ژئوپولیتیک قرن 21

 

 

ژئوپلتیک در قرن بیست و یکم

دکتر عزت اله عزتی

انتشارات سمت

تهران 1388 - 233 صفحه

تلخیص:محمد دهرویه

قرن بیست و یکم که باید آن را قرن فجایع انسانی نامید پایان پذیرفت . علت این نامگذاری میزان سنگین تلفات انسانی به دلیل وقوع جنگها و درگیریها در این قرن نسبت به نوزده قرن گذشته بود . در قرن بیستم مفاهیم ، نظریه ها و فرضیات ژئوپولیتیکی بیشتر از استراتژیهای نظامی متأثر و از این رو قطب بندی در جهان مطرح بود ولی این تفکرات به دلایل عینی نتوانست از فکر به عمل در آید و این رخداد خود عاملی شد که مفاهیم و فرضیات ژئوپولیتیکی قرن بیست و یکم تغییر کنند .

 

قرن بیست و یکم که باید آن را قرن فجایع انسانی نامید پایان پذیرفت . علت این نامگذاری میزان سنگین تلفات انسانی به دلیل وقوع جنگها و درگیریها در این قرن نسبت به نوزده قرن گذشته بود . در قرن بیستم مفاهیم ، نظریه ها و فرضیات ژئوپولیتیکی بیشتر از استراتژیهای نظامی متأثر و از این رو قطب بندی در جهان مطرح بود ولی این تفکرات به دلایل عینی نتوانست از فکر به عمل در آید و این رخداد خود عاملی شد که مفاهیم و فرضیات ژئوپولیتیکی قرن بیست و یکم تغییر کنند .

 

فصل اول – ریشه یابی تفکرات ژئوپولیتیک قرن بیستم :  

برای ورود به بحث ابتدا باید تعاریفی ارائه شود : جغرافیای سیاسی علمی است که نقش سیاست را در جغرافیا بررسی می کند ، در حالی که علم ژئوپولیتیک به بررسی نقش عوامل جغرافیایی در سیاست می پردازد .

-    ژئوپولیتیک در فرهنگنامه فرانسوی روبر (1965) : ژئوپولیتیک علمی است که به مطالعه روابط بین داده های طبیعی ، جغرافیا و سیاست حکومتها می پردازد .

-    ژئوپولیتیک در فرهنگنامه لاروس (1962) : مطالعه روابطی که هر کشور به وسیله آن سیاستهایش را با قوانین طبیعی به هم پیوند می زند و در این پیوند قوانین طبیعی از عوامل دیگر ، تعیین کننده ترند .

-        ژئوپولیتیک از منظر کارل هاوس هوفر (1920) : ژئوپولیتیک وجدان جغرافیایی کشور خواهد شد و باید بشود .

-    ژئوپولیتیک در نوشته سائول بی. کوهن (1973) : عصاره ژئوپولیتیک مطالعه روابطی است که میان سیاست بین المللی ، قدرت و مشخصات جغرافیایی برقرار می شود .

-        ژئوپولیتیک از نظر ویلیام دی. فاکس  (1963) : ژئوپولیتیک یعنی به کارگیری وجدان جغرافیایی در مناسبات بین المللی .

-    ژئوپولیتیک در نوشته ژنرال فرانسوی ، پییر گالوا (1990) : ژئوپولیتیک یعنی مطالعه نحوه ارتباط بین هدایت سیاسی یک قدرت با برد بین المللی و چهارچوب جغرافیایی عملکرد آن .

می توان نتیجه گرفت که ژئوپولیتیک عبارت است از : درک واقعیتهای محیط جغرافیایی به منظور دستیابی به قدرت ، به نحوی که بتوان در بالاترین سطح وارد بازی جهانی شد و منافع ملی و حیات ملی را حفظ کرد ؛ به عبارت دیگر ژئوپولیتیک عبارت است از : علم کشف روابط محیط جغرافیایی و تأثیر آن بر سرنوشت سیاسی ملل .

 

نظریه های جهانی ژئوپولیتیک :

          پیدایش نظریه های ژئوپولیتیکی قرن حاضر در جهان غرب ، ناشی از فضای سیاسی خاص این دوران است . در اواخر قرن نوزدهم ، جهان شاهد پیشرفتهای فوق العاده ای درخصوص تسلط فیزیکی برجهان بوده است . پایه و اساس این تفکرات را ملل اروپایی بنیان نهاده بودن و سپس آمریکاییها نیز بر آن افزودند . در بحرانهای علمی بود که تفکر ژئوپولیتیکی قرن بیستم متولد شد ، به عبارت دیگر این علم زمانی خود را مطرح کرد که جدال بین طرفداران مادیت و معنویت برای هدایت جامعه ، با بهره گیری از علوم و فنون و تکنیک به اوج خود رسیده بود و دیگر انسانها به عنوان برادر و برابر به یکدیگر نگاه نمی کردند بلکه طبیعت آنان گرایش هجومی پیدا کرده بود و مسأله تنازع بقاء شکل می گرفت .

در این برهه از زمان ، توسعه امپراتوری اروپا به تدریج کند شد و ناآرامی و تشنج در این منطقه بالا گرفت . فردریک راتزل آلمانی ، سهم بسزایی در تفکر فلسفی علوم طبیعی در آلمان داشت . راتزل و همفکران وی از جمله کسانی بودند که موفق شدند تأثیرات محیط را برقدرت سیاسی ملتها طبقه بندی کنند . گرچه راتزل ژئوپولیتیسین نبود ، به علم ژئوپولیتیک خدمات فراوانی نمود .

افکار راتزل را یکی از شاگردانش به نام خانم سمپل ، به ایالات متحده آمریکا برد ولی جغرافیدانان فرانسوی از گرایش شدید راتزل نسبت به مسائل سیاسی خرسند نبودند . جغرافیا به عنوان یک اصل علمی ، در بریتانیا بیش از دیگر کشورهای قاره اروپا ، اهمیت و قداست یافت و جایگاه ویژه ای در تاریخ و فلسفه آن کشور پیدا کرد . مفهوم سیستم جهانی برای عملیات در جهان محدود کنونی ، تأثیر بسزایی در تفکر جغرافیایی آینده داشت و این دیدگاه را درخصوص خشکیهای جهان برای اولین بار سر هلفورد مکیندر مطرح کرد . وی هارتلند را ناحیه وسیعی می دانست که از اقیانوس منجمد شمالی تا نزدیکی کناره های آبی این منطقه ادامه داشت . وی معتقد بود که هارتلند بزرگترین دژ طبیعی روی کره زمین است و برای اولین بار پادگانهای زیادی به مراقبت از آن می پردازند که از لحاظ کمیت و کیفیت در حد بسیار خوبی است .

 

اسپایکمن و تئوری ریملند :

اظهار نظر ناشی از شیفتگی نسبت به نظریه های مکیندر – بدون حتی کلمه ای انتقاد – یکی از استادان فن به نام نیکولاس اسپایکمن را وادار کرد که به این نظریه پاسخ دهد . تفسیر اسپایکمن از اهمیت ارتباط هاتلند با حلقه اطراف آن ، اندکی با اظهارات مکیندر متفاوت است . مکیندر این محدوده را هلال داخلی و خارجی می خواند اما در بیان اسپایکمن ، این محدوده سرزمین حاشیه یا ریملند خوانده می شود که در محاصره آبهاست . این نظریه که سهولت حرکت در دریا ، امکان برقراری یک سلطه مافوق را که نمونه ای از ساخت  ژئوپولیتیک جدید است ، امکانپذیر می کند ؛ در مقایسه با الگوی قبلی که کشوری را دارای قدرت مافوق می دانست که بتواند کنترل سرزمینهای وسیعی را در خشکی اروآسیا به عهده بگیرد ، متفاوت است . بنابراین اسپایکمن بیشتر بر دریا تأکید داشت . او معتقد بود قدرت دریایی است که قاره اروآسیا را ممتاز می کند و آن را به شکل یک واحد عمل کننده در می آورد و همچنین دریا ارتباط بین دنیای قدیم و جدید را امکانپذیر می کند . در نهایت وی قدرت دریایی را کلید استراتژی جهانی می دانست . دلیل اهمیت دادن اسپایکمن به ریملند در مقایسه با هارتلند ، از این جهت بود که به اعتقاد وی ، این منطقه امکان ترکیب قدرت بری و بحری را بهتر فراهم می کند .

 

ماینگ و معیارهای انسانی :

بحث برسر هارتلند و ریملند ، توجه تعداد زیادی از جغرافیدانان سیاسی را به خود معطوف داشت . به همین علت در 1965 دونالد ماینگ در مقاله ای به جنبه های پویایی ارتباط ریملند و هارتلند توجه کرد . وی اظهار داشت : منطقه ای که مکیندر و اسپایکمن روی آن تأکید می کنند ، ناشی از تصور آنان از غیرقابل تغییر بودن مسائل استراتژیک است و چشم انداز محدود هر دوی آنان ناشی از صف بندی قدرتها در آن دوره بوده است .

در حالی که استراتژیها ، تابع تکنولوژی اند ، بنابراین نمی توانند همیشه ثابت باشند . نباید تنها براساس چشم اندازهای طبیعی ، حکمی صادر کنیم بلکه باید به انسان با تمام پیوندهایش توجه کنیم ، زیرا از زمانی که در موازنه قدرت جهانی تغییراتی به وجود آمد ، کارکرد حقیقی و موقعیت سیاسی هر واحد سیاسی در ریملند نیز به موازات آن تغییر کرد .

در سال 1962 یکی از محققان به نام هوسان با توجه به عواملی از قبیل تولیدات صنعتی و کشاورزی ، مدنیت ، توسعه شهری و توزیع منابع ، بخشی از هارتلند مکیندر را که مسکو تا دریای سیاه و از رودخانه ولگا تا دریاچه بایکال بصورت قوسی قرار داشت ، به عنوان بخشی حساس متمایز کرد و آن را قلب هارتلند نامید .

 

جمع بندی جالب پاندز :

روان شناسی جنگ سرد کشورهای بلوک غرب ناشی  از استراتژی وسیع آنهاست . این استراتژی متأثر از ویژگیهایی است که عباتند از : توزیع جغرافیایی کشورهای دو بلوک به گونه است که احتمال دارد برخورد را بین آنها در ذهن القاء می کند . فشار کشورهای کمونیستی به طرف خارج از یک طرف و تلاش کشورهای غربی برای جلوگیری از این نفوذ از طریق کیفیت پیوند کشورهای قلمرو ریملند به منظور کاهش فشار نیروی مرکزی از طرف دیگر ، روشن می کند که اگر این وضعیت به همین صورت پیش برود ، تحلیل مکیندر ، اسپایکمن و دیگران نقش قابل توجهی در بیان حقیقت دارد . در گذشته ما همواره شاهد اعمال فشارهایی از طرف کشورهای کمونیستی به نواحی حاشیه بوده ایم ، اگر چه این فشارها به صورت طولانی ادامه نداشته ، با وجود این در پشت سر این فشارها ارتشهای اتحاد جماهیر شوروی سابق و در موارد اندکی ارتش چین قرار گرفته اند . این وقایع نشان می دهد که ارتباط زیادی بین ریملند و هارتلند به گونه ای که مکیندر مطرح کرده است موجود است .

 

سیر تحول ژئوپولیتیک در آلمان :

با رشد افکار نظامی در آلمان ، جغرافیای سیاسی به تدریج به ابزاری برای اعمال قدرت حکومت مبدل شد . در پایان جنگ جهانی اول ، یک آلمان مغلوب ، مجبور به امضای قراردادی شد که با علایقش فاصله زیادی داشت . در این زمان جغرافیا پویاتر شد و برای خود جای پایی پیدا کرد . دانشمندان آلمانی قربانی جنونی شده بودند که می گفت : یا هیچ چیز یا همه چیز . بعد از مرگ کیلن ، هاوس هافر در ژئوپولیتیک پیشتاز شد . وی معتقد بود که کلمه سیاست بدون دلیل با پیشوند ژئو به کار نرفته است ، این پیشوند سیاست را به زمین نسبت می دهد . اگر چه وی و موسسه مطالعات ژئوپولیتیک وی موفق به ارائه مدرکی دال بر غلبه و پیروزی بر دنیا نشدند ، می توان وی را پایه گذار افکار رایش دانست . اولین مطلب مهم و قابل توجه ، تقویت نیروی سیاسی هارتلند بود . دومین مطلب مهم تخریب قدرت دریایی کشورهای ساحلی به ویژه انگلستان بود که با رایش مخالفت می کردند .

ارتباط بین هاوس هوفر و هیتلر محدود بود . آنان در سال 1923 چند بار در زندان لندزبرگ یکدیگر را ملاقات کردند ولی همسر وی ، مانع مهم روابط با هیتلر بود . وی از روابط حسنه بین شوروی سابق و آلمان حمایت   می کرد ولی هیتلر در سال 1941 در اقدامی برق آسا به شوروی حمله کرد و این شکاف در سیاست خارجی ، باعث سردی روابط آن دو شد . بعد از جنگ جهانی دوم و شکست آلمان ، نوشته های هاوس هافر در مرکز سپاه هفتم آمریکا در هیدلبرگ ، جمع آوری شد . هاوس هوفر کتابش را همدم خود می دانست و نازیها را نسبت به تعلیماتش جاهل معرفی می کرد .

استراتژی ژئوپولیتیک هاوس هافر :

با توجه به اسناد ، مدارک و نوشته هایی که از هاوس هافر به جای مانده است ، وی برای ژئوپولیتیک آلمان قائل به استراتژی خاصی بوده و چنانچه استراتژی وی جامه عمل می پوشاند ، شاید امروز دنیا وضع دیگری غیر از وضع موجود داشت ؛ زیرا اساس استراتژی وی بر این اصل قرار داشت که دشمن اصلی قدرت بری در آینده ، انگلستان است . وی معتقد بود که انگلستان در طول تاریخ همواره سعی داشته از اتحاد آلمان و روسیه جلوگیری کند و برهمین دلیل به ایجاد کشورهای حائل بین این دو کشور اقدام کرده است . ولی پس از شروع جنگ ، بین نظریه وی و عملیات نظامی هیتلر بطور عملی فاصله ای ایجاد شد . اجرای غلط نظریه های او باعث شد آلمان پس از هفت سال توسعه طلبی ، از 1943 وضعیت پدافندی به خود بگیرد . انگلستان با بهره گیری از عملیات نادرست نظامی هیتلر ، توانست بر مدیترانه مسلط شود و آلمان هیچ وقت این ضعف استراتژیک را نتوانست برطرف کند .

 

سیر تحولات ژئوپولیتیک در جنگ جهانی دوم و نقش آلمان :

         در مدتی کمتر از نیم قرن ، دو صاعقه وحشتناک جنگ جهانی اول و دوم ، دو سوم کره زمین را به کام خود کشید . جنگ جهانی اول از سال 1914 تا 1918 شاهد اتفاقات بسیاری بود که اهم آنها به شرح ذیل می باشد :

-    حمله آلمان به فرانسه و جنگ جهانی اول ، در حقیقت آغاز یک تراژدی بزرگ است که در آن بیش از 57 میلیون انسان بی گناه و بدون هدف کشته شدند .

-        این جنگ برای امپراتوریهای اروپایی چون اتریش ، آلمان و روسیه بسیار گران و مهلک بود .

-    در سال 1918 با استعفای ویلیام دوم و پناهنده شدن وی به هلند ، آلمان جمهوری اعلام شد و 2روز بعد ، جنگ خاتمه یافت و کنفرانس صلح تشکیل شد و با ارائه طرح چهارده ماده ای ویلسن رئیس جمهور آمریکا ، در ظاهر به مناقشات خاتمه داده شد .

-    در یکی از مواد صلح نامه ، آلمان مسبب جنگ شناخته شد و این بند در عهدنامه صلح برای اثبات غرامتهای جنگی گنجانده شده بود . ملت آلمان معتقد بود با گنجانیدن چنین ماده ای در صلح نامه ، شرافت آنان زیر سوال رفته است . با گذشت زمان ، برخی از مردم کشورهای متفق ، به مرور زمان مواد عهدنامه ورسای را غیر منصفانه و غیر عملی دانستند .

-    هیتلر و ناسیونال سوسیالیستها از سال 1919 طرفدارانی پیدا کرده بودند ، زبان به تقبیح حکومت ویمار گشودند که چرا در مقابل فرانسه سرتسلیم فرو آورده اند ، بدین ترتیب فعالیت سیاسی نازیها شروع شد .

-    هیتلر بر اثر اوضاع و احوال بد اقتصادی ، شخصیتی شبیه ناپلئون پیدا کرد و با نطقهای آتشین خود و با استفاده از تریبون حزب یاد شده ، عهدنامه ورسای را مایه سرشکستگی آلمان قلمداد کرد و دموکراسی ویمار را به باد انتقاد گرفت و سرانجام موفق شد حکومت خود را تحت لوای رایش سوم در سال 1933 بنیانگذاری کند و با قدرت شگرف و مدیریت بی نظیر خود ، نظم نوینی را بر آلمان آشفته حاکم کرد .

 

تنشهای قبل از شروع جنگ جهانی دوم :

       در سال 1935 هیتلر موادی از عهدنامه ورسای که در آن آلمان را خلع سلاح نگه می داشت رد کرد و بدین ترتیب بطور علنی به بسط ارتش و نیروی دریایی اقدام کرد و اعتراض فرانسه ، انگلیس و ایتالیا نیز موثر نیفتاد و در سال 1936 عهدنامه صلح را باطل اعلام و دوباره ناحیه راین لند را تصرف کرد . در سال 1938 قوای آلمان وارد اتریش شد و اتحاد اتریش آلمان تحقق یافت و شش میلیون آلمانی را به جمعیت خویش افزود . متفقین در هیچ وضعیتی حاضر نبودند بهانه به دست هیتلر بدهند تا مبادا جنگ شروع شود .

در استراتژی نظامی آلمان ، برای شروع جنگ جهانی دوم ، سه اصل پیش بینی شده بود که عبارتند از : 1- آلمانی کردن دریای بالتیک 2- اشغال لنینگراد که به گمان هیتلر قلب کمونیسم بود و 3- اشغال سرزمینهای اوکراین و قفقاز . تجربه شش ساله جنگ جهانی دوم ثابت کرد که چون استراتژی جنگی هیتلر با استراتژی ژئوپولیتیک  هاوس هوفر هماهنگ نبود ، عوامل منفی دیگری نیز بدان افزوده شد و در نتیجه هیتلر شکست خورد .

در مارس 1939 سپاهیان هیتلر شهر بندری ممل را اشغال کرد . در سال 1939 آلمان و شوروی سابق پیمان دوستی و عدم تجاوز به یکدیگر را امضاء کردند و در همان سال آلمان به لهستان حمله کرد . همچنین پس از انجام تمرینات در زمستان ، به ناگهان به نروژ ، دانمارک ، هلند و بلژیک حمله کرد . همچنین فرانسه را به اشغال خود در آوردند .

سرانجام ایالات متحده آمریکا ، با توجه به منشور آتلانتیک به نفع متفقین وارد جنگ شد . در ژوئن 1941 طرح حمله به شوروی سابق برای دسترسی به نفت قفقاز و گندم اوکراین تهیه دید و جنگ تا زمستان به طول انجامید و اوکراین تسخیر و لنینگراد محاصره شد و تا 25 مایلی مسکو پیش رفتند .

 

تحولات ژئوپولیتیکی در حوزه اقیانوس کبیر :

ژاپن تا 1941 به مدت 10 سال با چین در جنگ بود و پس از امضای قرارداد دوستی با آلمان و ایتالیا ، یک رشته پایگاه های نظامی در هندوچین به دست آورد . آنها در سال 1941 به پایگاه دریایی پرل هاربر در جزایر هاوایی حمله برد و فیلیپین را مورد هجوم قرارداد. پس از آن سنگاپور را که پایگاه دریایی انگلستان بود تسخیرکرد . همچنین در سال بعد فیلیپین ، ماله و هندشرقی که متعلق به هلند بود تسخیر نمود . پس از گینه نو ،          جزایر آلئوسین و بیرمانی را تصرف کردند . در سال 1942 در پیکار دریایی مرجان و میدوی پیروزیهای دریایی عظیمی نصیب متفین شد .

در سال 1943 کانادائیها ، انگلیسیها و آمریکائیها در جزایر سیسیل شکست سختی به موسولینی دادند . در سال 1944 عده ای در آلمان قصد ترور هیتلر را داشتند که البته موفق نشدند . شوروی سابق در اوایل 1945 به پروس شرقی ،چکسلواکی سابق و مجارستان وارد شد و هجوم نهایی خود را به خاک آلمان شروع کرد و دیری نگذشت که به دروازه های برلن رسید . با موافقت متفقین ، یک سپاه شوروی سابق ، برلن را تصرف کرد و هیتلر در ویرانه های پایتخت خود جان سپرد و جنگ در ماه مه 1945 در اروپا خاتمه یافت .

جنگ در اقیانوس کبیر برعلیه ژاپن 3 سال طول کشید و این به دلیلی اهمیتی بود که متفقین برای جنگ در اروپا قائل بود . در سال 1944 پس از اشغال متصرفات ژاپن در اقیانوس کبیر ، به پیروزی بزرگی نایل شدند و پس از تسخیر جزیره اوکیناوا با پرتاب 2 بمب اتمی امپراتوری ژاپن را مجبور به تسلیم کرد .

 

ژئوپلتیک لهستان :

لهستان به دلیل استقرار بین دو دریای سیاه و بالتیک در قاره اروپا ، طی قرون وسطی و دو جنگ جهانی و حتی کنون ، تاریخ ژئوپولیتیکی آشفته و غیر معمولی را پشت سر گذاشته است . رومر استاد جغرافیای دانشگاه لونبرگ معتقد بود که در اروپا سه شبه جزیره مهم قرار دارد که مهمترین آنها لهستان است . این وحدت جغرافیایی بطور مداوم بر ژئوپولیتیک لهستان تأثیر گذاشته است .

تفکرات ژئوپولیتیکی در فرانسه :

ژئوپولیتیک در فرانسه به اندازه هر موضوع دیگری که بر اثر بسط و گسترش ، وارد زبان یک کشور می شود مورد توجه قرار داشت . ویدال دولابلاش پایه گذار جغرافیایی فرانسه به تنهایی به این مسأله توجه کرد که جغرافیای سیاسی نمی تواند بدون توجه به جغرافیای انسانی مطالعه شود . نکته ای که جغرافیدانان فرانسوی به آن توجه کردند ، پدیده ای بود به نام جغرافیای کاذب و دروغین که در طول سواحل راین خودنمایی می کرد . مشکل اساسی که فرانسه را به شدت آسیب پذیر می کرد ، حالت شش گوشه ای آن بود که بخصوص از جانب شرق در معرض هجوم و آسیب پذیری قرار داشت . جغرافیدانان سیاسی و نظامی فرانسه ، استحکامهای خندقی شکل را ارائه کردند . موقعیت ژئواستراتژیک فرانسه ایجاب می کند که هر استراتژی که در اروپا مطرح می شود ، باید فرانسه را درنظر داشته باشد . به همین دلیل کلمانسو در 1918 به این مسأله پی برد که برای حفظ ، بقاء و امنیت اروپا ، ناگزیر به پشتیبانی از فرانسه است . چهره های درخشانی که در فرانسه تنها از نظر علمی در بسط و توسعه   نظریه ای ژئوپولیتیک موثر بودند ، بدون آنکه خود را مبلغ یا تابع سیستم خاصی کنند عبارتند از : والو ، برونه ، آندره زیگفرید و دمانژون .

 

ژئوپولیتیک در آمریکا :

ایزایابومن در 1942 اظهار داشت که ژئوپولیتیک از آلمان به آمریکا انتقال یافت و زیربنای ژئوپولیتیک این کشور شد . چند تن از استادان برجسته آمریکا ، همگام با همکاران اروپایی خود ، باعث پیشرفت و گسترش تئوریهای این رشته شدند . نوپا بودن کشور آمریکا و موقعیت قاره ای آن بین دو اقیانوس ، ژئوپولیتیسین های این کشور را در مقایسه با همکاران اروپایی خود ، علی رغم مبادله اطلاعات ، دارای عقاید کاملاً متمایزی کرد .  آمریکا با گرایش به سمت ژئوپولیتیک انسانگرا ، توانست هرچه بیشتر و واضحتر ، طبیعت و موقعیت دنیا را درک کند .

اسپایکمن متوجه وجود سه قدرت بزرگ مرکزی در جهان شد که نواحی ساحلی آتلانتیک آمریکای شمالی ، ساحل اروپا و سرزمینهای ساحلی شرق در اروآسیا را در بر می گرفت . فرانکلین روزولت که از 1933 ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا را به عهده داشت ، یک جغرافیدان آماتور بود . وی روی نظریه دریایی ماهان مطالعه کرد و با افکار بومن آشنایی داشت و در طول جنگ جهانی دوم ، در مواردی با وی مشورت نموده و هم عقیده بود .

آلفرد ماهان بیش از هر فرد دیگری به تئوری قدرت دریایی و استراتژی آن اهمیت می داد و در خط مشی نیروی دریایی آمریکا تغییرات مهمی ایجاد کرد . به عقیده وی در دنیای جدید تجارت و بازرگانی ، موقعیت دریایی مناسب ، دارای مزایای اقتصادی ، سیاسی زیادی است در حالی که کشورهای محصور در خشکی از اهمیت کمتری برخوردارند . ماهان این آیین جنگی را ارائه داد که کنترل دریاها اولین شرط لازم برای کسب قدرت جهانی است .

براساس تجزیه و تحلیل قدرت دریایی بریتانیا و تاریخ دریایی جهان ، آلفرد ماهان توانست شش عاملی را که قدرت دریایی ، تا حد زیادی به آنها بستگی دارد تشخیص دهد که عبارتند از : 1) موقعیت جغرافیایی 2) ویژگیهای طبیعی 3) طول ساحل و وسعت قلمرو 4) جمعیت 5) خصوصیات ملی 6) خط مشی حکومت و رهبران سیاسی .

وی در سالهای پایانی قرن نوزدهم ، به جغرافیای سیاسی توجه خاصی داشت .

محقق برجسته دیگری که در گسترش ژئوپولیتیک آمریکا نقش داشت نیکولاس اسپایکمن بود . وی عقیده داشت مطالعه موقعیت جغرافیایی یک کشور در جهان ، با سیاست خارجی آن کشور توافق اساسی دارد . وی قدرت را وسیله ای برای حفظ صلح می دانست و بر این عقیده بود که قدرتهای بزرگ به تنهایی دارای وسایل تحمیل صلح هستند . وی اشاره کرد که ژئوپولیتیک ، نیروها را در سطحی وسیع و در چهارچوب جغرافیایی عرضه می کند .

اسپایکمن ناحیه حاشیه ای یا ریملند را مهمتر از هارتلند می دانست . ریملند منطقه ای بین هارتلند و دریای حاشیه آن را دربر می گیرد . وی فرضیه خود را چنین عنوان کرد : هر کس ناحیه حاشیه ای را کنترل کند ، حاکم اروآسیاست و چنین کسی سرنوشت دنیا را رقم خواهد زد .

 

استراتژی در یک دوره جدید اقیانوسی :

محققان با دلایل آشکار بطور مستقیم و غیر مستقیم ثابت کردند که ملاحظات عملیات بازدارندگی اتمی به وسیله غرب ، بر نظریه هارتلند مبتنی بوده است . وجود سلاحهای اتمی به منظور جبران عدم توازن احتمالی قدرت بین روسیه و غرب ، به سبب سودمندیهای استراتژیکی که از قبل با استفاده از نظریه مکیندر حاصل شده بود ، لازم به نظر می رسید . قدرتهای هسته ای با تجهیز غیر موثر سطح این کشتیها ، باب جدیدی گشوده اند . قابل کشتیرانی شدن و تردد در اقیانوس اطراف قطب شمال به وسیله زیردریائیها ، افسانه شکست ناپذیری هارتلند را بر هم می زند و بدین وسیله جزیره جهانی در حقیقت به صورت یک جزیره آزاد در می آید . بنابراین گشایش اقیانوس طبق عقیده کلازوتیس به وقوع می پیوندد . طبق نظر والترز : وقتی زیردریاییها در آینده به صورت کشتیهای زنده تجاری فعالیت کنند ، حوضه اقیانوس قطب شمال به یک دریای استراتژیک با تضمینهای وسیع ژئوپولیتیکی درخواهد آمد .

 

تحولات ژئوپولیتیکی در نیمه قرن بیستم :

گاهی ممکن است تفکرات ژئوپولیتیکی در سطح نظریه های بزرگ ، محققان خود را گمراه کند ، زیرا بعضی نظریه های ژئوپولیتیکی ممکن است بصورت نظریه براحتی قابل ارائه باشند اما در عمل غیر ممکن جلوه کنند . یکی از منافع امنیتی و حیاتی ایالات متحده آمریکا ، بازداشتن روسیه از تسلط بر مناطق حاشیه ای اروآسیاست که در درستی این امر ، هیچ تردیدی وجود ندارد . از دیدگاه آمریکاییها ، یک اروپای متحد ممکن است در نگهداری سد ریملند ، در برابر فشارهای روسیه شکست بخورد . همچنین پدیدار شدن یا حتی امکان پدیدار شدن آن بطور جدی ، ممکن است عمل نظامی روسیه را تحریک کند . اسپایکمن از این می ترسید که مبادا منطقه حاشیه ای اروپا چنان منظم باید که به واسطه یک عدم توازن ، قدرت را در جزیره جهانی تهدید کند و این امر منافع را به خطر بیندازد .

 

استراتژی جهانی در عصر فضا :

در 1943 مکیندر دیگران را متوجه این نکته کرد که رویای قدرت هوایی را درسر بپرورانند ، زیرا این قدرت هوایی است که می تواند به عنوان یک عنصر بازدارنده  مطلوب در برابر ناوگانهای دریایی و نیروهای زمینی وارد عمل شود . مکیندر بعدها متقاعد شد که درطول تاریخ جنگها هیچ قدرتی وجود نداشته که بتواند جانشین نیروی هوایی شود . سلاحهای هسته ای نیز جزیی ضروری از نیروی هوایی در امور استراتژیک بشمار می آید .

 

 

 

 

فصل دوم – عوامل موثر در ژئوپولیتیک :  

عواملی که در ژئوپولیتیک موثرند به دو دسته عوامل ثابت و عوامل متغیر تقسیم بندی می شوند . عوامل ثابت همان پدیده های طبیعی و جغرافیایی طبیعی و جغرافیایی و عوامل متغیر که ممکن است برخی از آنها نیز منشأ طبیعی داشته باشند ، به دلیل مطرح بودن نقش کمیت در آنها ، جزء عوامل متغیر محسوب می شوند . موقعیت جغرافیایی در بین عوامل ثابت و انسان در بین عوامل متغیر ، نقش دو قطب اصلی را درتحلیلهای ژئوپولیتیکی ایفا می کنند .  

الف ) عوامل ثابت ژئوپولیتیک :

1-   موقعیت جغرافیایی : اساساً موقعیت عبارت است از چگونگی قرارگرفتن یک نقطه در سطح کره زمین که خود دارای دو حالت عمومی و نسبی و خصوصی یا ریاضی است . شکلهای مختلف موقعیت نیز به موارد ذیل تقسیم می شوند : 1) موقعیت دریایی 2) موقعیت ساحلی 3) موقعیت بری یا مرکزی 4) موقعیت استراتژیک . 

2-      فضا : مفهوم فضا شامل سرزمینهایی است که انسان توانسته در آنجا سکونت گزیند یا به گونه ای در آن دخل و تصرف کند . بنابراین قلمرو فضایی ژئوپولیتیک با توسعه و پیشرفت تکنولوژی گسترش می یابد .

3-      وسعت خاک : برخلاف گذشته ، اکنون دیگر ارزش مبنایی و تعیین کننده ای برای مقایسه کشورها با یکدیگر ندارد .

4-   وضع توپوگرافی : همان شکل خارجی زمین و شامل پدیده های مختلفی می باشد و به اقسام مختلفی تقسیم می شود مانند 1) مرزها 2) شبکه آبها 3) ناهمواریها 4) شکل کشور .

 

ب ) عوامل متغیر ژئوپولیتیک :

1-      جمعیت : ساده ترین شکل مطالعه جمعیت کشورها از دیدگاه ژئوپولیتیک ، مطالعه نحوه توزیع جغرافیایی آنهاست .  

2-   منابع طبیعی : ارزش حقیقی و واقعی هر کشوری به فراوانی و کیفیت منابعش بستگی دارد . منابع طبیعی به دو گروه تقسیم می شود 1) منابع غذایی و 2) منابع معدنی .

3-   نهادهای سیاسی و اجتماعی : نهادهای اجتماعی بر پایه رژیم سیاسی ، سازمان اقتصادی ، عادات ، تاریخ و اعتقادات یک ملت پایه گذاری می شوند و از آنجا که در بسترهای جغرافیایی متنوعی به وجود می آیند با یکدیگر تفاوت دارند .  هر چه عوامل همبستگی نهادهای اجتماعی در جامعه ای بیشتر باشد ، آن جامعه کمتر مورد اعمال نفوذ سوء استفاده مادی و معنوی سیاستهای خارجی قرار خواهد گرفت و برعکس .

 

تحول در قیمت نفت و بحران انرژی :

در 1973 افزایش قیمت نفت به وسیله کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) موجب عمیقتر شدن بحران مربوط به استعمار نو شد . در سال 1976 کشورهای پیشرفته سرمایه داری ، حدود 3/57 درصد از انرژی کل جهان را مصرف کرده بودند در حالی که فقط 6/36 درصد آن تولید خوشان بوده است . موقعیت ایجاد شده بر اثر افزایش قیمت نفت ، به ویژه در سالهای 1973 و 1974 باعث شد که اصطلاح بحران انرژی در جهان متداول شود .

 

فصل سوم – قرن بیست و یکم و پدیده ژئو اکونومی :  

با پایان جنگ سرد ، در قرن حاضر شاخص قدرت رهبری برای کشورهای سرمایه دار و قدرتمند جنگی در صحنه بین الملل ، دیگر قدرت نظامی نیست ، زیرا در حال ورود به عصری هستیم که نزاع مستقیم و رودررو ، که نیازمند پشتیبانی نیروهای نظامی است ، فرصت بروز پیدا نخواهد کرد و دیپلماتها امروزه ، مدعی دفاع از منافع اقتصادی و دیپلماسی هستند . وظیفه ای که هر دیپلماتی نمی تواند از عهده آن برآید .

 

قدرتهای سیاسی و ژئواکونومی :

گرچه برخورد و نزاع رودررو و سنتی به مدت طولانی بین کشورهای سرمایه دار و صاحب قدرت پیش نخواهد آمد ، این بدان معنی نیست که که چشم انداز نزاع و درگیری نامشخص است بلکه هدف این است که عامل درگیریها دیگر موضوعات دوران گذشته نیست بلکه در جوار هر اختلاف سلیقه ای یک عامل اقتصادی خودنمایی می کند . پایه و اساس این مطلب ، استدلالی است که از طرف ادوارد لوتویک ارائه شده است . او خبر از آمدن نظم جدید بین المللی در دهه نود می داد که در آن ابزار آلات اقتصادی جایگزین اهداف نظامی می شوند .

ژئوپولیتیک سنتی در مباحث سرزمینی راهی برای ژئواکونومی ارائه می دهد . امروزه دولتها براساس این طرح  برنامه ریزی و عمل می کنند و در این شیوه سعی می کنند از زبان ریاضی برای توصیف تفکر ژئواکونومی استفاده کنند ، به عبارت دیگر باید چنین گفت که در قرن بیست و یکم سرمایه گذاری به وسیله دولت همان کاری را خواهد کرد که قدرت آتش بالای نظامی .

 

حدود و وسعت ژئواکونومی :

رهیافت توسعه ارائه شده به وسیله لوتویک قدمی مشخص برای فهم ساختار جدید بین المللی و نظریه بازی در میان اعضای سازنده آن است . به نظر می رسد که ژئواکونومی مفهومی است که ورود موضوع اقتصاد را به صحنه جهانی ، به ویژه ، به لحاظ انگیزه سودگرایی تأکید می کند ؛ از طرف دیگر این موضوع نیز دور از نقد و انتقاد نیست . نقطه روشنتر اینکه رهیافت لوتویک محدود بودن حوزه آن را در چند حالت مشخص می کند و همزمان عدم توانایی انسان را برای اندازه گیری اقتصاد و استراتژی واقعی نشان می دهد .

 

ژئواکونومی چیست ؟

تعریف دقیق آن عبارت است از : تحلیل استراتژیهای اقتصادی بدون درنظر گرفتن سود تجاری ، که از طرف دولتها اعمال می شود ، به منظور حفظ اقتصاد ملی یا بخشهای حیاتی آن و به دست آوردن کلیدهای کنترل آن از طریق ساختار سیاسی و خط مشیهای مربوط به آن پرداخت . ژئواکونومی رابطه بین قدرت و فضا را بررسی می کند . فضای بالقوه و در حال سیلان همواره حدود و مرزهایش در حال تغییر و تحول است ، از این رو آزاد از مرزهای سرزمین و ویژگیهای فیزیکی ژئوپولیتیک است . در نتیجه تفکر ژئواکونومی شامل ابزار آلات لازم و ضروری است که دولت می تواند از طریق آنها به کلیه اهدافش برسد .

ژئواکونومی و ژئوپولیتیک :

هرگاه که واژه ای یا پیشوند ژئو به دلایل خاصی و با درنظر گرفتن تحولاتی در مقیاس جهانی مطرح        می شود ، اختلاف نظرها در تعریف و تشریح آنهم به طور همزمان ظهور می کند که اینک شاهد چنین صحنه ای هستیم . در مفهوم جدید ، ژئوپولیتیک مطالعه رابطه بین انسان است ، به عنوان عامل و بازیگر تقدیر و سرنوشت و فضا و عوامل محیطی آن به منظور جامه عمل پوشاندن به اهداف استراتژی ژئوپولیتیک کشور ، به نحوی که با کمترین تعارض و تقابل برخورد کند . ژئواکونومی همانند ژئوپولیتیک با این شرح روش و تفسیری برای رابطه بین انسان و عوامل محیطی در مقیاس جهانی است . این دو مفهوم تفاوتهایی نیز دارند : اول اینکه ژئواکونومی محصول دولتها و شرکتهای بزرگ تجاری با استراتژیهای جهانی است در حالی که این خصیصه در ژئوپولیتیک نیست . دوم اینکه هدف اصلی ژئواکونومی کنترل سرزمین و دستیابی به قدرت فیزیکی نیست بلکه دست یافتن به استیلای تکنولوژی و بازرگانی است .

 

شکل نوین قدرت و روابط بین الملل در قرن بیست و یکم :

با جهانی شدن و بازشدن بازارها و شکوفایی اقتصادهای ملی ما شاهد تغییر در اهداف و نظریه های بازیگران جهانی هستیم . در این دوره تجارت آزاد در کل به عنوان یک امر مثبت تلقی می شود و رقابتهای مختلفی هر روز برای رسیدن به مرحله بالاتر انجام می شود . هدف استراتژی نهایی دولتهای غربی رسیدن به یک قدرت اقتصادی است . پیدایش رهیافت ژئواکونومی بدون اشتباه و صحیح ، بالاترین سطح معقول در هماهنگی ملتهاست . ژئواکونومی ، در میان ملتهای تجاری توسعه یافته ، به عنوان پدیده سیالی ، برای پوشش دادن به فضای جدید رقابتی در آمده است . در دنیایی که ملتها به دنبال فضای جدید برای مانورهایشان هستند ، رهیافت ژئواکونومی شبکه بی نظیری برای فهم و درک مسائل بین المللی ارائه می دهد .

 

 

فصل چهارم – ویژگیهای ژئوپولیتیک روسیه :  

این واقیعت جغرافیایی وجود دارد که هیچ کشوری در جهان به اندازه روسیه ، در سمت گیری سیاست خارجی خود وابسته به ژئوپولیتیک نبوده است ، چه در دوران شوروی سابق و چه بعد از جنگ سرد و نیز در قرن بیست و یکم که زمامداران روسیه خود را ملزم به رعایت آن می دانند . روسیه ، سرزمین بری ، یکپارچه ، بسیار وسیع و از لحاظ ساختمان طبیعی و ترکیب انسانی بسیار متنوع است . این سرزمین موقعیت مرکزی اروآسیا را اشغال کرده و به همین دلیل در یک وضعیت پدافندی قرار گرفته است . در دوران جنگ سرد ، شوروی سابق با توجه به تقابل قدرتهای جهانی سعی داشت که یکی از اهداف سه گانه استراتژیک خود را بر مبنای توسعه ارضی قرار دهد تا بدین وسیله از این وضعیت نامطلوب رهایی یابد . ولی هر دو ابرقدرت به بن بست رسیدند و چاره را در این دیدند که در ساختار نظام جهانی تغییراتی به وجود آید ؛ از این رو شوروی سابق به تجدید نظر در ساختار اهداف استراتژیک ژئوپولیتیک خود پرداخت و نتیجه اش همان شد که ما آن را فروپاشی کمونیسم می نامیم .

وجدان سیاسی اصیل روسیه بسادگی بر این واقعیت استوار بود که تابعی از تزار و زندگی داخل سرزمین دولت روسیه باشد ، ایمان به ارتدکس نیز در اصل دربردارنده تصوری از این کشور بود ، اما با پیشرفت زمان ، تزارها این عنصر را حذف کردند . امپراتوری روسیه دربردارنده دیگر افکار مد روز و فرصت طلبانه کسانی است که نسبت به دوست و دشمن رحم نمی کنند . روشنفکران راه حلهای گوناگونی را برای حل مشکل هویت روسی بدون توجه         به هرگونه رژیم خودکامه با مذهب ارتدکس ارائه دادند . این حرکت اغلب از پان اسلاویسم روسیه نشأت می گرفت .

خمیرمایه اصلی تفکر نوین روسیه عبارتند از : 1) توسعه طلبی 2) قدرت نظامی 3) ساختار امپراتوری . این تفکرات عموماً اشکال کهنه یک رهبری بین المللی است . از پایان دهه 1970 معلوم شده بود که قدرت نظامی برای اتحاد شوروی سابق هیچ گونه شخصیت قدرت گسترده ای را در عرصه بین المللی فراهم نکرده است .

از پایان 1992 الگو « ایدئولوژیکی و امپراتوری » مجدداً کم رنگ شده است . دلایل آن در واقع عبارتند از :          عدم تحقق رشد اقتصادی ، تداوم وخامت شرایط زندگی اغلب شهروندان و این احساس که وزیر خارجه ، کوزیروف ، زیادی تسلیم غرب شده بود . این عوامل سبب شدند تا کمتر کسی به دنبال تقاضای اصلاحات و حتی فداکاری بیشتر فردی به منظور نیل به یک بهشت نامعلوم درآینده باشد .

استراتژیهای روسی هرگز موافق این نظر بودند که آسیای مرکزی از اولویت یکسانی با صحنه های بالقوه جنگی در اروپا با خاور دور برخوردار است . پایگاههای نظامی در نواحی مرز جنوبی از دهه 1960 تحت الشعاع تمرکز نیروها و ادوات نظامی در صحنه عملیات نظامی در غرب و خاور دور قرار گرفت .

نگاه به شرق نه از دیدگاه جغرافیایی بلکه از منظر ادراکی ، درک روسیه را از آسیا بالا برد و در کالبد تفکر اروآسیایی جان بخشید . این بدان معناست که حفظ سرزمینهای شرقی با مرزهای اقیانوس آرام آن به عنصر متنفذتری در دیدگاه ژئوپولیتیکی تبدیل شد ، اما اخیراً این تفکر ضرورتاً پاسخگوی ایجاد یک منطقه مرزی مستحکم و نیرومند و با هدف انزوای جغرافیایی نیست .

انعطاف پذیری ژئوپولیتیکی در آماده باش کامل در مقابل جدایی طلب داخلی در فدراسیون روسیه ، مانند مسأله چچن و در مقابل تمایلات گریز از مرکز اقتصادی در کشورهای پیرامونی قابل تمیز است .

 

 

فصل پنجم – ویژگیهای ژئوپولیتیکی ایالات متحده آمریکا :  

ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم ، رهبری جهان غرب را به عهده گرفت و الزاماً نقش نظارت بر دریاها به وی واگذار شد . موقعیت جغرافیایی این کشور نیز در پیشبرد اهداف ژئوپولیتیکی مزبور کمک شایانی به این کشور کرده است . مشابهات جغرافیایی و پیوندهای تاریخی بین اروپا و ایالات متحده آمریکا منجر شده که این کشور از مجموعه کشورهای اروپای غربی و دیگر کشورهای شبه جزیره ای و جزیه ای جهان ، به عنوان مکملهای ژئوپولیتیکی خود استفاده کند و در نتیجه این پیوندها روز به روز مستحکمتر شده است . گر چه ممکن است به ظاهر گسستهایی در قلمرو ژئوپولیتیکی غرب احساس شود ولی در عمل چنین نیست . جهان غرب برخلاف اتحاد شوروی سابق اصولاً دریایی است . تمام کشورهایی که در جهان غرب را تشکیل می دهند به استثنای لوکزامبورگ کوچک مالک نواحی ساحلی هستند و موقعیتهای جزیره ای را به اشغال درآورده اند و یا از کنار تنگه ها می گذرند .

یکی از برتریهای ژئوپولیتیکی که ایالات متحده همیشه خود را پرچمدار حفظ آن معرفی می کند دموکراسی است . دموکراسی ، فکر کردن درخصوص تفکرات استراتژی را رد می کتند مگر اینکه به ضرورت برای اهداف دفاعی کارآیی داشته باشد . البته در حال حاضر ، دموکراسی باید علاوه بر اهداف پدافند استراتژیک ، دربراه هدف آفندی نیز تفکر کند . شکست ایدئولوژی روسیه همزمان با شکست آن کشور در مسائل اقتصادی ، اتفاق افتاده است . در سالهای اخیر ، روسیه در هر دو مورد ، اعتبار جهانی خود را از دست داده است .

ایالات متحده باید توجه خود را به چهار اولویت اساسی در قلمروهای ژئوپولیتیکی معطوف کند : 1) تسریع در اعتماد به نفس بخشیدن به اروپای غربی و در نهایت ، بازگرداندن اروپا به تقسیمات زمان قبل از جنگ جهانی دوم . 2) توسعه یک مثلث استراتژیک غیر رسمی در خاور دور ، به صورت ایجاد یک اقتصاد گسترده و همکاری سیاسی بین آمریکا ، ژاپن و چین . 3) حمایت از کشورهای جنوب غربی آسیا از طریق اجرای سیاستهای قوی و تقویت نظامی همسایگان جنوبی روسیه 4) حمایت از نیروهای فشار داخلی در کشورهای اروپای شرقی و روسیه برای دگرگونی اوضاع سیاسی.

چنین به نظر می رسد که از این پس نظریه های مکیندر و اسپایکمن از قابلیت تطبیقی بسیار ناچیزی برخوردار خواهند بود . در اواخر قرن بیستم ، تحولات بسیاری به وقوع پیوسته است ، کشورهای جدیدی با ساختارهای نوینی به وجود آمده اند و عوامل سازنده ژئوپولیتیک در جهان به شکلی نامنظم به هم گره خورده و ترکیبی نو ایجاد  کرده اند . عبور از پیچ و خمها ، کشمکشها و تناقض گوییها ، دارای چند ویژگی می باشد : 1) قدرتهای برزگ قدمهایی جهت رسیدگی به امنیت و امور اقتصادی مناطق بی واسطه خود برداشته اند که اغلب به قیمت اصول و عقاید ایدئولوژیکی بلندپروازانه آنها تمام شده است . 2) این قدرتها به جای وارد شدن مستقیم در بحرانها ، از جایگزینهای خودشان استفاده کرده اند . 3) قدرتهای بزرگ ، از ناحیه کمربند شکننده ای که از آنها دور است ، در حال عقب نشینی هستند و قدرتهای نسبتاً بزرگ و منطقه ای ، در حال تحکیم مواضع خود در آنجا هستند .  4) قدرتهای منطقه ای ، اغلب با انزواطلبی قطع را بطه کرده اند و در حال دفاع از منافع خود داخل منطقه خویش هستند که در برخی مواقع بدون توجه به منافع قدرتهای بزرگ انجام می پذیرد و در بین خود اتحادهای فوق منطقه ای منعقد می کنند .

 

 

فصل ششم –   ژئوپولیتیک جهان اسلام :  

در تقسیم بندی جغرافیایی جهان اسلام ، نظریه های مختلفی ابراز شده است . برخی منابع جهان اسلام را به دو بخش مرکزی و پیرامونی تقسیم کرده اند . و برخی دیگر ، آن را به سه بخش مرکزی ، غربی و شرقی تقسیم کرده اند . از دیدگاه جغرافیای سیاسی ، جهان اسلام به چهار بخش کاملاً متفاوت ، قابل تفکیک و بررسی تقسیم شده است که عبارتند از :

1) مرکز جهان اسلام که در حقیقت گهواره جهان اسلام و منطبق با بخش جنوب غربی آسیا یا خاورمیانه است .

2) شمال جهان اسلام ، که شامل آسیای مرکزی و قفقاز است .

3) غرب جهان اسلام ، که شامل کشورهای شمال ، شمال شرق و بخشهای دیگر آفریقاست .

4) شرق جهان اسلام ، که از مرزهای شرقی ایران آغاز شده و تا کرانه های غربی اقیانوس آرام گسترش می یابد .

مرکز جهان اسلام در حقیقت شبه جزیره بزرگی است که دریاهای سیاه ، مدیترانه ، احمر ، عرب ، عمان و         خلیج فارس آن را احاطه کرده است . از آنجا که تحولات بزرگ سیاسی – مذهبی در جهان اسلام از این منطقه آغاز شده است ، از ابتدای پیدایش قدرتهای جهانی و شکل گیری سیستمهای بین المللی ، به این منطقه توجه ویژه ای شده است ، بخصوص حوزه خلیج فارس که در حقیقت حکم قلب منطقه را دارد . این توجه روز به روز ابعاد  گسترده تری به خود گرفته است ، تا جایی که بر گستره آبهای خلیج فارس و دریای عمان به عنوان محور استراتژیهای جهانی در قرن بیست و یکم تأکید شده است .

سازمان کنفرانس اسلامی با پیش گامی سران کشورهای ایران ، عربستان و مراکش در 1969 کنفرانسی از وزرای خارجه کشورهای عرب در قاهره تشکیل شد و راهکارهای موجود را برای سازمانی با معیارهای اسلامی بررسی کرد .

از 1969 تا 1997 مجموعاً 55 کشور اسلامی به عضویت این سازمان در آمدند . تاکنون جلسات این سازمان به شرح ذیل برگزار گردیده است :

1-      1969 در رباط پایتخت مراکش .                                2- 1974 لاهور پاکستان .

3- 1981 مکه مکرمه (طائف) .                          4- 1984 کازابلانکا دومین شهر مهم مراکش .

5- 1987 در کویت .                                         6- 1991 در داکا پایتخت سنگال .

7-      1994 در مراکش .                                                 8- 1997 در تهران .

 

در سال 1980 یعنی دو ماه پس از آغاز جنگ ایران و عراق ، تلاشهای مربوط به تشکیل شورای همکای خلیج فارس آغاز شد . در یازدهمین اجلاس سران عرب در عمان ، امیر کویت از رهبران کشورهای عربی خلیج فارس درخواست کرد تا درباره ایجاد استراتژی مشترک و همکاری در زمینه های مختلف بیندیشند .

در 1981 اجلاس وزیران خارجه شش کشور عربستان سعودی ، بحرین ، کویت ، امارات عربی متحده ، عمان و قطر در ریاض تشکیل و درخصوص تشکیل شورای همکاری موافقت کردند .

یکی از اهداف تشکیل شورای همکاری خلیج فارس به وسیله آمریکا ، پایه گذاری سیستم امنیت دسته جمعی ، حضور نظامی و کنترل بحرانهای منطقه ای بوده است . در واقع ، این شورا پوششی مناسب برای اقدامات نظامیگری آمریکا در منطقه است .

فصل هفتم – برداشت اسلام و جهان غرب از یکدیگر و پیامدهای ژئوپولیتیکی آن :

 

الف ) برداشت جهان غرب از اسلام :

       از نظر تاریخی ، مطالب زیادی درباره اسلام می دانسته و می پنداشته است که می داند و مطمئناً دانسته های غرب از اسلام به مراتب بیشتر از دانسته های جهان اسلام از غرب است . تلقی غربیها از اسلام همیشه با واژه خارجی همراه بوده است . جهان معاصر غربی بر آن است که دنیای اسلام را با خاورمیانه یا آنچه که اروپائیان قرون هجدهم و نوزدهم شرق می نامیدند ، یکی بینگارد . شکاف فرهنگی شدید میان آسیا و اروپا و اسلام و جهان غرب ، بخشی مهمی از دیدگاه اروپا به جهان بوده است . لکن این سنت تنها به مسائل معاصر مربوط نیست . سنتی قدرتمند و یکپارچه ، همواره وجود داشته است که با تأکید بر میراث تاریخی و تمدن مشترک مناطق مدیترانه ، اروپای جنوبی ، آفریقای شمالی و مدیترانه شرقی را به هم پیوند می زند . سلسله فتوحات سریع مسلمانان در اروپای جنوبی و وقفه در ارتباطات آزاد ، نه تنها میان شمال و جنوب ، بلکه حتی میان غرب و شرق موجب احساس عدم امنیت در اروپاییان شده و در توسعه اروپا در قرون وسطی نقش مهمی بازی کرده است .

خود اسلام می توانست به عنوان آخرین تمدن مدیترانه ای محسوب شود که در جهت وحدت عمل می کرد . تأثیر حرکتهای سیاسی اسلامی در سرتاسر شمال آفریقا ، سوریه و لبنان و اهمیت روزافزون اسلام در بالکان حاکی از آن است که توان اسلام به عنوان یک نیروی وحدت بخش در منطقه مدیترانه پایان ناپذیر است .

فرایند توسعه در اروپا و گسترش آن از قرن 15 مستقیماً به درگیری با جهان اسلام وابسته بوده است . برخورد میان اسلام و ملی گرایی نوین نیز جنبه ای از تعامل بریتانیا و فرانسه با سرزمینهای عربی امپراتوری عثمانی در جریان جنگ جهانی اول و قبل از آن بود .

روابط جهان اسلام و غرب پس از 1945 تا حد زیادی تحت تأثیر رقابت ژئواستراتژیکی و ایدئولوژیکی با بلوک شوروی سابق بود . برخی از غربیان از وقایع اخیر در جهان اسلام تصورهای خاصی داشتند چرا که :

نخست : رشته برخی وقایع ، انقلاب مصر ، ملی کردن کانال سوئز ، دخالت نظامی انگلیس و فرانسه و به دنیال آن خروج و عقب نشینی آنها و استعمار و فشار شوروی سابق در بر می گیرد که منجر به نگرانی آشکار غرب درباره پیامدهای دراز مدت ژئوپولیتیکی ملی گرایی عربی شد .

دوم : تحریم نفتی 1973 اعراب از بحرانهای عرضه نفت در سالهای 1973-1974 و 1981-1982 نسبت به آسیب پذیری ساختار غرب از سلاح نفت و توقف عرضه آن در نتیجه عدم ثبات منطقه ای و اقدام شوروی سابق ، دل نگرانیهایی را برانگیخت .

سوم : انقلاب اسلامی ایران به همراه بحران گروگانگیری و جنگ سرد کنونی بین تهران – واشنگتن نگرانیهایی را برانگیخته است .

 

ب ) برداشت جهان اسلام از غرب :

دو موضوع کلیدی در مشخصترین حالت خود ، چگونگی برداشت مسلمانان را از رابطه با غرب می نمایاند : یکی وارونه شدن برتری درازمدت تمدن اسلامی و دیگری احساس گسترده در میان مسلمانان مبنی براینکه از سوی غرب تحت محاصره و سلطه قرار گرفته اند و از موضعی ضعیف و آسیب پذیر عمل می کنند . مسلمانان از تمدن برتر هزار ساله فرهنگی ، فکری ، علمی ، فنی و نظامی خود که طی تجدید حیات اروپا خاتمه یافت بخوبی آگاهند . بعد سیاسی اسلام خود بخشی از عکس العمل نسبت به این سقوط و افول است . به این دلیل کشورهای اسلامی برای تشخیص و تصحیح علل ضعف خود و بازیابی ریشه های ایمان اسلامی برای بازسازی عظمت و شکوه قبلی تمدن اسلامی نوین در جوامع اسلامی تلاش می کنند . غربیها به دو دلیل باید تظلمها را درک کنند :

1) تاریخ گویای این حقیقت است که به دلایل مختلف بر مسلمانان ظلم شده و حق مسلم آنان ضایع شده است .

2) قرائت مسلمانان از تاریخ ، زمینه های روانشناختی ، فرهنگی و تاریخی دنیای معاصر را در متن قرار می دهد .

همزمان با فروپاشی امپراتوری عثمانی ، به عنوان اردوگاه بزرگ قدرت ، مسلمانان جهان اسلان به تدریج تحت سلطه امپریالیستی اروپا در آمدند که این امر آخرین واژگونی معادله قدرت قرون وسطی بود . حضور غرب به رخنه اقتصادی کهنه تری که خود از عواقب وابستگی فزاینده مالی محسوب می شد ، مسبوق بود و تنها در هنگام گذر به مرحله نظامی بود که این رخنه شکل یک سلطه پیدا کرد .

تأسیس رژیم اشغالگر قدس یکی از تنها دو نمونه تاریخ در دنیای نوین بوده است که غربیان در فرهنگ و تمدن یک کشور جهان سوم نفوذ کرده و پیشینه فرهنگی آن به تدریج جابه جا و نابود کرده اند . نمونه دوم آفریقای جنوبی است که آن هم باز صورتی متعادلتر دارد ؛ زیرا قدرت و نفوذ سیاهپوستان سرانجام پایان یافته ، هدایت جامعه را به سیاهپوستان بومی سپردند . لیکن رژیم صهیونیستی پایگاه دائمی غربی در قلب دنیای اسلام است .

دخالت بی امان سیاسی و نظامی غرب در خاورمیانه موجب تداوم نگرانی و وحشت در مسلمانان می شود . وجود نفت مطمئناً خطرهای سیاسی را در منطقه افزایش داده است . غرب و به ویژه واشنگتن علاوه بر دخالت نظامی ، فعالانه رژیمهای خاصی را در خاورمیانه حمایت می کرد ، که این عمل در متن سیاستهای غرب و آمریکا از کشورهای عربی قرار دارد . امروزه ، مسلمانان در همه جا مورد تهاجم واقع می شوند . مسلمانان در دنیایی از بازی نامتوازن قدرت میان شمال و جنوب ، معتقدند که تحت محاصره قرار گرفته و به عناوین مختلف در گوشه و کنار غرب به طور اهانت آمیزی در معرض سوء ظن قرار دارند و به طور تحقیر آمیزی در فرودگاههای بین المللی با آنان رفتار می شود .

غالب مسلمانان اطمینان دارند که سیاستهای غرب برای تضعیف قدرت اسلامی در هر کجا که خواسته مطرح باشد ، آگاهانه وارد عمل شده اند . ترس و واهمه روانی حاصل از این تجربه تاریخی ، این برداشت را در میان مسلمانان تقویت می کند که همان جنگ قدیمی علیه اسلام پس از هزار سال هنوز بدون وقفه ادامه دارد . در برابر چنین حمله های همه جانبه ای از سوی غرب ، مسلمانان در عمل فقط می توانند از مرزهای خود به هر نحو و معنی که امکان داشته باشد حفاظت کنند .  

فصل هشتم – وحدت جهان اسلام :

وحدت میان دولتهای اسلامی با عوامل منفی یا نارضایتیهای مشترک بخصوص علیه دشمنان مشترک به حداکثر رسیده است ، در عین حال عوامل مثبتی چون تمایل شدید به پیروی از ارزشهای مشترک می تواند موثر باشد . اسلام گرایان معمولاً از ارزشهای مشترک سخن می گویند ولی هنوز مجموعه روشن یا قاطعی از برنامه های مثبت اکثریت جهان اسلام که درباره آنها توافق نظر داشته باشند ارائه نکرده اند . دستورالعمل اسلام گرایان بیشتر به شناسایی امور نامشروع و نادرست تأکید می کند درحالی که ضمن این عمل باید به همان نسبت به اهداف مثبت نیز توجه کند .

اگر چه دامنه اعتراضات گسترده است ولی تنها سه عامل تسریع کننده در این امر وجود دارد که شایان توجهند : 1) نارضایتی عمیق داخلی 2) وقایع مهم بین المللی که مسلمانان در آن قربانی اعمال غرب تلقی می شده اند   3) به قدرت رسیدن جنبشهای رادیکال اسلامی .

موضوعات خاص دیگری نیز می توانند احساسات وحدت اسلامی را برانگیزند ، از جمله آنها تهاجم فرهنگی ، تبعیضهای اجتماعی علیه مسلمانان در اروپا ، تبعیض اقتصادی ،  تصویر نظام نوین جهانی ، رد درخواستهای جهان سوم و ... می باشد . تصویر نظام نوین جهانی برای این طرح ریزی شده است تا معدودی از دولتهای غربی بتوانند از دستورالعمل بین المللی خود به ازای قربانی شدن جهان سوم به طور اعم و جهان اسلام به طور اخص بهره برداری کنند . مذهب نیز یک عامل جداکننده است ، تفاوت بین فرقه های مختلف اسلامی قابل توجه است و در مجموع به 74 فرقه می رسد و این عوامل همه ، گواه بر وجود شکافهای بالقوه در جامعه است .

جهان اسلام شامل پهنه وسیعی از ملتها و فرهنگهاست که از تجربیات تاریخی کاملاً متفاوتی برخوردارند . اختلافات اساسی در طرز فکر بین گروههای بزرگ قومی مانند عرب ، ترک یا فارس می تواند باعث سوء ظن یا حتی اصطکاک شود . این تقسیمات قومی ، بسته به موضوع مورد نظر ، غالباً از اهمیت بیشتری نسبت به ابعاد وحدت بخش در فرهنگ اسلامی برخوردارند . از نظر مسلمانان ، نژاد پرستی و قوم گرایی ، همواره عامل خطرناکی برای دین محسوب می شود  ؛ زیرا بر سر راه ایجاد اجتماع مذهبی و جهانی ایجاد اشکال می کند .

به طور عمده دو عامل در برداشتهای امنیتی دولتهای مسلمان اثر می گذارند : اختلافات ایدئولوژیک و ثروت نفت . ترس از همسایگان رادیکال موجب شده است که بسیاری از کشورهای نفت خیز ، بیشتر ترجیح دهند با غرب روابط امنیتی برقرار کنند تا اینکه هر مجموعه امنیتی بین ملل عرب اعتماد کنند .

آنها خود را از ناحیه سه نظریه حاکم بر سیستم سیاسی غرب ، مورد تهاجم می بینند : 1) سرمایه داری بازار آزاد 2) دموکراسی سکولار و حقوق بشر و 3) دولت تک ملیتی به عنوان پایه اصلی روابط بین الملل .

سیاست خارجی کشورهای اسلامی دست کم موضوعات ذیل را بطور اجتناب ناپذیری در بر می گیرد :

1) سیاست نفت 2) سیاست در قبال رژیم غاصب صهیونیستی 3) تکثیر سلاحهای کشتار جمعی 4) مسائل امنیتی و 5) بازارهای آزاد تجارت بین الملل .

فصل نهم – بررسی مناطق بحران زای جهان اسلام از بعد ژئوپولیتیک :

مرزهای فرهنگی اسلام بخش وسیعی از جهان را دربر گرفته است . نیم دایره جهان اسلام سرزمینهایی را تا تنگه جبل الطارق در ساحل اقیانوس اطلس از جانب غرب ، بالکان ، دریای سیاه ، سراسر قفقاز و جنوب روسیه از جانب شمال ، غرب چین ، سراسر هند ، امتداد مرز برمه تا بنگلادش و تا جنوب تایلند از سمت جنوب ، مالزی و اندونزی و بخشهایی از فیلیپین از سمت شرق ، تحت پوشش قرار داده است ؛ به عبارت ساده تر این نیم دایره از ساحل اقیانوس اطلس آغاز شده و تا سواحل غربی اقیانوس کبیر به طور ممتد کشیده شده است . به این مجموعه سرزمینهای مسلمان نشین ، آفریقا هم اضافه می شود ؛ چه شرق آفریقا و چه غرب آن .

اکثر تمدنهای هم مرز با اسلام ، مسیحی هستند . اما نه همه . بلکه در شرق آسیا که اسلام با مذاهب هندوییسم ، بوداییسم و دین کنفوسیوسی و در آفریقا با ادیانی که به اصالت روح معتقدند ، هم مرز است و طبق نظر اسلام گرایان ، از جمله مناطق اصلی برای دعوت به اسلام به شمار می آیند .

افرادی مانند ساموئل هانتینگتن ، که درباره اسلام نگرانی فرهنگی دارند ، از مرزهای خون آلود اسلام سخن        می گویند . در حقیقت منظور آن است که در این مرزها در طول قرنهای زیاد اختلاف استراتژیک و فرهنگی روی داده است . تنها این مرزها محلهای بروز اختلاف نبوده اند بلکه تاریخ جهان در سراسر آسیای شرقی ، اروپای غربی ، خاور نزدیک و پیش از اسلام ، آفریقا و اگر سخن از عقاید قوم پرستی در میان باشد ، اروپاییهای سفیدپوست به دلیل خونریزیهایی که در مبارزات خود ، بویژه در قرن بیستم ، مرتکب شده اند ، همه و همه مملو از مرزهای        خون آلود است . صرف نظر از ارزش احساسی ، عبارت مرزهای خون آلود درباره ماهیت چنین اصطکاکهایی در قرن آینده تعریف چندانی به ما نمی دهد .

مرزهای که در این کتاب مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است عبارتند از :

-        منطقه مدیترانه .

-        مرزهای ترکیه در بالکان .

-        آسیای مرکزی .

-        چین .

-        آسیای جنوب شرقی .

-        افریقا .

-        آمریکای شمالی .

ششمین سالنامه الکترونیکی

                                                                            خدا قوت

همکاران گرامی

ششمین سالنامه الکترونیکی گروه آمادگی دفاعی اسفند ماه 1395 منتشر شد.

مجموعه مقالات از اینجا دریافت کنید

http://s8.picofile.com/file/8289221384/maghlat.zip.html

 

 

 

 

 

 

 

 

الگو

سلام همکاران گرامی

الگوی مناقشات احتمالی در جنوب غربی آسیا را نشان میدهد.