار متفاوت است احوال انساني که خود را در آستانهي محکمهي الهي ميداند با فردي که به هيچ قيد و بندي پاي بند نيست. اين تفاوت ريشهاي در طرز تفکر افراد در تمامي تصميمها و کارها و به طور کلي تمامي لحظات زندگي مشهود است در کوچکترين تصميمها و فکرها دخالت ميکند و در آن موقع که جان به گلوگاه ميرسد و انسان خود را از تمامي تعلقات اين دنيا منقطع ميبيند و ضعف ديگر افراد را در برگرداندن جان او به وضوح مشاهده ميکند، برايش يقين حاصل ميشود که آري، خدايي در اين نزديکي است و او در آستانهي حياتي جديد قرار دارد، اما يک نکته در لحظهي مرگ چهرهي انسانهاي معتقد و منکر را از يکديگر تميز ميدهد و آن اين است: «الدنيا مزرعة الاخرة»[1] اين جاست که آن انساني که عمري را در عبادت پروردگار، زيبا زندگي کرده است با سلام و خوش آمد گويي خداوند و خوبان و فرشتگان مواجه ميشود و آخرتي زيبا خواهد شد اما چه بد است جايگاه جهنميان، آن کساني که عمري در غفلت پروردگار و معصيت و انکار آيات او گذرانده، در اين هنگام خود را بدون هيچ توشهاي براي زندگي آخرت مييابد. آري زندگي جاويد بدون توشه بسيار سخت است هر چه مسافرتها طولاني تر اسباب سفر بيش تر حال مسافرت دائمي شده و انسان گناهکار نه تنها اسبابي ندارد بلکه مقصد را نيز در بدترين شکل براي خود مهيا کرده است. بله، نگهبانان جهنم در انتظار گناهکاران هستند و جهنمي که از بلعيدن جهنميان هيچ گاه سير نميشود.
آنچه بيان شد مقايسهاي بسيار کوتاه در احوالات بهشتيان و جهنميان در دنيا و آخرت بود، بهتر است تا دير نشده و عمر خود را به تباهي تلف نکرده ايم به خود آييم و با چنگ زدن به دامان قرآن کريم و چهارده معصوم (عليهم السلام) اين انوار هدايت بشر، خود را از اين گرفتاريها رها و زندگي زيبايي را در دنيا و آخرت براي خود رقم بزنيم.
«وَ السَّلام عَلي مَنِ التَّبع الهُدي».
واژههاي کليدي:
معاد، قيامت، روز رستاخيز، پيشگامان درگاه الهي، سعادتمندان، شقاوتمندان حکمت الهي، عدل الهي.
مقدمه
«لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ»
و همگي در موعد روز معيني گردآوري ميشوند.
مسئلهي معاد و بازگشت همهي موجودات به سوي خداوند در تمامي مخلوقات قرآن مصور يعني جهان هستي مشهود و در تمامي آيات قرآن مجيد به وضوح معلوم ميباشد. بعد از رکن توحيد که مبناي موجوديت بشر است. بيش ترين بشارت و انذار قرآن کريم مربوط به روز رستاخيز است و نيز در کلام مطهر تمامي معصومين (عليهم السلام) اين اصل مهم در زندگي انسان به وفور تذکر داده شده است.
اين همه تذکر و يادآوري نشان از يک اصل مبنايي دارد، اصلي که به تمامي لحظات زندگي معني ميبخشد و زندگي جاودانهي انسان در گرو پايبندي به اين اصل است، بهشت يا جهنم.
آري روزي که فقط نزد خداوند معلوم است تمامي ممکنات نابود شده و در آن لحظه ندا ميآيد که کيست مالک اين روز، از هيچ چيز هيچ صدايي نميآيد، عدميت تجليات باز به وقوع پيوسته و مُصَوَّتي نيست که صدا در دهد، ناگاه صدايي بلند ميشود: «الله هُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ»: بله، خداوند يگانه مالک روز جزا است. در اين هنگام در صور دميده ميشود و حياتي جاودان در پرتو انوار الهي پايه گذار ميشود که و انسان اشرف مخلوقات با چهرهاي حيرت زده در پيشگاه پروردگارش حاضر ميشود، اندکي ميگذرد، حال ديگر چهرهها تغيير کرده عدهاي نور عزت را بر چهره دارند و گروهي گرد ذلت را، عدهاي شادمان از وعدهي الهي و گروهي فريب خورده از وعدهي دروغين شيطان در اين لحظه دستان عجز بندگان به دامان عفو پروردگار بلند ميشود که الهي العفو عمري را در دنيا به غفلت از تو گذرانده و امروز به رحمتت اميدوار هستيم. آري رحمت خداوند واسعه و دامان بخشش گسترده است و عدهي زيادي از بندگان را با دلايل مختلف و شفاعت اولياء الله و چهارده معصوم (عليهم السلام) ميبخشد و به بهشتِ رحمت خويش راه ميدهد، و چه زيبا فرمودند که هيچ کس با اعمال خود به بهشت نميرود بلکه رحمت خدا است که بر غضبش پيشي گرفته است. در پايان عفو و بخششها عدهاي از بندگان گناهکار ميماندند که با چشماني به زمين دوخته شده در پيشگاه خداوند مَنّان حاضرند، اينها همان کساني هستند که در دنيا براي خداوند هيچ جايي را در زندگي قائل نبودند و غرور و مستي آنها را از ياد خداوند غافل کرده بود و کثرت و اصرار بر گناهان سبب تکذيب آيات الهي شده بود. آنها در عالم دنيا به خود و ديگران و خداوند ظلم کردند و نفس صاف و زلال انساني را به مردابي چرک از انواع بديها مبدل کردند، جايگاه اينان در روز قيامت آتش جهنم است و چه بد پاياني است، آنها خود را گرفتار عذابي الهي ميبينند در حالي که ميدانند اينان نتجهي اعمال و نياتشان در دنياست.
و هم عاقبت نيکو بهشتيان و هم پايان دردناک جهنميان گواهي روشن بر اين است که «الدنيا مزرعة الاخرة».
اين اهميت شگرف و عميق مسئلهي معاد در زندگي دنيا و آخرت انسان ها، ما را بر آن داشت که به عنوان آگاهي پيش تر و کسب راه حل براي زندگي دنيا و آخرت به استوارترين سرچشمهي هدايت انسان يعني قرآن کريم مراجعه کنيم. ضمن مراجعت با خيل عظيم آيات بشارت و انذار و کيفيت قيامت روبرو شديم، يافتيم سير در اين اقيانوس معارف الهي و اسلامي غواصاني زيده و کار بلد را ميطلبد و ما جاهلان که هنوز شنا کردن در حوضچههاي کوچک را ياد نگرفته ايم ما را چه کار با اقيانوس با اين حال به قول آن شاعر استناد کرده و به راستي ميگوييم:
جائت سليمان يوم العبد قبوة |
|
أتت بفخذ جراد کان في فيها
|
تَرَنَّمت بعضيح القول و اعتذرت
|
|
ان الهدايا علي مقدار مَهْديها[2]
|
در نهايت با توکل بر خداوند و توسل بر چهارده نور منوَّر (عليهم السلام) بر آن شديم که سورهي واقعه و معارج را که به حقيقت از معارف معاد پر بار هستند انتخاب کرده و در حد توان خود به بررسي تحليلي آن با تکيه بر تفاسير مختلف قرآن کريم بپردازيم.
اين نوشتار، در يک مقدمه کلي بر دو سوره و متن اصلي طراحي شده که در متن اصلي موضوعات مختلف با عناوين جداگانه متمايز شده اند اما عنوان فصل بندي ندارند. سير موضوعات مطرح شده در اين تهفه همان سيري است که در متن قرآن کريم دربارهي روز قيامت و احوالات انسانها آمده است و ما بررسي آيه به آيه را در اين تحقيق مورد نظر داشته ايم.
همان طور که در شيوهي مطرح شدن موضوعات در قرآن کريم است ما نيز در ابتدا به بررسي چگونگي بر پا شدن روز قيامت پرداخته و در ادامه وضعيت انسانها را در روز رستاخيز با توجه به دنياي هر گروه بررسي کرده ايم و يک تناظر دقيق و عادلانه را بين اعمال دنيا و جزاء آخرت يافته ايم و احوال بهشتيان را نيکو و جهنميان را مذموم ديده ايم. در پايان نيز با مشاهدهي آن «يومَ الحساب» که هر کس به فکر خودش است، دست نياز به دامان الهي و قرآن کريم دراز کرده که يا رَبِّ، چه بايد کرد؟ و قرآن کريم مثل هميشه به اين سؤال مبنايي پاسخي واضح و بدون ابهام داده است و فرموده است تنها راه هدايت، راه قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام). با چنگ زدن به اين دو ثقل اکبر و ثقل اصغر است که ميتوان در دنيا در جرگهي پيشگامان و در آخرت از مقربان درگاه الهي بود.
در پايان اوّل خودم و تمامي انسانها را به بازگشت به معارف قرآن کريم و رجعت حقيقي به اين کتاب الهي دعوت ميکنم، هر کس در هر کجاي جهان طالب حق و حقيقت علم و عمل و عدل و هدايت است بداند بايد به اين کتاب مراجعه کند و راه ديگري نيست اين کتاب و معارف آن، محبوب عارفان، مطلوب عالمان، نتيجهي متفکران، مقصود عابدان و نهايت تقواي زاهدان است. خطاب به تمامي کساني که معارف را در مکتبي غير از مکتب قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) جست و جو ميکنند با صدايي رسا ندا ميدهم: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»؟ «آب در کوزه ما گرد جهان ميگرديم».
سوره واقعه
«سورهي واقعه در يک نگاه کلي»
الف) سورهي واقعه سورهاي مکي يا مدني
در «تاريخ القرآن» از «ابن نديم» نقل شده که سورهي واقعه چهل و چهارمين سورهاي است که بر پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله و سلم) نازل شده است[3]
اين سوره همان طور که از لحن آن پيدا است و مفسران نيز تصريح کرده اند در مکه نازل شده است. هر چند بعضي از آيات آن مانند آيهي 81 و 82 در مدينه نازل شده باشد.[4]
سوره واقعه داراي 96 آيه است که اين آيات از يک محتواي کلي و پيام اصلي مشترک برخوردار هستند و آن روز قيامت و احوال مخلوقات در آن روز است همان طور که نام سوره «واقعه» اين بيان را تصديق ميکند.[5]
ب) فضيلت تلاوت اين سوره
فضيلت تلاوت اين سوره در روايات متعددي در کلام معصومين (عليهم السلام و الصلاة) مشهود است مانند آنکه:
1-در حديثي از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ميخوانيم «مَن قَرَأَ سورةَ الواقعةَ کتب ليس مِنَ الغافِلين»: کسي که سورهي واقعه را بخواند نوشته ميشود که اين فرد از غافلان نيست.[6]»
2- در حديثي ديگر از رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) ميخوانيم «مَن تَرَأ سورةَ الواقعه کل ليلَة لم تصبه فاقَة ابداً»: هر کسي سوره واقعه را هر شب بخواند هرگز فقير نخواهد شد.[7]
3- در حديثي ديگر از امام جعفر صادق (عليه السلام و الصلاة) ميخوانيم «مَن قَرَأَ في کل ليلَة جُمعةَ الواقعه اَحبَه ا…و حَبَبه اِلي الناسِ اَجمعَينَ وَ لَم يرِني الدُّنيا بؤساً ابداً و لا فَقراً و لا فَا قَةً و لا آفَةً مِن آفاتِ الدنيا و کانَ مِن رفقاء اميرالمؤمنين (عليه السلام)».[8]
ج) محتواي اصلي سوره
محتواي اصلي سوره همان طور که در قبل ذکر شد، پيرامون بحث معاد و احوال گروههاي مختلف انساني در آن يوم الحسرت است و ضمن معرفي تبيين جايگاه هر گروه، آنها را به اعمالشان در دنيا ارجاع ميدهد که اين نيتجه اعمال شماست و تصريح ميکند که «الدنيا مزرعة الاخرة» و اين پيام بنيادين در تک تک آيات اين سوره جاري و ساري است.
واقعهي بزرگ در پيش است
در ابتداي اين سوره مانند ديگر سورهها و آيات قرآن کريم که در مورد معاد است، به توضيحاتي در مورد چگونگي بر پايي روز قيامت و وضعيت زمين و آسمانها در آن وقت پرداخته و ميفرمايد:
«إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ»: هنگامي که واقعهي عظيم (روز قيامت) بر پا شود.
سپس به بيان تحولات و تغييرات زمين و تمامي جامدات روي آن ميپردازيم.
«إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا»: هنگام قيامت زمين به شدت به لرزه در ميآيد.
«وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا فَكَانَتْ هَبَاء مُّنبَثًّا»: و کوهها در هم کوبيده ميشود و به صورت غبار پراکنده در ميآيد.
قرآن کريم در ضمن اين حوادث بر روي کرهي زمين اعلام ميکند که
«لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ»: آن قدر آيات و نشانههاي روز قيامت آشکار است که هيچ کس نميتواند آن را تکذيب کند و يا بعضي گفته اند: وقوع قيامت آن چنان ظاهر و آشکار خواهد بود که هيچ جاي تکذيب و گفت و گو ندارد. در ادامه به وضعيت انسانها در آن لحظه اشاره ميکند و ميفرمايد:
«خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ»: و در تبيين مفهوم دقيق خافضه و رافعه بودن روز قيامت همين روايت از امام زين العابدين حضرت سجاد (عليه السلام و صلاة) کافي و وافي است که ميفرمايند: «خافضه»: خَفَضت و الله با عداء الله في النار، «رافعه»: رَفَعت و الله اولياء الله الي الجنة.
«رستاخيز خافضه است چرا که به خدا سوگند، دشمنان خداوند را در آتش ساقط ميکند و رافعه است چرا که به خدا سوگند اولياء الله را به بهشت بالا ميبرد[9]»
هر کس سورهي واقعه را هر شب بخواند، خداوند او را دوست دارد و نزد همهي مردم محبوب ميکند و هرگز در دنيا ناراحتي نميبيند و فقر و فاقه و آفتي از آفات دنيا دامن گيرش نميشود و از دوستان امير مؤمنان علي (عليه السلام) خواهد بود.
سپس در مقام تبيين دقيق احوال انسانها در روز قيامت آنها را به سه گروه کلي تقسيم کرده و به بررسي اوضاع آنها در قيامت که تجلي دنيايشان باشد ميپردازد و ميفرمايد:
«وَكُنتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً».
و آن سه دسته:
1) «فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ»: گروه سعادتمندان.
2) «وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ»: گروه شقاوتمندان.
3) «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»: مقربان درگاه الهي.
مي باشند. سپس بلافاصله به بيان حالات اين گروهها ميپردازد و از بالاترين گروه بهشتيان شروع کرده و توصيف را در بيان احوال اهل جهنم به پايان ميبرد.
پيشگامان همان مقربان درگاه الهي
و اما بالاترين مرحلهي رستگاران: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» ميباشد و آنها پيشگامان هستند. چون پيشگام بودن اين گروه از خوبان از ديدگاه خداوند به طور عام بيان شده است و در آيات بعدي هيچ گونه تخصيصي بر پيشگام بودن آنها ندارد. در نتيجه پيشگام بودن آنها در تمامي امور حسنه و خيرات ميباشد يعني اين گروه از صالحان در تمامي حسنات پيشگام و جلودار مردم هستند. بديهي است پيشگامان و جلوداران مردم در تمامي حسنات همان پيشوايان و رهبران آن امت ميباشد و نتيجه ميدهد که بالاترين مرتبهي کمالات انساني در بهشت که به «السَّابِقُونَ» اطلاق شده است مخصوص انبياء و معصومين (عليهم السلام و الصلاة) است که به يقين پيشوايان و رهبران امت ميباشند و آنجا که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايند: من و علي پدران اين امت هستيم[10]. اين پدر بودن نيز در معناي عام در مقام هدايت مردم به صراط المستقيم ميباشد. هم چنين در بين معناي «السَّابِقُونَ» موارد ديگري نيز ذکر شده است که به اختصار در زير به آن اشاره شده است.
1: در حديثي از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است که فرمودند: «اَتدرونَ مَن السّابقِونَ اِلي ظِلِّ الله يومَ القيامة؟» آيا ميدانيد چه کساني پيشگامان به سوي سايهي لُطف پروردگار در قيامتند؟ اصحاب عرض کردند: خدا و رسولش آگاه تر است: فرمودند: «اَلذينَ اِذا عطوا الحق قبلوه، و اذا ابذلوه، و حکموا لِلنّاسِ کَحُکمهم لاِنفسهم»: «آنها کساني هستند که وقتي حق به آنها داده ميشود، پذيراي کردند و هنگامي که از حق سؤال شوند آن را اختيار ميگذارند و دربارهي مردم آن گونه حکم ميکنند که دربارهي خودشان»[11]!
در ادامه قرآن کريم ميفرمايد اين پيشگام بودن اين افراد در حسنات سبب قرب و نزديکتر آنها به خداوند بلند مرتبه شده است آنجا که ميفرمايد: «أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» پس اين مرتبهي قرب الهي بندگان نتيجه و معلول پيشگام بودن آنها در خيرات است.
در ادامه قرآن کريم اين بندگان پيشگام خداوند و مقربان درگاه الهي را با يک نکته بسيار ظريف معرفي ميکند و فرمايد: «ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ وَقَلِيلٌ مِّنَ الْآخِرِينَ».
اين جايگاه رفيع الهي يعني مقام قرب و سبقت در خيرات از براي کيست؟ قرآن کريم جواب ميدهد: گروه زيادي از اين افراد از امتهاي نخستينند و گروه اندکي از امت آخرين ميباشد. طبق اين دو آيه گروه زيادي از مقربان درگاه الهي از امتهاي پيشينند و تنها گروه کمي از آنها از امت حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) ميباشد ممکن است در اين جا اين سؤال پيش بيايد که چگونه اين مسأله با اهميت فوق العادهي امت اسلامي سازگار است. با اينکه خدا آنها را بهترين امت خطاب کرده و فرموده: «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ …» (آل عمران:110).
پاسخ اين سؤال با توجه به دو نکته روشن ميشود: نخست اينکه منظور از مقربان همان سابقون و پشگامان در ايمانند، مسلم است که در امت اسلامي پيشگامان در پذيرش اسلام در صدر اوّل گروه اندکي بودند که نخستين آنها از مردان علي (عليه السلام) و از زنان خديجه بود در حالي که کثرت پيامبران پيشين و تعداد امتهاي آنها و وجود پيشگامان در هر امت سبب ميشود که آنها از نظر تعداد فزوني يابند.
ديگر اينکه کثرت عددي دليل بر کثرت کيفي نيست و به تعبير ديگر ممکن است تعداد سابقون اين امت کمتر باشد ولي از نظر مقام بسيار برتر، همان گونه که در ميان خود پيامبران نيز تفاوت است: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» ما بعضي از رسولان را بر بعض ديگري برتري داديم. (بقره: 253).[12]
و بعد به جايگاه اين مقربان و پيشگامان اشاره ميکند و ميفرمايد: «فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ» در بهشتها و باغ هايي هستند که در آن جا از انواع نعمتهاي مادي و معنوي برخوردار ميشوند. پس به بيان احوال اين گروه در بهشت نعيم ميپردازد و 7 نعم عالي از نعم بهشتي را براي اين گروه بر ميشمارد که 6 نعم از اين نعم الهي جنبهي جسماني دارد و نعمت پاياني جنبه معنوي و روحاني را با خود همراه دارد.
آن جا که ميفرمايد: «عَلَى سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ» و تا پايان که «لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا».
مقربان الهي در بهشت نعيم بر تخت هايي مرتب و به هم پيوسته روبروي يکديگر نشسته اند و به چهرهي شادمان يکديگر مينگرند و نوجوانان با طراوت و باوقاري پيوسته در گرداگرد آنان ميچرخند. مقربان با جام هايي زيبا از نهرهاي بهشتي و شراب طهور و پاکيزه مينوشند بي آنکه مست و يا دچار بيماري شوند و براي آنها از انواع ميوهها و گوشت پرندهها در جنات الهي فراوان است.
در آن بهشتها همسراني از حورالعين براي پيشگامان آماده شده است که تا امروز مانند مرواريد در صدف پنهان بوده اند و امروز براي مقربان هستند. بندگان صالح خداوند در بهشت از هر صحبت و سخن بيهوده که سبب کينه و دشمني ميان آنها شود مصون هستند و پيوسته آنچه ميشنوند و ميگويند: سلام است و سلام.
و در پايان تصريح مي کند که اين اوضاع عالي مقربان الهي نتيجهي پيشگام بودن آنها در دنيا و اعمال صالح آنها است و باز تذکري دهد که: «الدنيا مزرعة الاخرة[13]»
سعادتمندان حقيقي دنيا و آخرت
و امّا دومين گروه از رستگاران يوم الدين، اصحاب اليمين هستند که در ابتداي سوره از آنها به «أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ» ياد شده است. اين گروه، از سعادتمندان روز جزا هستند که به علامت رستگاري و پيروزي در امتحانات الهي در دنيا، نامهي اعمالشان را به دست راستشان ميدهند. اما رتبه و درجهي آنها در کمالات الهي نسبت به پيشگامان معارف الهي که همان مقربان درگاه الهي ميباشند پايين تر است اما با اين همه از جايگاهي رفيع نزد پروردگارشان بهره ميبرند و خداوند متعال در قرآن کريم براي اين خجستگان درگاه الهي 6 موهبت بزرگ را نام برده است که اين 6 نعمت الهي در بهشت نتيجه اعمال آن در دنيا است.
در ابتدا، قرآن کريم براي بيان راحتي و آسايش آنها در بهشت از بهترين تعبير استفاده ميکند آنجا که ميفرمايد: «فِي سِدْرٍ مَّخْضُودٍ وَطَلْحٍ مَّنضُودٍ وَظِلٍّ مَّمْدُودٍ» اين رستگاران در اوج آسايش در سايهي درخت سدر که هيچ خاري ندارد بلکه به جاي هر خار ميوهاي قرار داده اند که هر ميوهي آن هفتاد و دو رنگ مادهي غذايي دارد که هيچ يک شباهتي به ديگري ندارد[14]
دومين وديعه را که در قالب «طََلْحٍ منضُودٍ» بيان کرده است باز بيان راحتي و آسايش است که در سايهي درختان متراکم و پراکنده به سر ميبرند.
موهبت بعدي که نکات بسيار ظريفي در آن تعبير وجود دارد با «ظِلٍّ مَّمْدُودٍ» معرفي ميکند که نشان ميدهد رستگاران الهي در بهشت در ضمن توجه و نظر الهي در راحتي کامل و آسايش تام به سر ميبرند.
بعد از بيان فراغ بال کامل سعادتمندان در بهشت در ادامهي توصيف احوال اصحاب اليمين سخن را به اين جا ميرساند که: «وَمَاء مَّسْكُوبٍ وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ»
خجستگان در بهشت جاويد به همراه آسوده خاطري کاملي که دارند از نعم مادي در حد عالي آن بهره مند ميشوند که قرآن کريم به آن اشاره ميکند: بهشتيان در کنار آبها و آبشارهاي بهشتي به سر ميبرند و از ميوههاي درختان آن که هيچ گاه نه تمام ميشود و نه محدود بهره مند ميشوند بهشتيان براي بهره مندي از اين ميوهها هيچ گاه به زحمت يا سختي نميافتند و در آسودگي کامل از اين مواهب بهره مند ميشوند.
در بيان ديگر نعم مادي بهشت جاويد براي رستگاران حرف به اين جا ميرسد که قرآن کريم به نعمتي از براي بهشتيان اشاره ميکند که نتيجهي کار بزرگي در دنيا است و در واقع خداوند متعال قصد دارد با بيان اين نعمت يعني بهره مندي از حوريان و همسران بهشتي، انسانها را در اين دنيا از گناهاني باز دارد که هم اسباب نابودي دنيا و هم خسران آخرت آنها را در پي دارد و در حقيقت اين وعدهي الهي عاملي بازدارنده براي سقوط انسان و عاملي محرک براي عروج انسان است و ميفرمايد: «وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا عُرُبًا أَتْرَابًا …»
و بهشتيان (خواه مردان يا زنان رستگار) در بهشت همسراني گرانقدر دارند که اين همسران گاه همسران پاکيزه دنيايي خودشان هستند که خداوند به آنها در روز قيامت آفرينش تازهاي ميدهد و دو همسر دنيايي، همسران اخروي يکديگر نيز ميشوند و گاه حورياني هستند که خداوند آنها را تازه نگه داشته و هيچ گاه گرد و غبار پيري و فرسودگي بر دامان آنها نمينشيند و باز تأکيد ميکند که اين همسران و حوريان هيچ گاه براي شما تکراري نميشوند و همواره تازه و شاداب ميمانند و مصاحبت و مراودت و آميزش با آنها هيچ تأثيري در احوال آنها ندارند و آنها همواره مثل روز اوّل با طراوت ميباشند. ويژگي ديگر همسران بهشتي اين است که آنها هم سن و سال بهشتيان ميباشند و بِاالطَّبع جواناني شاداب و سر زنده ميباشند که در خوبي و جمال ظاهر و باطن همانندند و يکي از يکي بهتر ميباشند. و اما اين گروه از رستگاران که به اصحاب اليمين مشهور هستند، دسته بزرگي از آنها از امتهاي گذشته و دسته بزرگ ديگري از آنها از امت اسلام ميباشند، بر خلاف مقربان درگاه الهي که بيشتر آنها از امتهاي گذشته و دستهي کوچکتر از آنها از امت اسلام بودند. که اين نشان دهندهي بالاتر بودن مقربان نسبت به اصحاب اليمين است و اين که هر چه مراحل سلوک به قرب الهي بالاتر ميرود، کار و مراقبه براي اربابان معرفت سخت تر و در مقابل درک حقايق وجودي براي آنها سهل تر ميشود. اين اساس راه بندگي در سير الي الله است هر چه مراقبه بيش تر مکاشفه بيش تر، هر چه از خود دورتر به خدا نزديکتر و آن کس به خدا رسيده است که از خود منقطع شده است تا خود و من در کار باشد خداوند در حجابهاي از ظلمت و نور قرار دارد و اين حجابها سبب ميشود که انسان به مقام اولي الابصار نرسد در نتيجه خداوند را در هيچ چيز نميبيند و آنجا که امام العارفين حضرت امير المؤمنين امام علي (عليه السلام و الصلاة) بزرگترين و عالي ترين غواص اقيانوس معرفت الله و يکه تاز در معارف اسلامي ميفرمايند: در هيچ چيز نظر نکردم مگر اينکه خداوند را قبل از آن، با آن، بعد از آن ديدم[15] و در جاي ديگر فرمودند: من خدايي را که نميبينم عبادت نميکنم[16]. بديهي است با چشم ظاهر وجود سبحان را نتوان يافت آن چشم دل است که اگر باز شود ميگويد:
يار بي پرده از در و ديوار |
|
در تجلي است يا اولي الابصار[17] |
با اين همه در راه معرفت الهي آن تمام کنندهي سفراي الهي به سوي خلق و نزديکترين موجود به وجود فرمودند: «ما عرفناک حق معرفتک» (عنقا شکار کس نشود دام بازگير)[18].
شقاوتمندان حقيقي دنيا و آخرت
و حال نوبت به شقاوتمندان عالم ميرسد روي سخن به سمت اصحاب الشمال ميرود که در ابتداي سوره از آنها به اصحاب «الْمَشْأَمَةِ» ياد شده است. اين گروه در مقابل دو دستهي قبلي که از رستگاران روز قيامت بودند، اهل شقاوت هستند که نامهي اعمالشان را به نشانهي گناه و جرمشان به دست چپ آنها ميدهند و بلافاصله خداوند تمام انسانها را از عاقبت دردناک اين افراد که نتيجهي اعمالشان در دنيا است آگاه ميکند و ميفرمايد: «وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ وَظِلٍّ مِِن يَحْمُومٍ لَّا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ…» اين گروه شوم بر خلاف مقربان و رستگاران درگاه الهي که در ظل توجهات حضرت حق در بهشت برين در راحتي و آرامش کامل به سر ميبرند. اينها در نهايت سختي و تنگ ناي روزگار ميگذرانند و ميفرمايد: در ميان بادهاي شکننده و آب سوزان قرار دارند و در جاي ديگر بيان ميکند که اين آب سوزان بر سر آنها ريخته ميشود و آنها در سايهي دودي شديد و آتش زا قرار دارند که اين سايه بر خلاف سايهها در بهشت جاويد که سبب راحتي بهشتيان بود نه خنکايي دارد و نه براي آنها هيچ سود و فايدهاي و اين سايهي سياه براي اين گروه گناهکاران جز شر و زيان چيزي ندارد. ذکر اين سه آيه در توصيف احوالات گناهکاران نشان از شرايط سخت و انواع عذابهاي وحشت ناک از براي ايشان است. در ادامه قرآن کريم به روشن گري پرداخته و دلايل گرفتار شدن اين گروه يعني اصحاب الشمال را به اين عذابهاي دردناک بيان و به توضيح وضع اينان در دنيا ميپردازد. و سه موضوع اساسي و کليدي را مطرح ميکند و از اين سه موضوع سه نتيجهي بسيار ظريف ميگيرد که ما به توضيح آنها ميپردازيم:
1)نخستين ويژگي اين گروه را اين گونه مطرح ميکند: «إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ» اولين مشکل اين افراد اين بود که آنها مغرور بودند و فزوني نعمت (به علت عدم شکرگزاري) سبب شده بود که آنها از ياد خدا (صاحب اصلي اين نعم) غافل شوند ومست و مغرور در اين دنيا و ظواهر پر زرق و برق آن به بازي و سرگرمي مشغول باشند و همان گونه که امروز هم ميبينيم فساد جامعه هاي بشري از گروه متنعمين مست و مغرور است که عامل گمراهي ديگران ميباشند [در واقع سردمداران پول و ثروت و نظامهاي سرمايه داري هستند که مورد غضب الهي نيز ميباشند] سرنخ تمام جنگها و خون ريزيها و انواع جنايات و مراکز شهوت و گرايشهاي انحرافي به دست اين گروه است و به همين جهت قرآن قبل از هر چيز انگشت روي آنها ميگذارد و اينها را عامل اصلي انحراف ميداند[19].
2) دومين صفت شقاوتمندان که سبب شد آنها در عذاب الهي گرفتار آيند اين طور بيان ميشود «وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِيمِ» اين گروه صفت رذيلهاي دارند که شايد پايه و اساس تمامي گرفتاريهاي آنها در دنيا آخرت و دامي براي سقوط در ديگر رذايل اخلاقي و انساني است و آن اصرار ورزيدن بر گناهان به خصوص گناهان کبيره است. ما ميدانيم اصرار ورزيدن بر کاري غير از انجام دادن آن کار است در اصرار ورزيدن يک عدم پشيماني و جرأت و گستاخي است که در انجام دادن نيست. ممکن است حتي اصحاب اليمين نيز در طول زندگي شان در دنيا گناهاني انجام داده باشند اما بلافاصله استغفار کرده و از آن کار پشيمان و نادم، متواضعانه از درگاه الهي طلب عفو داشته که خداوند الغَفّار است. اما در اصرار ورزيدن اصحاب الشمال يک جرأتي نسبت به خداوند است که نتيجهي اين جرأت و اصرار بر گناه تکذيب تمامي اصول و ارزشهاي الهي است که آنها اين اصول و ارزشها را مانعي بر سر راه خود ميدانند و به همين دليل به تکذيب آن ميپردازند. پس اين گستاخي در انجام گناه است که کار آنها را سخت و دردناک کرده است. بله اين ورطه، ورطهي خطرناکي است و از زيادي گناهان و کمي توشه به خداوند پناه ميبريم و اما «الْحِنثِ الْعَظِيمِ» گناه بزرگي که اصحاب الشمال بر آن اصرار و تأکيد داشتند. «الْحِنثِ الْعَظِيمِ» در معناي عام به تمامي گناهان (بزرگ) اطلاق ميشود اما جمعي آن را در اين جا به معني «شرک» دانسته چرا که گناهي از آن عظيم تر وجود ندارد همان طور که قرآن کريم ميفرمايد:
«إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاء[20]»
«خداوند هيچ گاه شرک را نميبخشد و کمتر از آن را براي هر کس که بخواهد ميبخشد.»
و گروهي نيز دروغ را «الْحِنثِ الْعَظِيمِ» دانسته که کليد تمامي معاصي ميباشد. دارا بودن خصلت رذيله اصرار ورزيدن بر گناه همان طور که بيان شد سبب تکذيب خداوند و انکار توحيد ميشود بنابراين اصحاب الشمال در خصوصيت دوم از منکران توحيد گشتند همان طور که در ويژگي اوّل از منکران نبوت بودند.
3)سومين عمل خلاف اين شقاوتمندان صحراي محشر اين بود که ميگفتند: «وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» و به اين ترتيب اينها از منکران معاد و روز رستاخيز گشتند که همين عامل، سرچشمهاي براي ديگر انحرافات و اشتباهات ميباشد.
پس بدين ترتيب اصحاب الشمال با داشتن سه صفت رذيله سه اصل از اصول دين را منکر و از زيان کاران دنيا و آخرت گشتند.
در پايان اين قسمت از آيات، خداوند در جواب انکار معاد توسط اين شقاوتمندان ميفرمايد:
«قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ معْلُومٍ» تمامي شما از اوّلين بشر تا آخرين آن را در روز رستاخيز که قطعي است جمع ميکنيم و آن روز، رز معلومي است براي خداوند.
شقاوتمندان همان گمراهان تکذيب گر
حال گروه جهنميان با ندايي جديد و پر معني از جانب پروردگار ندا داده ميشوند کهاي گمراهان تکذيب کننده: «ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ» . اين ندا براي اصحاب الشمال، مفهوم جديدي ندارد زيرا اين توصيف در راستاي همان خصلتهاي رذيلهاي است که آنها در زندگي دنيايي داشتند و آخرت زيان باري را براي خود رقم زدند. آري، گمراهي از ياد خداوند و مست و مغرور شدن در زندگي دنيايي سبب ميشود که انسان به گناهان کوچک و بزرگ اقدام کند و پس از مدتي اصرار ورزد و نتيجه اصرار ورزيدن بر گناههاي بزرگ، تکذيب تمامي اصول و ارزش از جمله توحيد، نبوت، معاد ميباشد. از آن جهت است که تکذيب کنندگان خطاب شدهاند.
سپس قرآن کريم در بيان احوالات اين شقاوتمندان گمراه تکذيبگر ادامه ميدهد که:
«لَآكِلُونَ مِن شَجَرٍ مِّن زَقُّومٍ فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ فَشَارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ هَذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ».
دقيقاً در نقطهي مقابل بهشتيان که در کنار آبها و آبشار به سر ميبرند و از انواع ميوههاي متنوع و خوشيها بهره مند ميشوند، گمراهان تکذيب کننده قرار دارند که بايد از گياه تلخ و بدبو و بد طعم «زَقُّومٍ» و شيرهي آن بخورند و شکمها يشان را که گرفتار گرسنگي شديد شده است از اين گياه و شيرهي آن پر کنند و هنگامي که از اين غذاي ناگوار ميخورند به علت تلخي زياد آن تشنگي شديد به آنها رو ميآورد آن گاه قرآن کريم نوشابهي اين جهنميان را آب سوزان معرفي ميکند و اضافه ميکند که آنها چون بسيار تشنه شده اند از اين آب سوزان حريصانه مينوشند مانند شتراني که به واسطهي بيماري اِستِسفا بسيار تشنه شده اند.
اينها همه در حالي است که بهشتيان در راحتي کامل در سايههاي درختان زيبا در کنار آبشارها از انواع ميوهها بهره مند ميشوند. در پايان اين مقايسهي کوتاه از احوالات اصحاب اليمين و اصحاب الشمال اين آيه جايگاه ويژهاي دارد که ميفرمايد:
«هَذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ»: اين است وسيلهي پذيرايي از جهنميان در روز قيامت.
اين آيه باز رابطهي بين دنيا و آخرت را در بياني کوتاه با صدايي رسا اعلام ميدارد که اين جايگاه شماست خوب يا بد نتيجهي دنياست «وَ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ».
مناظرهاي در اثبات معاد
حکمت الهي استدلال ميآورد:
پس از اين مقايسهي کوتاه ميان دنيا و آخرت مقربان درگاه الهي، سعادتمندان روز جزا و شقاوتمندان روز حسرت، نوبت به بيانات و روشنگريهاي مهمي از سوي خداوند ميرسد که گر چه روي سخن به اصحاب الشمال است اما گويي تمامي انسانها را مورد خطاب قرار ميدهد و قاطعانه و استوار با دلايل روشن به اثبات روز رستاخيز و معاد ميپردازد تا تمامي انسانها متذکر شوند و دلهاي مقربان و سعادتمندان به وعدههاي الهي مطمئن شود و اصحاب الشمال راه هدايت را در پيش بگيرند. در مرحلهي اوّل خداوند سُبحان ميفرمايد:
«نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ»: ما شما را خلق کرده ايم، چرا آفرينش مجدد را تصديق نميکنيد؟
1)اولين دليل بر رستاخيز و معاد جسماني همين آفرينش تمامي موجودات در اين دنيا است در حالي که قبل از اين معدوم بودند و خداوند از عدم اين آفرينش را پديد آورد حال خداوند نميتواند دوباره اين بدنها را بعد از خاک شدن روح بخشد و حياتي جديد را آغاز کند. به قطع يقين ميتواند خداوندي که از عدم، موجود آفريد حال بعد از خاک شدن دوباره همه را در رستاخيز جمع ميکند. و اين استدلال دقيق خداوند در حقيقت شبيه همان بياني است که در آيات 78 و 79 سورهي «يس» آمده است وقتي که يکي از مشرکان استخوان پوسيدهاي را در دست گرفته بود و ميگفت: «چه کسي اين استخوانها را زنده ميکند» در پاسخ جواب آمد «… قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ».
بگو: همان کسي که آن را در آغاز آفريد و او از همهي مخلوقات خود آگاه است.
2)و اما استدلال دوم خداوند براي کساني که طالب هدايت و سعادت در اين دنيا و جهان آخرت هستند، اين است که توجه همگان را به آفرينش اين انسان پيچيده از نطفهاي که در درون رحم مادر است جلب ميکند و ميفرمايد: «أَفَرَأَيْتُم مَّا تُمْنُونَ» «آيا از نطفهاي که در رحم ميريزيد آگاه هستيد؟» يعني آيا توجه داريد چطور اين نطفه به انساني تبديل ميشود که ميتواند فکر کند و کارهاي بزرگ انجام دهد، چه کسي او را در رحم مادر از شکلي به شکل ديگر و از صورتي به صورت ديگر در ميآورد و در نهايت به صورت طفلي بيرون ميفرستد. بله همان کسي که در هر مرحله به نطفه خلقتي جديد ميبخشد و براي او در طول مراحل جنيني آفرينشهاي مکرر قرار ميدهد، قادر است همان انسان مبدل يافته از نطفه را بعد از آن که جسمش به خاک تبديل شد، دوباره زنده کند و حياتي جديد را براي او فراهم آورد و خداوند استدلال خود را با اين آيه در اين مورد به پايان ميرساند که:
«أَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ» شما در مراحل جنيني به نطفه آفرينشهاي مکرر ميدهيد [در هر مرحله براي او خلق جديدي قرار ميدهيد] يا ما آفريدگار لحظه به لحظهي انسان هستيم؟!»
3)خداوند در دو استدلال قبلي، آفرينش اوليهي انسان و مراحل رشد لحظه به لحظهي او را در رحم مادر دليلي محکم بر امکان معاد ميدانست اما در مقام استدلال سوم از مرگ انسان استفاده ميکند و بنابر حکمت الهي، ضرورت معاد را تبيين ميکند و ميفرمايد:
«نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ * عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ». آري، ما هرگز مغلوب نخواهيم شد و در امور (مرگ) کسي بر ما پيشي نخواهد گرفت و اگر مرگ را براي شما مقدر کرديم نه به خاطر اين است که نميتوانيم عمر جاويدان دهيم بلکه هدف اين است که گروهي از شما برويد و گروه ديگر جاي آنها را بگيرند و سرانجام همهي شما در جهاني که نميدانيد (از اوضاع و احوال آن خبر نداريد) آفرنيش تازه داشته باشيد. پس مرگ به خودي خود بنا بر حکمت الهي دليلي روشن بر ضرورت معاد است چرا که اولاً خداوند حکيم است پس بايد از اينکه انسانها را آفريده و به وسيلهي مرگ مرتباً گروهي را ميبرند (از اين دنيا ميروند) و گروهي ديگر جاي آنها را ميگيرند (آفرينش اوليهي انسان) هدفي داشته باشد و ثانياً اگر اين هدف تنها زندگي در اين دنيا باشد و سراي آخرتي در کار نباشد سزاوار است که عمر انسان جاويدان باشد حال آنکه آنقدر کوتاه و آميخته با هزاران ناملايمات است که به آمد و رفتنش نميارزد. بنابراين قانون مرگ به خوبي گواهي ميدهد که اين جا گذرگاه است نه منزل گاه، يک پل است نه يک مقصد. چرا که از منزل گاه يا مقصد بود بايد دوام داشته باشد که اين طور نيست.
4) پس قرآن کريم در دو استدلال اوّل آفرينش اوليهي انسان و خلقت لحظه به لحظهي او را در مراحل جنيني دليلي بر امکان معاد و در بيان دوم مرگ انسان را بنا بر حکمت الهي دليلي بر ضرورت معاد دانست و در اين برهان سوم، اين جهان را با تمامي مخلوقات دليلي محکم بر معاد ميداند و ميفرمايد:
«وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذكَّرُونَ».
چطور اين جهان (نشئه اولي) را ديده ايد و به آن علم پيدا کرده ايد، با اين حال رستاخيز يا نشئة بعد را متذکر نميشويد.
قرآن کريم در اين آيه استدلال قطعي بر ضرورت و امکان معاد را اين عالم و تمامي متجليات خداوند دانسته است و از دو ديدگاه اين مطلب را بررسي ميکند:
1) ضرورت معاد با توجه به وجود اين جهان: با اندکي توجه به اطراف خودمان ميتوانيم دريابيم در دنيايي با عظمت و پيچيده قرار داريم و از آنجا که خداوند حکيم است و در هر کاري که انجام ميدهد هدفي در نظر دارد. پس بايد از خلقت اين عالم بزرگ نيز هدفي بزرگ داشته باشد نميتواند هدف کوچکي مثل زندگي چند روزه بشر در دنيا را داشته باشد. بنابراين اين جهان با تمامي مصنوعات خداوند مقدمهاي براي شناخت و معرفت انسان ميباشد که اين معرفت سرمايهاي بزرگ در اين دنيا و آخرت براي انسان است.
2) امکان معاد با توجه به وجود اين جهان: انسان ميتواند صحنههاي معاد را در هر گوشه و کنار اين جهان با چشم خود ببيند. نظام مرگ در زندگي در طبيعت دليلي روشن بر امکان معاد است.
و نکته ديگر در امکان معاد اين است که خداوند در قرآن از قياس اولويت استفاده ميکند و ميفرمايد خداوندي که قادر است اين جهان را از عدم خلق کند به طريق اولي قادر است جهان آخرت را از اين موجودات که حداقل ديگر عدم نيستند بر پا سازد.
قدرت الهي دليلي محکم بر بازگشتن به سوي خدا
قرآن کريم تا اين قسمت از مباحث مطرح شده، آفرينش اوليهي انسان، خلقت لحظه به لحظهي او در مراحل جنيني و مرگ را سه دليل و برهان محکم بر امکان و ضرورت معاد ميداند و در ادامه قصد دارد توجه انسان را به ديگر مخلوقات خداوند در اين دنيا جلب کند و قدرت بي پايان خداوند را در آفرينش اين جهان و برپايي قيامت نشان دهد. پس سه دليل ديگر خداوند بر مبناي قدرت بي پايان او در بر پايي قيامت است.
1)نخست ميفرمايد: «أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» در اين آيه رابطهي انسان با تمامي مواد غذايي که مصرف ميکند (به طور مثال دانههاي مواد غذايي که در اين آيه بسيار دقيق مطرح شده) را بيان ميکند که نقش انسان در پروراندن دانه فقط قرار دادن آن در درون خاک و مواظبت هايي است که بايد از بيرون انجام دهد و در يک کلام کاشتن دانه است نه روياندن، که روياندن مختص خداوند عزوَجّلَ است، اوست که دانهي کوچک بي ارزش را به درختي بزرگ با صدها ميوه مفيد تبديل ميکند و انسانها و تمامي موجودات از آن استفاده ميکنند حال همين خداوند ميتواند، اين درختان زيبا و مفيد را در يک لحظه نابود يا خشک کند به گونهاي که تعجب همگان را بر انگيزد و تمامي موجودات از ثمرات اين درخت محروم و بي بهره بمانند. حال همين خداوندي که توانايي روياندن (بوجود آوردن) و خشکاندن (نابود کردن) درخت (به طور کلي موجودات) را در اين جهان دارد چطور نتواند همهي اينها را در روز رستاخيز جمع کند، قطعاً و حقاً ميتواند «لاَ رَيْبَ فِيهِ».
2)در مرحلهي دوم در ادامهي سير در مصنوعات خداوند که تجليات ذات مقدس و دليلي محکم بر معاد تمامي موجودات به سوي او ميباشد. «وَ اليهِ المَصيرِ» خداوند بيان ميکند:
«أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاء الَّذِي تَشْرَبُونَ أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ».
بعد از گذشتن از دانههاي مواد غذايي که عامل اصلي رشد و حيات انسان ميباشند به دو مخلوق مهم خداوند رسيده که اگر چه در ظاهر در تضاد کامل با يکديگر قرار دارند اما ظرافت هايي در خلقت آنها است که آنها را به يکديگر نزديک کرده است و هر دو نقش مهم در زندگي انسان بازي ميکنند.
اين دو عامل آب و آتش هستند. قرآن کريم با بيان نقش مهم اين دو عامل در طبيعت و حيات موجوادت باز قدرت بي پايان خداوند را يادآوري ميکند و بيان ميکند، خداوندي که همه چيز را از آب آفريد در حالي که عدم بودند حال به قطع يقين قادر است همه را در روز جزا حيات نو بخشد و حساب رسي را آغاز کند.
باز خداوند نظر بندگان را به خلقت آتش و چوبي که ميسوزد تا آتش داغ پديد آيد جلب ميکند و ميفرمايد: ببينيد ما به وسيلهي آب که مايعي حيات بخش است درخت سبزي را آفريديم و حال از چوب همان درخت سبز آتش داغي را نمايان ميکنيم. اين چنين ما در خلقتهاي گوناگون آب را به آتش تبديل ميکنيم. حال ميتوان گفت: آن کس که چنين توانايي دارد که اين آب و آتش را در کنار هم بلکه در درون هم نگهداري کند چگونه نميتواند مردگان را لباس حيات بپوشاند و در رستاخيز زنده کند؟[21] قطعاً ميتواند امّا با توجهي دقيق تر و ظريف تر به رابطهي بين آب، درخت، آتش و … ميتوان به رستاخيز و معادي که هم اکنون در طبيعت بر پا است پي برد.
امروزه از نظر علمي ثابت شده است آتشي که امروز به هنگام سوختن چوبها مشاهده مي کنيم همان حرارتي است که درختان طي ساليان دراز از آفتاب گرفته و در خود ذخيره کرده اند، ما فکر ميکنيم تابش پنجاه هزار سال نور آفتاب بر بدنهي درخت از ميان رفته است، غافل از اينکه تمام آن حرارت در درخت ذخيره شده و به هنگامي که جرقهي آتش به چوبهاي خشک ميرسد و شروع به سوختن ميکند آن حرارت و نور و انرژي را پس ميدهند. يعني در اين جا رستاخيز و معادي بر پا ميشود و انرژيهاي مرده از نو زنده ميشوند و جان ميگيرند و به (انسان) ما ميگويند: خدايي که رستاخيز ما را فراهم ساخت قدرت دارد که رستاخيز شما انسانها را نيز فراهم سازد[22] .
در آيهي بعد که هنوز در مقام تبيين نقش آتش در طبيعت به عنوان يک عامل مهم و دليلي محکم بر قيامت ميفرمايد: «نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَمَتَاعًا لِّلْمُقْوِينَ» .
ما اين آتشي را که از دل درختان سبز بيرون ميآيد وسيلهاي براي يادآوري و تذکر همگان و هم چنين وسيلهاي براي مسافران قرار داديم. بازگشت آتش از درون درختان سبز از يک سو يادآور بازگشت روح به بدنهاي بي جان در رستاخيز است و از سوي ديگر اين آتش تذکري است نسبت به آتش دوزخ. چرا که طبق حديثي پيغمبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايند:
«نارکم هذه التي توقدون جزء من سبعين جزءاً من نار جهنم»: اين آتشي که بر ميافروزد يک جزء از هفتاد جز آتش دوزخ است[23].
و دوم اين که اين آتش وسيلهاي براي مسافران است در برابر دفع سرما و يا طبخ غذا. که در تمامي اين امور از دانههاي غذايي، آب، آتش نشانه هايي است براي افرادي که ميخواهند آيندهاي روشن را در روز رستاخيز داشته باشند.
قرآن کريم در پايان استدلالهاي محکم و ظريف خود دربارهي معاد و بازگشت همهي موجودات به سوي خداوند ميفرمايد: حال که چنين است خداوندي که در تمام تجلياتش، آيات و نشانه هايي از توحيد و معاد به وضوح ديده ميشود به شايستگي لايق تسبيح و تنزيه است که از هر گونه عيب و نقصي مبرّي است و بعد تمام جهانيان را فرمان ميدهد که:
«فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ»: به نام پروردگار بزرگت (او را) تسبيح کن و او را از گونه نقص و عيب مبري بدان.
ثِقلَين هادي انسان تا قرب الهي
قرآن کريم در ادامهي تعقيب بحثهاي فراواني که در آيات قبل پيرو معاد کرد، بحث جديدي را پايه گذاري ميکند و اين بحث جديد را با سوگندي عظيم آغاز ميکند و ميفرمايد: «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ» اين سوگند مُؤ کَّد به منازل و مدارات ستارگان ميباشد که اولاً سوگند بسيار بزرگي است چرا که وضعيت ستارگان و آسمانها از عجايب خلقت خداوند ميباشد و ثانياً انسان خاکي از عجايب خلقت هيچ نميداند و رموز نهفته در آسمانها هم چنان بر انسان نقطهي مجهولي است. حال اين سوگند بزرگ و مهم بايد نشانگر مطلب و مقصود مهمي باشد و اگرنه نيازي به اين يادآوري و قسم خداوند نبود. آري، اين سوگند مقدمهاي بر معرفي کلامي است که هدايت استوار همهي انسانها را در هر زمان و مکاني به شرط پيروي از فرامين آن به قطع يقين تضمين کرده است و آن کلام خداوند بر قلب مُحمّد، رسول اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم)، ميباشد.
«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ»: آنچه رسول اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) آورده است قرآن کريم است که از جانب خداوند کريم ميباشد و هم چنين در تفسير نمونه در توضيح صفت کريم براي قرآن مجيد ميخوانيم صفت کريم براي قرآن مجيد در اين جا زيباييهاي ظاهري قرآن از نظر فصاحت و بلاغت الفاظ و جملهها و هم به محتواي عميق آن اشاره ميکند، چرا که از سوي خدايي نازل شده که مبدأ و منشأ هر کمال و جمال و خوبي و زيبايي است. آري هم گويندهي قرآن کريم است و هم خود قرآن و هم آورندهي آن، و هم اهداف قرآن کريم است[24]. حال اين سؤال مطرح ميشود که چه ارتباطي ميان مطالب گذشته دربارهي معاد و مسئلهي مهم قرآن کريم وجود دارد که اين چنين پشت سر يکديگر مطرح شده اند؟ در پاسخ به اين سؤال کليدي ميتوان گفت:
خداوند در اين جا در مقام بيان راه حل بر آمده و فرموده است که تنها راه هدايت به سوي حق در دنيا که نتيجهي آن قرار گرفتن در جرگهي مقربان و سعادتمندان در آخرت است قرآن کريم و پيروي از راهکارها و فرامين آن است، اين است که به راههاي خداوند که استوارترين راهها است هدايت ميکند و مايهي بصيرت و روشن گري براي مردم و هدايت براي متقين است. اين است که شِفاء تمامي دردها و رحمتي واسع براي مؤمنين است. اما اين نکته فراموش نشود که اين قرآن کريم، نياز به «المطهروني» دارد که آن را تبيين و تحليل کنند و از برداشتهاي سوء و انحرافات جلوگيري کنند. اين مطهرون (عليهم السلام و الصلاة) همان سابقون در خيرات و مقربان درگاه الهي هستند، آري اينان چهارده نور مقدس و مزين هستند که در مقام ثقل اصغر به بيان ثقل اکبر پرداخته اند و راهي جز راه ولايت ايشان (عليهم السلام و الصلاة) وجود ندارد.
در ادامه چهار وصف را براي قرآن، اين کتاب الهي، و يک تذکر را بر عالميان بيان ميکند.
1: نخستين وصف همان است که بيان شد همان صفت کريم بودن قرآن است که هم گويندهي قرآن، کريم است، هم خود قرآن، هم آورندهي آن و هم اهداف آن.
2: دوم وصف آن است که ميفرمايد: «فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ»: قرآن کريم از مبدأيي سرچشمه ميگيرد که از هر گونه خطا و اشتباه مصون است و ريشه در علمي دارد که از هر گونه تغيير و تبديل محفوظ است، آري قرآن کريم نسخهاي از عين کلام خداوند جل جلاله ميباشد.
3: در سومين توصيف ميفرمايد: «لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» در مقام ظاهري اين آيه يک شرط براي مس قرآن کريم بيان شده است و آن شرط طهارت ظاهري ميباشد که روايتي از حضرت ابوالحسن امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام و الصلاة) نقل شده است: «المصحف لا تمسه علي غير طهر، و لا جنبا، و لا تمس خطه و لا تهلقه انّ ا…». تعالي يقول: «لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» [25].
قرآن را بدون وضو مس نکن و نه در حال جنابت و دست بر خط آن در اين حال مگذار، و آن را حمايل نکن، چرا که خداوند متعال فرموده است: جز پاکان آن را مس نميکنند.
و امّا در مقام باطن قرآن کريم و تأويل دقيق اين آيه که [ظهرةُ تنزيله و بطنه تأويله][26] اين نکته به وضوح پيد است که تنها کساني که قلب خود را براي درک مفاهيم عميق قرآني آماده کرده اند ميتواند از اين اقيانوس معارف الهي بهره مند شوند و اين آمادگي در طهارت روحي انسان است که هر چه طهارت باطني بيش تر باشد. قلب پاک تر و آماده تر، و معارف به سوي او سرازيرتر است. حال چه کساني در اوج طهارت قلبي و روحي قرار دارند که مصداق کامل المطهرون باشند باز خود قرآن کريم در مقام توضيح بر ميآيد که: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»[27]. آري خداوند اراده کرده است که اهل بيت عصمت و طهارت طبق متن دقيق قرآن در اوج طهارت باطن و در نتيجه تنها مس کنندگان معنوي قرآن کريم باشند و اين روايت از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) به خوبي اين مطلب را بيان ميکند که: [از ابن عباس از پيغمبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله وسلم) نقل شده است که فرمودند: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ» قال: «فِي صُحُفٍ مُّطَهَّرَةً»، «لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»، قال: «الْمُقَرَّبِونَ»: اين قرآن کريمي است که در کتاب پنهان (لوح محفوظ) قرار دارد، فرمود نزد خداوند در صفحات پاکيزهاي است و جز پاکان آن را مس نميکند، فرمود يعني مقربان[28].
آري المطهرون که جواز مس قرآن کريم را دارند همان مقربان هستند و مقربان طبق آيات ابتدايي همين سوره السابقون هستند و السابقون همان امامان و رهبران الهي يعني چهارده معصوم (عليهم السلام و الصلاة) ميباشند.
آخرين هشدار يا دلسوزي!!
قرآن کريم بعد از بيان دو چراغ هدايت براي راهنمايي بشر يعني قرآن کريم و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام و الصلاة) باز به محور اصلي سوره يعني مسئلهي معاد باز ميگردد و به عنوان آخرين دليل و برهان براي منکران باز قدرت الهي و ربوبيت خداوند را در مسئلهي مرگ و حيات يادآور ميشود و سخن را به لحظههاي پاياني عمر افراد آنجا که انسان از تمامي تصورات و تعينات دنيايي منقطع شده و هيچ چيز را يار و ياور خود نميبيند و ضعف وجودي و فقر تمامي موجودات را به حقيقت مشاهده ميکند ميرساند و يادآور ميشود که خداوند در اين لحظه و در تمام عمر از هر چيزي به انسان نزديک تر است و صد افسوس که انسان غافل است.
دوست نزديک تر از من به من است
|
|
وين عجب تر که من از وي دورم |
چه کنم با که توان گفت که او
|
|
در کنار من و من مهجورم[29]
|
اين ضعف تمامي موجودات و قدرت بي پايان خداوند باز خود دليلي است بر اينکه، مالک مرگ و حيات کسي ديگري است و پاداش و جزاء در دست او است و او است که ميميراند و زنده ميکند. و اوست که جهان آخرت را بر پا ميکند و به محاسبهي دقيق ميپردازد.
در حقيقت اين آيات پاياني يک نوع جمع بندي از آيات آغاز سوره و آيات اخير بحث شده است و باز يادآوري اين نکته که: «الدنيا مزرعة الاخرة» و ميفرمايد: «فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ * فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ». اگر در دنيا از مقربان و پيشگامان درگاه الهي باشي در لحظه مرگ در راحتي و آرامش و در آخرت در بهشت پر نعمت الهي داخل ميشوي.
«وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ أَصْحَابِ الْيَمِينِ فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ».
اگر در دنيا از سعادتمندان باشي در هنگام مرگ و داخل شدن به بهشت با سلام و خوش آمد گويي روبروي شوي و اين نشانهاي بر پيروزي تو در روز جزا است و هم چنين در حديثي از امام محمد باقر (عليه السلام و الصلاة) ميخوانيم که در ذيل اين آيه فرمودند: «هم شيعتنا و محبوبينا». اصحاب يمين شيعيان ما و دوستان ما هستند[30].
«وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ» و اگر از اصحاب الشمال که همان تکذيب کنندگان گمراه هستند باشي آخرتي سخت در انتظار توست و با آب جوشان دوزخ و حرارت و سموم از تو پذيرايي ميشود. در پايان نيز خداوند بزرگ بلند مرتبه در باب اهميت اين مطالب گفته شده دربارهي معاد اين تذکرات را از «حق اليقين» ميداند که بالاترين و عالي ترين مرحلهي يقين است و عين واقعيت ميباشد و فرمان تسبيح از تمامي تعينات و تصورات و تفکرات و جلوهها و استدلالها و خطورات که ممکن است در ذهن مخلوقات نسبت به خداوند قاهر واحد ايجاد شود صادر ميشود.
که: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ»:
و پروردگار بزرگت را از تمامي عيبها و نقصها مبري و او را تسبيح کن.
و صدق الله العلي العظيم.
نتيجه گيري
آنچه در پايان اين سوره بر تمامي متفکران در آيات الهي حاصل ميشود اين است که اين دنيا با تمامي ظواهر و بزرگي که دارد، عالمي فاني و گذرگاهي براي انسانها است اين دنيا منزل گاه و يا محلي براي سکونت نيست بلکه محل هجرت و حرکت است و در يک مفهوم اصلاً سکون براي موجودات معنا ندارد عالم هستي همان طور که از خدا است همواره به سوي او در حرکت ميباشد. و بازگشت همه به سوي اوست و اما آخرت منزل گاه انسان است. و عالمي باقي است و تمامي موجودات ناگريز در آن مهيا ميشوند و در صبحي نزديک همگان آن را به چشم ظاهر خواهند ديد. ميان آن عالم فاني يعني دنيا و اين عالم باقي يعني آخرت ارتباط بسيار ظريف و دقيقي برقرار است که «الدنيا مزرعة الاخرة». دنياي فاني است که آخرت باقي را ميسازد و به قول آن عارف که ميفرمود: ببينيد چگونه خود را ميسازيد؟!
قرآن کريم در اين سوره در يک مقايسهاي کوتاه احوالات بهشتيان، رستگاران روز جزا، جهنميان، شقاوتمندان روز جزا، را بيان ميکند و اين سعادت و شقاوت را نتيجهي مستقيم اعمال آنها در دنيا ميداند و مقربان را در اعلي عليين و سعادتمندان را در بهشت برين و شقاوتمندان در عذابي سخت ميبيند. قرآن کريم به بيان همين احوالات اکتفا نکرده و راهکار ساختن آيندهاي زيبا و جاويد را براي بندگان تبيين کرده است و فرموده است هر کس در زندگي دنيا به دامان قرآن کريم و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام و الصلاة) که عِدل قرآن مجيد هستند چنگ بزند و در حوادث روزگار همواره اين عزيزان را الگو و راهنماي خود قرار دهد نه تنها در دنيا زندگي عالي خواهد داشت بلکه آخرتي نيکو در بهشت برين در انتظار اوست و با استقبال خوبان عالم به حضور خداوند مُشرَّف ميشود.
و السلام علکم و رحمة الله و برکاتُه.
منابع و مآخذ:
- قرآن كريم
- نهج البلاغه ترجمه فيض الاسلام
- مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه
- بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن
- بهرامپور، ابوالفضل، تفسير نسيم حيات
- صدوق، محمد بن علي بن بابويه، الاعتقاد و علي الشرايع
- فيض كاشاني، ملا محسن، المهجة البيضاء
- فيض كاشاني، ملا محسن، انتشارات بيدار، علم اليقين قم 1371 ش
- زنجاني، ابو عبد الله،تاريخ القرآن
10. مرحوم عبد علي ابن جمعه الحويزي، تفسير نور الثقلين
11. مراغي، احمد مصطفي،تفسير مراغي
12. سيوطي، تفسير در المثور
13. آلوسي، علامه شهاب الدين محمود، روح المعاني
14. هاتف اصفهاني، سيد احمد، ديوان الشعار به تصحيح وحيد دستگردي، انتشارات فروغي، 1345
15. القرطبي، محمد بن احمد انصاري، تفسير قرطبي
16. كليني، محمد بن يعقوب، وسائل الشيعه
17. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات به تصحيح دكتر غلام حسين يوسفي، انتشارات خوارزمي، تهران، 1368
18. بحراني، مرحوم سيد هاشم، تفسير البرهان في تفسير القرآن
[1] . علم اليقين، ج1، ص247 و بحارالانوار، ج107، ص109.
[2]. روز عيد، مرغي کوچک نزد حضرت سليمان (عليه السلام) آمد در حالي که ران ملخي در دهانش بود، پس عذر خواست و با بياني گويا گفت: ارزش هديه مناسب حال و به قدر توان آورنده آن است.
[3]. تاريخ القرآن ابو عبدا… زنجاني ص 59 .
[4] . تفسير نمونه، جلد 23، ص 193 .
[5]. تفسير نمونه، جلد 23، ص 199.
[6]. تفسير مجمع البيان جلد 9، ص 212 و تفسير برهان جلد4، ص 273 و تفسير نمونه جلد 23، ص 194 .
[7]. ثواب الاعمال (طبق نقل نور الثقلين جلد 5، ص 203، تفسير نمونه جلد 23، ص 195 .
[8] . «مجمع البيان»، جلد9، ص212 و تفسير نمونه، جلد23، ص195.
[9] . «خصال» طبق نقل «نور الثقلين» جلد 5، ص204 .
[10]. پيامبر اکرم (صلي ا… عليه و آله وسلم) فرمودند: «اَنا و عَلي اَبَوا هذِه الُامَّةِ» من و علي پدران اين امتيم. علل الشرايع، شيخ صدوق، ج1، ص 127.
[11]. «تفسير مراغي» جلد 27، ص 134 و تفسير نمونه جلد 23، ص 205.
[12] . تفسير نمونه جلد 23، ص207.
[13] . علم اليقين: ج1، ص 347 و بحارالانوار ج107، ص 109 .
[14] . در روايت است که روزي عربي باديه نشين به خدمت پيامبر اکرم (صلي ا… عليه وآله وسلم) آمد و عرض کرد اي رسول خد! خداوند متعال در قرآن کريم نام از درخت موزي و آزاردهي برده است و من فکر نمي کردم در بهشت چنين درختي باشد! فرمودند: کدام درخت؟ عرض کرد: درخت سدر، زيرا داراي خار است، پيامبر اکرم (صلي ا… عليه و آله وسلم) فرمودند: مگر خداوند نمي فرمايد: «فِي سِدْرٍ مَّخْضُودٍ» مفهومش اين است که خارهاي آن را قطع کرده است و به جاي هر خار ميوه اي قرار داده که هر ميوه اي هفتاد و دو رنگ ماده ي غذايي دارد که هيچ يک شباهتي به ديگري ندارد. (روح المعاني جلد 27، ص120 – در المنثور جلد6، ص 156- تفسير نمونه جلد 23 ص 221).
[15]. علم اليقين، ملا محسن فيض کاشاني، ج1، ص 49 .
[16] . نهج البلاغه، خطبه ي 186 (خطبه ي توحيديه).
[17] . ديوان سيد احمد هاتف اصفهاني، تصحيح وحيد دستگردي، انتشارات فروغي، 1345 .
[18] . عنقا شکار کس نشود دام باز گير جانجا هميشه باد به دست دام را.
[19]. تفسير نمونه، ج23، ص230 .
[20]. سوره نساء، 48 .
[21] . تفسير نمونه جلد 23، ص257 .
[22] . تفسير نمونه جلد 23، ص258 .
[23] . تفسير قرطبي جلد9، ص6392 و تفسير روح المعاني جلد 27، ص 131 و تفسير نمونه جلد 23، ص 259 .
[24] . تفسير نمونه، جلد 23، ص267 .
[25] . وسائل الشيعه، جلد 1، ص 269، حديث 3 .
[26] ."بصائر الدرجات" محمد بن حسن صفار، تصحيح ميرزا محسن کوچه باغي، کتاب خانه ي آيت ا… مرعشي نجفي (رحمة الله عليه)، قم، 1404ق، ص 196،حديث 7، و بحار الانوار جلد 92، ص 97 .
[27] . سوره احزاب، آيه 33 .
[28] . "در المنثور" جلد 6، ص162 .
[29] . گلستان سعدي.
[30] . تفسير برهان جلد4، ص285 .