این آزمایش، پژوهشی پیرامون میزان اعتبارِ تشخیص روانپزشکان و روانشناسان در شناسایی و تشخیص اختلالات روانی بود که در سال 1972 توسط دیوید روزنهان (David Rosenhan) در چند بیمارستان روانی ایالات متحده انجام شد.
نتایج این آزمایش پس از مدتی در سال ۱۹۷۳در یک مجله علمی- پژوهشی با عنوان "در باب جنون در دارالمجانین" (On being sane in insane places) منتشر شد در این آزمایش هشت تن از همکاران روزنهان با تظاهر به اینکه از لحاظ روانی مشکل دارند هر کدام به یک بیمارستان روانی در ایالات متحده مراجعه کردند و خواستار پذیرش شدند. همه این افراد از لحاظ روانی، طبيعي و نرمال بودند و مشکل جسمانی و روانی خاصی نداشتند…
آنها در جلسه ارزیابی اولیه که توسط تیم روانپزشکان روانشناسان بیمارستان به عمل آمد مدعی شدند که صداهای مبهم و عجیب و غریبی می شنوند. جالب اینجا بود که در مصاحبه روانی ای که برای ورود به بیمارستان روانی از آنها به عمل آمد به غیر از تظاهر به شنیدن این صداهای مبهم، سایر اطلاعاتی که از خودشان در اختیار مصاحبه گر قرار دادند صحیح و صادقانه بود. پس از انجام بررسی های اولیه توسط تیم تخصصی بیمارستان، تمامی این هشت نفر پذیرفته شدند!
بعدها که روزنهان پرونده بالینی این افراد را مطالعه کرد دریافت که در پرونده بالینی تمامی این هشت نفر، اختلال اسکیزوفرنی (schizophrenia) تشخیص داده شده بود! این افراد در طول مدتی هم که در بیمارستان بودند به جز ادعای شنيدن اين صداهای عجیب و غریب، رفتاري كاملاً طبيعي داشتند.
روزنهان دریافت که حتی اکثر رفتارهای طبیعی این هشت نفر نیز در طول مدت زمانی که در بیمارستان بودند توسط تیم تخصصی و کارکنان بیمارستان به عنوان رفتارهایی غیر نرمال تشخیص داده شده بود. به عنوان مثال، همكاران روزنهان در طول مدتی که در بیمارستان بودند دایماً درباره وضعيت خود یادداشت برداری می کردند.
علیرغم اینکه كاركنان و تیم تخصصی بیمارستان، متوجه این رفتار یادداشت برداری آنها بودند اما آن را نوعي رفتار مشکل دار و مرتبط با اختلال رواني این افراد قلمداد می کردند. جالب اینجا بود که سایر بيماران واقعي بیمارستان بر خلاف تیم تخصصی بیمارستان فکر مي كردند که اين شبه بیمار (همکار روزنهان) محقق و پژوهشگری است كه قصد دارد درباره بيماران روانی، تحقیقی انجام دهد. کارکنان و تیم تخصصی بیمارستان های روانی حتی بعد از مرخص كردن اين افراد از بیماستان نیز تشخيص نداده بودند که اين افراد واقعاً بيمار نبودند و تظاهر به بیماری می کردند.
بد نیست که در همین رابطه اشاره ای داشته باشیم به نظریه برچسب زنی (Labeling Theory) یا انگ زنی (stigmatization) که توسط جامعه شناسان در دههٔ۶۰میلادی توسعه یافت. نظریهٔبرچسب زنی معتقد است که انحراف از قانون، ذاتی نیست، و به جای آن، بر تمایل اکثریت به چسباندن برچسب منفی به اقلیت، یا کسانی که آنها را منحرف از هنجارهای معمول تلقی میکند، متمرکز میشود.
اعتقاد این نظریه این است که چگونه هویت و رفتار افراد ممکن است توسط واژگانی که برای تشریح یا طبقه بندیشان به کار می رود، ارزیابی شده یا تحت تأثیر قرار گیرد.
در واقع، نظریه پردازان نظریه برچسب زنی معتقدند انحراف یک پدیدۀ اجتماعی است و بر این باورند که کجرویهای اجتماعی ناشی از عوامل روانشناختی یا زیست شناختی نیست، بلکه این جامعه است که هویت انحرافی را در افراد پدید می آورد. فرانك تانن ببام (frank Tannenbaum)migna.irدر کتاب معروف خود به نام "جرم و اجتماع" (1938) معتقد است که وقتي فردي به عنوان بزهكار دستگير مي شود اين برچسب (بزهكاري)، علاوه بر اينكه مي تواند تصور شخص را از خودش تغيير دهد موجب مي شود تا دیگران نیز نسبت به آن برچسب (بزهکار بودن) و نه به خودِ آن فرد واكنش نشان دهند.
یکی دیگر از نکات جالب توجه آزمایش روزنهان این بود که بيماران بستري شده واقعی در بیمارستان بر خلاف روانپزشكان و تیم تخصصی بیمارستان، خیلی زود به نرمال بودن اين هشت نفر پي بردند! نتایج این آزمایش، اعتبار تشخیصی روانپزشکان و روانشناسان را زیر سؤال برد.
همچنین یافته های حاصل از این آزمایش نشان داد که برچسب گذاري روي بيمار چه پيامدهايي در بر دارد. در این رابطه بد نیست که فیلم سینمایی "دیوانه از قفس پرید "- 1975- (One Flew Over the Cuckoo's Nest) ساخته میلِش فورمن (Miloš Forman) را حتماً ببینید.ضمناً توصیه می کنم که کتاب "تاریخ جنون" و "پیدایش کلنیک" اثر میشل فوکو را نیز مطالعه فرمایید.
http://www.migna.ir/vdcjome8.uqeyxzsffu.html